۱۳۸۹ اسفند ۱۶, دوشنبه

سیر و سرگذشت ایدئالیسم و ماتریالیسم (8) (بخش پایانی)


ماتریالیسم مارکسیستی
(ماتریالیسم دیالک تیکی ـ تاریخی)
پروفسور مانفرد بور
پروفسور وینفرید شرودر
پروفسور ورنر شوفن هاور
برگردان شین میم شین

• مارکس و انگلس به معارف اجتماعی و علوم طبیعی زمان خود واقف بودند و آنها را با علاقه ای وافر دنبال می کردند، دستاوردهای ارزشمند علوم و تفکر فلسفی سابق را بخدمت می گرفتند و خلاقانه توسعه می دادند.
• و بدین طریق فرم جدیدی از ماتریالیسم را بنیان نهادند، که از عیوب فلسفه ماتریالیستی سابق آزاد بود.

• مارکس و انگلس ماتریالیسم را از عیوب مکانیکی ـ متافیزیکی اش و دیالک تیک را از عیوب ایدئالیستی اش آزاد ساختند و در ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی به آنها وحدت ارگانیک و عضوی بخشیدند.

• فلسفه مارکسیستی، برخلاف ماتریالیسم ما قبل مارکسیستی، می توانست بر سطح کیفیتا عالی تر علوم تکیه زند.

• دستاوردهای علمی جدید زیر از آنجمله بوده اند:

1
• کشف قانون بقا و تبدیل انرژی

2
• کشف سلول

3
• تئوری پیدایش انواع داروین و غیره.

• این کشفیات امکان اثبات علمی دقیق اندیشه توسعه و ایده وحدت و پیوند متقابل کلیه پدیده های طبیعی را از همان آغاز توسعه فلسفه مارکسیستی پدید آورده بودند.


• در نتیجه وجود مناسبات توسعه یافته تر جامعه سرمایه داری، در نتیجه تجارب حاصل از مبارزه طبقاتی آشکار میان بورژوازی و پرولتاریا و همچنین در نتیجه پایگاه طبقاتی کیفیتا نوین ماتریالیسم فلسفی مارکسیستی، که حامل آن برای اولین بار در تاریخ، در هیئت طبقه کارگر به نیروی اجتماعی ئی بدل شده بود، که بطور عینی علاقه مند امحای هر نوعی از استثمار انسان بوسیله انسان بود و لذا دیگر در مقابل توضیح قوانین توسعه اجتماعی موانع و محدودیت های طبقاتی وجود نداشت، برای اولین بار امکان آن فراهم آمد، که به جای طبیعت نگری و انسان نگری یکجانبه مکانیستی (و یا پانته ئیستی)، آموزش سراپا ماتریالیستی راجع به توسعه بوجود آید، که شامل حال کلیه عرصه های واقعیت عینی باشد و در عین حال خودویژگی های خاص هر کدام از عرصه های واقعیت عینی را در نظر گیرد.

• بدین طریق برای اولین بار در تاریخ تفکر انسانی، استفاده از ماتریالیسم برای توضیح زندگی اجتماعی و برای توضیح نیروهای محرکه مادی و قوانین توسعه اجتماعی امکان پذیر گردید و بدین سان برای نخستین بار تئوری علمی جامعه بنیانگذاری شد.

• ماتریالیسم فلسفی مارکسیستی، جهان بینی توده های انقلابی است.

• ماتریالیسم در هیئت خود ـ به مثابه شالوده تئوریکی سیاست حزب مارکسیستی ـ لنینیستی و به مثابه پایه تئوریکی ـ متدئولوژیکی علوم منفرد ـ کلیه عناصر تماشاگرانه و انفعالی را از خود دور کرده است.

• ماتریالیسم ابزار دمادم توسعه یابنده و غنی تر شونده تغییر جهان است.

• همان طور که تاریخ ماتریالیسم نشان می دهد، نمایندگان آن قاعدتا در زمینه پژوهش مربوط به علوم منفرد، بویژه علوم طبیعی فعال بوده اند.
• ماتریالیسم نتایج حاصل از تحقیقات مربوطه را حلاجی کرده و هیئت خود را بر طبق شناخت پیشرونده انسانی تغییر داه است.

• ماتریالیسم خود عنصر مهم این پیشرفت بوده است.

• ماتریالیسم دیالک تیکی با دوران فیزیک مدرن، تئوری کوانتومی و تئوری نسبیت مطابقت دارد.
• فلسفه ماتریالیستی در توسعه تاریخی خویش، بطورکلی با سطح رشد علوم منفرد مربوطه پیوند تنگاتنگ داشته است.
• ماتریالیسم از علوم منفرد نیرو می گیرد و بنوبه خود بر پژوهش مبتنی بر علوم منفرد تأثیر می گذارد.

• تمامی پژوهش های مبتنی بر علوم طبیعی دارای موضعگیری بنیادین ماتریالیستی اند، به تقدم ابژکت های مورد پژوهش بر شعور و به استقلال آن از شعور (در تحلیل نهائی) و به وجود ابژکت های یاد شده در خارج از شعور باور دارند.

• ماتریالیسم بدلیل در نظر داشتن مدام واقعیت، بدلیل فونکسیون اجتماعی ترقی طلبانه خویش و بدلیل اتحادش با علوم طبیعی، طرفدار اصل قابل شناسائی بودن جهان است.

• مراجعه کنید به اصل قابل شناسائی بودن جهان

• از دیدگاه ماتریالیسم احساس ها و مفاهیم، نه محصول صرف کردوکار فهم و کردوکار روان مستقل از واقعیت خارجی اند (ایدئالیسم ذهنی) و نه محصول سهیم بودن شعور در ماهیت غیرمادی چیزها و نه محصول سهیم بودن شعور در روح عینی ماورای طبیعی (ایدئالیسم عینی) اند.

• هردانشی از یک رابطه رئال میان سوبژکت شناسنده و اشیای مادی سرچشمه می گیرد.
• هر تئوری شناخت ماتریالیستی، یک تصویرتئوری است:
• واقعیت عینی در ضمیر انسانی منعکس می شود و احساس ها و مفاهیم حاوی محتوای عینی اند.

• مراجعه کنید به تصویرتئوری

• از این روست که ماتریالیسم سرسخت ترین مخالف هر فرم نمودینی از اگنوستیسیسم (ندانمگرائی) بوده است.

• مراجعه کنید به اگنوستیسیسم (ندانمگرائی)

• ماتریالیسم ضد مذهب بطور کلی است.

• برسمیت شناختن ازلیت ماده، بمعنی رد قصه خلقت جهان، توسط روح مطلق و یا خدا ست.
• برسمیت شناختن خودجنبی ماده، بمعنی رد وجود خدای جهانجنبان است.
• ماتریالیسم و مذهب اضداد آشتی ناپذیرند.
• از این رو ست، که ماتریالیست های پیگیر همزمان آته ئیست اند.

• قبل از مارکس و انگلس، که از موضع ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی، برای اولین بار به ارائه یک تئوری علمی راجع به ماهیت مذهب پرداختند، ماتریالیست ها (از جمله ماتریالیست های فرانسه درقرن هجدهم و فویرباخ) در زمینه افشای «اسرار» مذهب، در رد کیهان شناسی مذهبی، در اثبات پوچی توضیح پیدایش انسان، بر مبنای مشیت الهی و در رد تعالیم مذهبی مربوطه، سهم عظیمی ادا کرده اند.

• مراجعه کنید به ماتریالیسم فرانسه

• در حالیکه ایدئالیسم، اغلب جهان بینی طبقات اجتماعی فرتوت و در حال زوال است که با اشاره به اهداف عالیه، با اشاره به مشیت ایدئال و ماورای جهانی الهی به توجیه حاکمیت و امتیازات و غیره خود می پردازند و ریشه های قدرت خود را از دیده ها پنهان می سازند، ماتریالیسم، بنا بر خصلت بنیادی خویش، با آماج های طبقات اجتماعی ترقی طلب و بالنده انطباق دارد.

• در مبارزه میان ماتریالیسم و ایدئالیسم که در طول تاریخ فلسفه صورت گرفته و می گیرد، مبارزه طبقاتی بطور ایدئولوژیکی انعکاس می یابد.

• ماتریالیسم در این میان (درتحلیل نهائی) عنصر محرکه توسعه فلسفی است.

• مفهوم «ماتریالیسم» در قرن هجدهم میلادی پا به عرصه وجود نهاده است.
• تا اواسط قرن هجدهم میلادی مفهوم «ناتورالیست» به دو معنی اساسا متفاوت بکار می رفت:
• به معنی «دانشمند علوم طبیعی» و به معنی «ماتریالیست».

• در آلمان علاوه بر مفهوم «ناتورالیست»، مفهوم «رئالیست» نیز به معنی «ماتریالیست» مورد استفاده قرار می گرفت (ورنر کراوس)
• مفهوم جدید ماتریالیسم در آثار لامتری نقش مرکزی کسب می کند.
• او در کتاب خود تحت عنوان «انسان بمثابه ماشین» در سال 1747 میلادی می نویسد:
• «من سیستم های فلسفی مربوط به روح بشری را به دو دسته تقسیم بندی می کنم:
• اولین وکهنسال ترین سیسم عبارت است از ماتریالیسم و دومین سیستم عبارت است از اسپیریتوئالیسم (روحگرائی)»

• دیدرو نیز در مقاله ای در دایرة المعارف، ایمماتریالیسم و یا روحگرائی (1765 میلادی) را همانند هولباخ در اثر خود تحت عنوان «سیستم طبیعت» (1770) در مقابل «ماتریالیسم» قرار می دهد.
• هولباخ می نویسد:
• «اگر ما بکمک تجربه، به شناخت عناصری نایل می آمدیم، که بنیان های احساسات یک انسان و یا بخش اعظم انسانها را که از ترکیب شان خلقی پدید می آید، تشکیل می دهند، آنگاه می توانستیم بدانیم، که کدام چیز برای آن خلق خوب است و کدام قوانین و مؤسسات برایش لازم و مفید اند.
• به عبارت دیگر، اخلاق و سیاست می توانند از ماتریالیسم بهره ور شوند، در حالیکه آموزش روحگرائی، هرگز سودمند واقع نمی شود و چه بسا مانع اندیشیدن به اخلاق و سیاست می گردد.
• انسان برای کسانی که به پیشداوری های تئولوژیکی چسبیده اند، رازی ناگشوده خواهد ماند.»

• هلوه تیوس در کتابش تحت عنوان «راجع به انسان» (1772) خاطرنشان می شود، که واژه های «ماتریالیست» و «روشنگر» معنی واحدی دارند.

• کانت
نیز میان «ماتریالیسم» و «روحگرائی» تفاوت قائل می شود.

• او علاوه بر این از تضاد میان «رئالیسم ترانسندنتال» و «ایدئالیسم امپیریستی و ترانسندنتال» نیز سخن می گوید.

• بنظر هگل «ماتریالیسم و ناتورالیسم .... سیستم قطعی امپیریسم را تشکیل می دهند.»

• هاینه در کتابش تحت عنوان «راجع به تاریخ مذهب و فلسفه در آلمان» (1834) می نویسد که در فرانسه میان «سنسوئالیسم» ازسوئی و «روحگرائی» و گاهی هم «راسیونالیسم» از سوی دیگر تفاوت گذاشته می شود.

• ولی او خود تفاوتگذاری میان «ماتریالیسم» و «ایدئالیسم» را ترجیح می دهد.

• هاینه ماتریالیسم را به مثابه آموزش شناخت روح از طریق تجربه و حواس و به مثابه آموزش ایده های اپوستریوری تعریف می کند و ایدئالیسم را آموزش ایده های مادرزاد، و یا آموزش ایده های اپریوری تعریف می کند.


• مارکس و انگلس با توسعه قاطعانه ماتریالیسم به ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی، به مرزبندی روشن میان ماتریالیسم و ایدئالیسم دست می زنند و همزمان به تعیین روشن مراحل مختلف توسعه خود ماتریالیسم نیز مبادرت می ورزند.

• درک این نکته در این میان بسیار مهم بود که «ماتریالیسم علوم طبیعی صرف، اگرچه شالوده عمارت دانش بشری است، ولی خود عمارت نیست.
• چه، ما فقط در طبیعت، زندگی نمی کنیم، بلکه علاوه بر آن در جامعه می زییم.
• جامعه بشری نیز نه کمتر از طبیعت، تاریخ توسعه خود را دارد و علم خود را.
• از این رو، می بایستی علم جامعه را، یعنی ماهیت علوم به اصطلاح تاریخی و فلسفی را با شالوده ماتریالیستی تطبیق داد و بر آن بازسازی کرد.»

• نتیجه حاصل از آن برای تاریخ ماتریالیسم را انگلس چنین فرمولبندی می کند:
• «ماتریالیسم با هر کشف دورانساز در عرصه علوم طبیعی، فرم خود را تغییر می دهد و از زمانی که تاریخ مورد بررسی ماتریالیستی قرار می گیرد، در این زمینه نیز راه توسعه نوینی باز شده است.»

• مارکس و انگلس با تدوین ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی مرحله نوینی در تاریخ فلسفه و در تاریخ بشریت گشوده اند.

• لنین در کتاب «ماتریالیسم و امپیریوکریتیسیسم» این مسئله را چنین توضیح می دهد:
• «مارکس و انگلس همواره ماتریالیسم معیوب (و غیر دیالک تیکی) را محکوم کرده اند، اما آنها آن را از موضع عالی تر محکوم کرده اند، از موضع توسعه یافته تر، از موضع ماتریالیسم دیالک تیکی و نه از موضع هیومیسم و برکلیانیسم .»

• لنین در عین حال به بی دورنمائی و خصلت ارتجاعی ندانمگرائی (اگنوستیسیسم) و ایدئالیسم ذهنی بورژوائی واپسین اشاره می کند، که بیانگر مواضع اصلی فلسفه بورژوازی واپسین اند.

• مراجعه کنید به ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی، مسئله اساسی فلسفه، آته ئیسم، ایدئالیسم.


پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر