۱۳۸۹ اسفند ۱۹, پنجشنبه

دیالک تیک فرم و محتوا (1)

گئورگ ویلهلم فریدریش هگل (1770 ـ 1831)
آثار هگل به 14 بخش طبقه بندی می شود :
آثار آغازین (جوانی)
آثار انتقادی ینا
طرح های سیستمی ینا
فنومنولوژی روح
منطق (کوچک و بزرگ)
فلسفه طبیعت
روح سوبژکتیف
روح اوبژکتیف (خطوط اصلی فلسفه حقوق)
فلسفه تاریخ
آثار مربوط به سیاست روز
فلسفه هنر
فلسفه مذهب
فلسفه و تاریخ فلسفه
دایرة المعارف علوم فلسفی


فرم (شکل، صورت)
پروفسور گونتر کروبر
پروفسور کاملیا وارنکه
برگردان شین میم شین

• فرم در فلسفه، به سه معنی زیر به کار می رود :

معنی اول
به عنوان مقوله فلسفی

• فرم عبارت است، از یک مقوله فلسفی برای بیان سازمان و ساختار سیستم ـ بطور کلی.
• یعنی برای بیان مجموعه روابط موجود میان عناصر سیستم.
• «فرم» و «ساختار» به این معنی مفاهیم مترادفی اند.

معنی دوم
به معنی ساختار فکری

• فرم، به معنی ساختار فکری، شبکه ای از روابط فکری است، که به انعکاس ساختار مادی و فکری دیگری می پردازد.
• مثلا مجموعه روابطی که روبنای ایدئولوژیکی یک جامعه را تشکیل می دهند، بمثابه فرم درنظر گرفته می شوند، که درآن مجموعه روابط مادی (اقتصادی ـ اجتماعی) جامعه، بمثابه محتوای آن در انطباق با آن و یا بطور مخدوش انعکاس می یابد.
• اصطلاح فرم فکری نیز به این معنی بکار می رود.
• فرم ها و صور فکری عبارت اند از مفاهیم، احکام، تئوری ها و غیره که در آنها پدیده های جهان مادی، خود را بمثابه محتوا انعکاس می دهند.

معنی سوم
فرم در زبان عامیانه

• در زبان عامیانه ـ بطور غیر دقیق ـ شکل خارجی چیزها و مظاهر سطحی قابل رؤیت چیزها، روندها و غیره ی واقعیت عینی را فرم می نامند.

*****

• در تاریخ فلسفه، نظریات مربوط به رابطه فرم و محتوا همواره در پیوند تنگاتنگ با پاسخی بوده که به مسأله اساسی فلسفه و رابطه ماده و حرکت داده می شد.
• تفاوت گذاری میان فرم و محتوا با تفاوت گذاری میان فرم و جنس یکی انگاشته می شد و با مجزا کردن غیر دیالک تیکی جنس از خواص آن همراه بود.

1
دموکریت

• به نظر دموکریت، فرم و ساختار هر چیز وابسته به تعداد، نوع، توالی و نظام اتم ها ست.
• به عبارت دیگر فرم هرچیز، بوسیله ساختار درونی آن چیز تعیین می شود.

2
افلاطون

• به نظر افلاطون، فرم از خارج، بمثابه یک اصل مجزا، محرک و شکلبخش به مواد ـ که بنظر او ثابت، بی حرکت و بی فرم اند ـ اهدا می شود:
• به همان گونه که انسان ها به مواد خمیرگونه بی شکل فرم می دهند.

• ایده غیرمادی و نا محسوس باید در هرج و مرج مواد بی جان نفوذ کند، تا شکل مشخص چیز واقعی به وجود آید.

• (این نظریه یاد آور قصه آفرینش در قرآن است که جبرئیل گل «بی فرم» را فرم می بخشد و سپس خدا به قالب بی جان، روح می دمد:
• خدا و جبرئیل هر دو در خارج از گل یا ماده قرار دارند. مترجم )

• افلاطون بنابرین، محتوا را با جنس و فرم را با ایده یکی تلقی می کند.

3
ارسطو

• ارسطو از سوئی تأکید بر آن دارد که اولا در جهان واقعی جنس بدون فرم و فرم بدون جنس وجود ندارد.
• ثانیا هرچیزی می تواند نه هر فرم دلبخواه، بلکه فقط فرمی که متناسب با امکانات آن باشد، به خود گیرد.
• اما از سوی دیگر، او نیز فرم را مطلق می کند، چرا که او در مقایسه با جنس، فرم را عنصری فعال، محرک و مسلط قلمداد می کند.
• بنظر ارسطو، در رأس همه فرم ها، خدا قرار دارد، که فرمی خالی از جنس است.

• بدین طریق بکمک نظرات افلاطون و ارسطو مبنی بر اینکه جنس منفعل، کاهل و فقط بنا بر امکانات خود شکل پذیر و ساختارمند است و فرم فعال، محرک، شکل بخش و بالاخره روحی است، مدل ایدئالیستی لازم برای حل آتی مسأله مربوط به رابطه میان فرم و محتوا ارائه داده می شود.

4
جیوردانو برونو

• در دوره رنسانس با غلبه بر اسکولاستیک (که سرسپرده نظرات ارسطو بود)، با کشف مجدد استقلال طبیعت و به پیروی از جریانات فکری مبتنی بر اتمیسم یونان باستان، وحدت ماده و حرکت و بدنبال آن وحدت فرم و محتوا دوباره برقرار می شود. (برونو)

5
فرانسیس بیکن

• بنظر فرانسیس بیکن، تعلق فرم به ماده امری ضرور است.
• بنظر او در وحدت میان فرم و محتوا، محتوا نقش تعیین کننده به عهده دارد و فرم قانون حرکت ماده است.

• اما از انجا که ماتریالیسم مکانیکی قادر به غلبه بر تصور رایج مبتنی بر جدائی حرکت از ماده نبوده، درک وحدت دیالک تیکی فرم و محتوا توسعه بیشتری نمی یابد.

6
ماتریالیسم فرانسه

• اگرچه ماتریالیست های فرانسه، در قرن هجدهم اعلام می کنند که فرم بوسیله ماده تعیین می شود و امری طبیعی برای ماده است (و غیرمادی و غیرقابل درک بودن فرم مطرود دانسته می شود)، علیرغم آن، فرم برای ماده چیزی خارجی و بیگانه با آن تصور می شود.
• آنها جنبش درونی را تنها شامل حال کل ماده تصور می کنند، ولی نیروی محرکه چیزهای منفرد را در تلنگر و ضربه و فشار وارد بر آنها می جویند.
• در این چارچوب است که لامتری، فرم چیزها را نتیجه فشار بخشی از یک چیز بر بخشی از چیز دیگر می داند و نه نتیجه جنبش درونی آن چیز.

• فقدان اندیشه توسعه در ماتریالیسم ماقبل مارکسیستی (یعنی عدم پذیرش این نکته که فرم همبسترهمیشگی محتوا ست)، مانع آن می شود که تغییر پذیری فرم ها پذیرفته شود و نیل به درک عمیقتر دیالک تیک فرم و محتوا امکان پذیر گردد.

• در حالیکه فلسفه ماتریالیستی ماقبل مارکسیسم، نقش تعیین کننده را از آن محتوا می داند، فلسفه ایدئالیستی اصل فعال مایشاء بودن فرم را در مقابل محتوا علم می کند.

7
ایدئالیسم ذهنی

• ایدئالیسم ذهنی رابطه فرم و محتوا را در چارچوب جدائی ماده از خواصش در نظر می گیرد.
• از این رو ست، که بنظر کانت، فرم، اصل ساختاری و اصل انتظامی، به صورت اشکال نگرش اپریوی (زمان و مکان) و اشکال اپریوری فهم (مقوله ها) در اختیار انسان شناسنده قرار می گیرد، تا انسان با بخدمت گرفتن شان به انتظام مواد معرفتی خود نایل آید.
• بنظر کانت، چیزهای در خود که در ورای ذهنیت ما وجود دارند،، فاقد فرم و ساختار اند.
• آنها هستند که محتوای شکل دهنده را دراختیار می گذارند.

• بنظر کانت فرم های نگرش و تفکر، ساختارهای منطقی بی محتوا و تغییرناپذیر هستند، که مستقل از محتوای تجربه بشری و قبل ازآن وجود داشته اند و اصل فعال و فرم دهنده شناخت را تشکیل می دهند.

8
ایدئالیسم عینی

• هگل، هرچند از موضع ایدئالیستی ـ عینی، جدائی فرم و محتوا را رد می کند، و وحدت دیالک تیکی آن دو را مورد تأکید قرار می دهد.
• محتوا فقط برای انعکاس عادی از فرم جدا ست و گرنه محتوائی بدون فرم و بدون تعین وجود ندارد.
• محتوا چه بسا در خویشتن خویش فرمی است.
• فرم چیزی خارجی نیست.
• «از این رو اعطای فرمالیسمی از خارج به محتوای مشخص ضرورتی ندارد.
• فرمالیسم در خود گذار به این است، که اما بس می کند فرمالیسمی خارجی برای آن باشد، زیرا فرم شدن خانگی خود محتوای مشخص است.»

• اگر ما چیزها را در خارج از تأثیر متقابل شان با چیزهای دیگر در نظر بگیریم، یعنی به عنوان چیزهای در خود، آنگاه محتوای آنها آشکار می شود.
• به عبارت دیگر، این حقیقت امر آشکار می شود که چیزها حاوی اعضائی اند، ترکیبی از مواد گوناگون اند و غیره، که آنچنان با یکدیگر جوش خورده اند که استقلال شان در کلیتی نفی شده است.
• این استقلال بیانگر وجود چیزها بمثابه فرم است.
• اما تفاوت فرم و محتوای چیزها را نباید مطلق کرد، زیرا در خارج از حیطه انتزاع، در تأثیر متقابل چیزها «این جوانب که ماهیت متفاوت آنها را در برمی گیرند، تنها گشتاورهای ناچیز اند، گذار بیواسطه یکی در ضد خود اند.»

• هگل نیز ـ علیرغم داشتن این نظر ـ سرانجام دچار پر بها دادن به فرم می شود.
• بنظراو «ایده مطلق» اصل صوری (فرمال) تعیین کننده و فعال هر توسعه را تشکیل می دهد، که «دگرگونگی» منفعل آن ماده است، واقعیت مادی بصورت طبیعت و جامعه است.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر