۱۳۹۷ تیر ۳۰, شنبه

تأملی در نوشتجات علیرضا شفیعی مطهر (۴)

 
  علیرضا شفیعی مطهر 
 
ویرایش و تحلیل
از
ربابه نون
 

«پاک زیستن» و «با ادراک نگریستن»
 
۱ 
من شهری را دیدم که همه مردم آن «می لنگند» و با یکدیگر «می جنگند».
 
هم 
اهمیت عنوان این مطلب
 و 
هم 
اهمیت این جمله شفیعی مطهر،
اهمیت فرمال و صوری ئی است.
 
این تعیین کنندگی فرم 
احتمالا
تار و پود همه نوشتجات او را در بر گرفته است.
 
نیرو و انرژی عظیمی صرف رعایت قافیه میان کلمات می شود:
 
شفیعی مطهر
را
می توان نماینده فرمالیسم تبیینی محسوب داشت.
 
پاک با ادراک
زیستن با نگریستن
لنگیدن با جنگیدن
همقافیه
اند.

این رعایت انرژی ستا به شیوایی و دلنشینی کلام شفیعی مطهر می افزاید
ولی
هراس از آن است که محتوای جملات او لطمه ببیند.

۲
من شهری را دیدم که همه مردم آن «می لنگند» و با یکدیگر «می جنگند».

معنی تحت اللفظی:
سکنه شهری
همه بدون استثناء می لنگیدند،
ولی
علیرغم آن، با یکدیگر می جنگیدند.
 
لنگیدن
 فقط به معنی نقص فیزیکی و جسمی افراد نیست.
 
لنگیدن می تواند به معنی معیوب بودن از نقطه نظرهای متفاوت هم باشد.
 
منظور شفیعی مطهر
می تواند این هم باشد که سکنه شهر همه معیوب بودند 
ولی علیرغم معیوب بودن خود
به عیبجویی از همدیگر می پرداختند.
 
ما
هر دو معنای ممکنه را به لحاظ منطقی و تجربی مورد تأمل قرار می دهیم:
 
۳
من شهری را دیدم که همه مردم آن «می لنگند» و با یکدیگر «می جنگند».
 
عیب تجربی و منطقی اول این جمله
این است
که
لنگیدن 
با 
جنگیدن
منافاتی ندارد.
 
اگرچه لنگیدن افراد منجر به پایین آمدن کیفیت جنگیدن آنها می شود،
ولی
وقتی همه سکنه شهر بلنگند،
مسئله حل می شود:
همه 
البته با کیفیت نازل
با همدگیر می جنگند.
 
بنابرین
جنگیدن لنگان با یکدیگر 
هم
 به لحاظ تجربی
و
هم
به لحاظ منطقی 
خالی از عیب و ایراد است.
 
یعنی برجسته کردن آن توسط  شفیعی مطهر بی معنی است.
 
۴
من شهری را دیدم که همه مردم آن «می لنگند» و با یکدیگر «می جنگند».
 
اگر منظور او از لنگیدن، معیوب بودن سکنه شهر و مثلا عقب ماندگی فکری و فرهنگی آنها هم باشد،
بازهم 
لنگیدن آنها منافاتی با جنگیدن آنها با یکدیگر ندارد.

از قضا منطقی تر و تجربی تر هم است:
خریت 
چه بسا
دلیل دعوا و مرافعه و جنگ و ستیز است.

کسی که خردمند باشد
به عوض چاقو کشی و خونریزی با همنوع،
می اندیشد و استدلال علمی و منطقی و تجربی می کند.
 
وقتی گفته می شود 
که 
فرمالیسم تبیینی 
به 
مثله و مخدوش و معیوب گشتن محتوا و معنای سخن
 منجر می شود،
به همین دلیل است.
 
۵
من شهری را دیدم که همه مردم آن «می لنگند» و با یکدیگر «می جنگند».
 
ایراد دیگر این جمله شفیعی مطهر
انتقاد او از انتقاد اجتماعی است:
در قاموس او
کسانی که خود معیوب اند، نباید عیب همنوع خود را و جامعه خود را کشف و افشا کنند.
 
این به معنی دادن شعار معروف مرگ بر انتقتد اجتماعی است.
 
در قاموس شفیعی مطهر
اعضای جامعه
در بهترین حالت
فقط و فقط
حق انتقاد از خود دارند و نه حق انتقاد از همنوع و همبود و جامعه.
 
این کنسرواتیسم (مرتجعیت، ضدیت با پیشرفت) در طویله کشور ما قدمتی دیرین دارد.

من اگر نیکم و گر بد، تو برو خود را باش
هر کسی آن درود (درو می کند)، عاقبت کار که کشت (کاشته است.) 
 
حافظ
 
۶
من شهری را دیدم که همه مردم آن «می لنگند» و با یکدیگر «می جنگند».
 
 شفیعی مطهر
توان تفکر ندارد.
 
دنبال زیبایی و شیوایی فرمال و صوری سخن خویش است.
 
سخنی
که
نه، سخن،
بلکه جفنگ است.
 
او
چنین خیال می کند و به خواننده نوشتجات خویش چنین وانمود می کند
که
انگار لنگان نباید جنگجو باشند.
 
۷
اینان کسی را که «راست راه می پوید» و «بی کم و کاست سخن می گوید»، «نژندِ بیمار» و «نیازمندِ تیمار» می پندارند.
نژند:  اندوهگین، افسرده، پژمرده،سرگشته، خشمگین تیمار:  پرستاری و نوازش و مراقبت، غمخواری، دلسوزی
 
 در این جمله شفیعی مطهر
نیز
قوافی واژه ها اکیدا رعایت شده است:
راست با کاست
می پوید با می گوید
نژند با نیازمند
بیمار با تیمار
همقافیه اند.

حالا
منظور شفیعی مطهر
از واژه لنگیدن معلوم می شود:
 
۶
اینان کسی را که «راست راه می پوید» و «بی کم و کاست سخن می گوید»، «نژندِ بیمار» و «نیازمندِ تیمار» می پندارند.
 
سکنه عقب مانده شهر
 از فرط خریت،
متوجه لنگیدن خویشتن خویش حتی نیستند.
 
در نتیجه
به عوض بیمار نژند تلقی کردن خویشتن خویش،
هر آدم تندرستی را که درست راه می رود و نمی لنگد، بیمار نژنده قلمداد می کنند.

شفیعی مطهر
حالا
به دلیل دگماتیسم فرمالیستی 
مرتکب خطای خطیری می شود:

سکنه لنگ شهر
هر کسی را که بدون لکنت حرف می زند،
محتاج تربیت تبیینی می دانند.

خواننده بدبخت این جفنگیات مقفی و موزون شفیعی مطهر
خواه و ناخواه
به این نتیجه مطلقا غلط می رسد
که
میان لنگیدن با داشتن توان تمیز لکنت از درست سخن گفتن 
هم 
رابطه علی وجود دارد:
هر کس بلنگد، حتما باید از تمیز لکنت از درست سخن گفتن عاجز باشد.
  
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر