۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۰, شنبه

سیری در شعری از زری مینوئی (2)


دورنمای تاریخی و امید پرومته اسیر در زنجیر
سرچشمه:
صفحه فیسبوک زری مینوئی 

بی خیال و کودکانه 
داشتم از خودم رد می شدم
ناگاه،
حسی مرا به من بر گرداند
دقیقتر که نگاهم کردم،
دیدم
گوری دارد
سبکبال و
شادمانه می رقصد
آنجا بود که پی بردم
زندگی
چه رنج ِ عمیقی دارد. 
پایان 

تحلیلی از گاف سنگزاد
  
·        این شعر زری مینوئی، شعری سرشته به ایدئولوژی طبقات اجتماعی واپسین است.
·        ذره ذره این شعر، ایدئولوژیکی است.
·        چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟
1
·        هم برای کسب یقین قلبی (به قول قرآن کریم و یا هر کس و ناکس دیگر) و برای پاسخ به این پرسش، چاره ای جز تحلیل این شعر نداریم.
·        امید که دوست نجیب مان نرنجند.
·        چون برای ما در وهله اول نه صاحبنظر، بلکه خود نظر و اندیشه مطرح است.


2  
بی خیال و کودکانه   
داشتم از خودم رد می شدم
·        در همین بند آغازین شعر، شیوه زیست و طرز تفکر شاعر تبیین می یابد.
·        شاعر تنها ست، بی اعتنا به اینکه هر روز صدها آفرین و هورا از اقصا نقاط جهان دریافت می کند و با صدها دوست و آشنا تجدید دیدار و تبادل نظر و احساس و عاطفه می کند.
·        تنهائی بنی بشر در آخر الزمان اما به چه معنی است؟


3   
بی خیال و کودکانه 
 داشتم از خودم رد می شدم
·        تنهائی شاعر، نه تنهائی عادی و معمولی، بلکه تنهائی طبقاتی و ایدئولوژیکی است.
·        شاعر در این شعر، «بی خیال و کودکانه» از خویشتن خویش عبور می کند.
·        عبور از خویشتن خویش فرم تبیین دیگری برای مقوله اگزیستانسیالیستی تنهائی، بی کسی و بی پناهی است.
·        مراجعه کنید به فلسفه حیات، اگزیستانسیالیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری 
4
·        شاعر دیالک تیک فرد و جامعه را که فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک جزء و کل است، در هم شکسته است.
·        سرانجام تخریب دیالک تیک عینی فرد و جامعه هم همین است:
·        بی جامعه و جهان زیستن!

·        تنها زیستن!
5
·        فردگرائی بورژوائی واپسین هم همین است:
·        بی خیال و کودکانه از خویشتن خویش گذشتن.
·        حول محور خویش گشتن!
·        کل را با تمامت عظمت و تعیین کنندگی اش به باد فراموشی سپردن و جزء را در نهایت ناچیزی و فرعیتش ایدئالیزه کردن، به عرش اعلی بردن، تقدیس و تجلیل کردن.


6   
بی خیال و کودکانه   
داشتم از خودم رد می شدم  
ناگاه،  
حسی مرا به من بر گرداند
دقیقتر که نگاهم کردم،  
دیدم  
گوری دارد  
سبکبال و شادمانه می رقصد.
·        شاعر تنها، غرقه در فردیت انتزاعی خویش و بی اعتنا به انسان و جامعه و جهان، به خرافه پایان انسان و جامعه و جهان رسیده است:
·        تفاوت و تضاد بنیادی فردگرائی (ایندیویدوئالیسم) بورژوائی آغازین و بورژوائی واپسین همین جا ست:
الف
·        فردگرائی را بورژوازی انقلابی آغازین بر پرچم رزم رهائی بخش خود می نگارد تا بر برابری رعیت و فئودال تأکید ورزد و بر تئوری فئودالی مبتنی بر برتری اصل و نسب و خون و ملک و مال و شجره و تبار فاتحه ای بلند بخواند.
ب

·        اما همان فردگرائی را بورژوازی واپسین (امپریالیسم) به مثابه فرم حفظ می کند، ولی از محتوای انقلابی اش تهی می سازد و از آن به مثابه فرمی توخالی، به مثابه پوسته ای برای عوامفریبی بهره برمی گیرد و چه بسا همان پوسته توخالی را ایدئالیزه می کند و در منبرها، مناره ها و رسانه های تمام ارضی اش شب و روز تبلیغ می کند.
 

7 
بی خیال و کودکانه 
داشتم از خودم رد می شدم
ناگاه،
حسی مرا به من بر گرداند
 دقیقتر 
که نگاهم کردم،  
دیدم
گوری دارد
سبکبال و شادمانه می رقصد.
·        شاعر در این بند شعر دقیقتر که می نگرد نه گهواره را، بلکه گور را شادمانه در رقصی سبکبال می بیند.
·        در ضمیر طبقاتی شاعر، دیالک تیک گهواره و گور وارونه شده است:
·        به عبارت دیگر در جهان بینی شاعر، نقش تعیین کننده در دیالک تیک گهواره و گور از آن گور است و نه گهواره.
·        دیالک تیک گهواره و گور اما بسط و تعمیم کدامین دیالک تیک های عامتر و فراگیرتر است؟

8
·        دیالک تیک گهواره و گور بسط و تعمیم دیالک تیک های زیر است:
الف
·        دیالک تیک گهواره و گور به معنی بسط و تعمیم دیالک تیک پیدایش و زوال است.
·        هر چیزی از جماد تا جانور از معبر همین دیالک تیک عام و فراگیر می گذرد:
·        پدید می آید و پس از تغییر کمی و تحول کیفی در چارچوب زمانی و مکانی، زوال می یابد تا از نو پدید آید، رشد کمی و تحول کیفی دیگری یابد و رو به زوال رود.
·        کلید گشایش معمای توسعه و تکامل هستی همین سیکل (تریاد، تثلیث) بی پایان  پیدایش و رشد و زوال است. 
·        دیالک تیک گهواره و گور بسط و تعمیم دیالک تیک تشکیل و تجزیه لاینقطع است که آبستن تشکیلی دیگر و تجزیه ای دیگر است:
·        سیکل بی پایان تشکیل و توسعه و تجزیه  
ب
·        دیالک تیک گهواره و گور به معنی بسط و تعمیم دیالک تیک زایش و زوال، حیات و ممات است.
·        هر موجود زنده ای از نبات تا جانور، از آمیب تا انسان از معبر همین دیالک تیک زایش و زوال می گذرد.
·        روزی به نحوی از انحاء زاده می شود، رشد و توسعه می یابد و رو به زوال می رود.
·        دیالک تیک حیات و ممات!

·        دیالک تیک زندگی و مرگ!


9
 آنجا بود که پی بردم زندگی چه رنج ِ عمیقی دارد
·        در تعیین نقش تعیین کننده در همین دیالک تیک گهواره و گور،  مرزبندی ایدئولوژیکی میان طبقات اجتماعی مختلف صورت می گیرد:
الف
·        طبقات اجتماعی آغازین (اشرافیت بنده دار آغازین، اشرافیت فئودال آغازین و بورژوازی آغازین) و پرولتاریا نقش تعیین کننده در دیالک تیک گهواره و گور را از آن گهواره می دانند و طبقات اجتماعی واپسین (اشرافیت بنده دار واپسین، اشرافیت فئودال واپسین و بورژوازی واپسین) نقش تعیین کننده در دیالک تیک گهواره و گور را از آن  گور می دانند.

ب
اثری از روزبه دلیجانی
·        به همین دلیل است که طبقات اجتماعی آغازین به اوپتیمیسم (خوش بینی تاریخی ـ فلسفی ـ انقلابی) می رسند و حتی در تاریک ترین سلول ها و تحت کمرشکن ترین شکنجه ها ناقوس امید به فردا را به طنین در می آورند.


آری، آری زندگی زیبا ست
زندگی آتشگهی دیرنده پا برجا ست
گر بیفروزیم، رقص شعله اش در هر کران پیدا ست
ور نه خاموش است و خاموشی گناه ما ست.

ت
·        باز هم به همین دلیل، طبقات اجتماعی واپسین و نمایندگان ایدئولوژیکی آنها به پسیمیسم (بدبینی تاریخی ـ فلسفی ـ ارتجاعی)  می رسند.
·        تشکیل و تبلیغ واژه های مرگ، انتحار، پوچی، نیهلیسم، عصیان، تهوع (اگزیستانسیالیسم)، خنازیریان، چرک در کیسه های فتق و غیره (شاملو و دیگر نمایندگان طبقات اجتماعی واپسین) حاکی از همین سمتگیری طبقاتی و ایدئولوژیکی است. 
پ

·        پسیمیسم گشتاوری اساسی در ایدئولوژی طبقات اجتماعی واپسین است که نه فردا دارند، نه دورنما و نتیجتا نه امید.


10
آنجا بود که پی بردم زندگی چه رنج ِ عمیقی دارد
·        شاعر در این بند واپسین شعر دیالک تیک عینی و حیاتی دیگری را وارونه می سازد تا ایدئولوژی طبقاتی واپسین را در فرمی دیگر نمایندگی کند:
·        او دیالک تیک لذت و ریاضت را عملا در سنت سعدی به شکل دیالک تیک گنج و رنج بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن رنج می داند.
·        پسیمیسم شاعر در این بند شعر هم به نحوی از انحا نعره می کشد.
·        در جهان بینی شاعر، دیالک تیک لذت و ریاضت تخریب می شود و ریاضت بر اریکه قدرت نشانده می شود.
·        شاملو و حواریون او با تبختر و افاده فروشی سال ها قبل همین ایدئولوژی را نمایندگی و تبلیغ کرده اند.


11
آنجا بود که پی بردم زندگی چه رنج ِ عمیقی دارد.
·        جهان وارونه به همین می گویند:
الف
مادر پرولتر اثری از الفارو سیکوه ئیروز
·        زندگی برای «بی همه چیزان» مولد همه چیز که جز فردای گنج بار نسیه و زنجیرهای رنجبار نقد چیزی ندارند، دیالک تیک لذت و ریاضت است و خود ریاضت دردناک زیست منبع و سرچشمه لایزال لذت اصیل و راستین است.
·        برای آنها در رنج زندگی، گنجی است لایزال و لایتناهی. 
ب
·        زندگی اما برای «با همه چیزان» بی خبر از ریاضت زیست، رنج عمیقی است و برای رهایش از این رنج زیست بهترین راه، عصیان بر ضد پوچی و بیهودگی از طریق انتحار (البر کامو) و یا پناه بردن به غریزه «رهائی بخش»  است.
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر