۱۳۹۰ فروردین ۱, دوشنبه

سیری در جهان بینی عمر خیام (2)

عمر خیام (427 ـ 510) (1048 ـ 1131)

3
تحلیل رباعی

• قرآن که مهینکلام خوانند آن را
• گهگاه، نه بر دوام خوانند آن را

• بر گرد پیاله آیتی هست مقیم
• کاندر همه جا مدام خوانند آن را

حکم اول
• قرآن که مهینکلام خوانند آن را
• گهگاه، نه بر دوام خوانند آن را

• خیام در این بیت، دیالک تیک گسست و پیوست را به شکل دیالک تیک گهگاه و دوام بسط و تعمیم می دهد تا بهانه ای برای مقایسه قرآنخوانی و شرابخواری سرهم بندی کند.
مقولات «گسست» و «پیوست» از مقولات مهم فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی اند که برای توضیح روند توسعه، نفی دیالک تیکی و دیالک تیک کهنه و نو بکار می روند.

• توسعه چیزها، پدیده ها و سیستم ها همواره از معبر دیالک تیک گسست و پیوست می گذرد:

• نو نه به نفی مکانیکی کهنه، بلکه به نفی دیالک تیکی آن مبادرت می ورزد.
• نو کهنه را بکلی تار و مار و نابود نمی سازد.
• نو جنبه های مثبت و بالنده کهنه را حفظ می کند، به خدمت می گیرد و توسعه می دهد: (پیوست)
• نو اما جنبه های میرنده، مزاحم و دست و پاگیر کهنه را تار و مار و نابود می سازد: (گسست)

• درک دیالک تیک پیوست و گسست هم در شناخت چند و چون روندهای طبیعی و اجتماعی و هم در پراتیک و کردوکار اجتماعی انسان ها از اهمیت تعیین کننده برخوردار است.

• این ادعای خیام که قرآن گهگاه خوانده می شود، حاکی از این حقیقت امر است که قرآن به مثابه کتابی عادی مورد مطالعه و حلاجی قرار نمی گیرد، بلکه به عنوان کتاب مقدس بر سر گور این و آن و یا بطور طوطی وار به عنوان کار ثواب و کسب اجر اخروی خوانده می شود.
• در دیگر ادیان بزرگ نیز کم و بیش همین روند و روال مرسوم است.

حکم دوم
• بر گرد پیاله آیتی هست مقیم
• کاندر همه جا مدام خوانند آن را

• در قاموس خیام، اگر در زمینه قرائت قرآن، گسست حاکم است، در زمینه خوردن شراب، پیوست فرمانفرما ست.
• بنظر او شراب را همیشه می خورند، نه هر از گاهی.
• البته خود خیام بهتر از هر کسی می داند، که میخواری مدام و بی امان به الکلیسم می انجامد که یکی از خطرناکترین و بدترین بیماری ها ست.

• البته منظور خیام از این مبالغه، اشاره به اهمیت میخواری است.

• نمایندگان فرماسیون های واپسین می را برای گریز از تأمل و تفکر لازم دارند، برای از کار انداختن دستگاه فکری مزاحم خویش، برای تخریب خانه خرد خویش.


• می برای خیام واره ها جزو مواد مخدر است.


4
تحلیل رباعی

• گر می نخوری طعنه مزن مستان را
• بنیاد مکن تو حیله و دستان را

• تو غره بدان مشو که می می نخوری
• صد لقمه خوری که می غلام ا‌ست آن را

حکم اول
• گر می نخوری طعنه مزن مستان را
• بنیاد مکن تو حیله و دستان را

• خیام در این بیت، به جای توضیح مستدل و علمی مسئله مورد بحث به تخطئه منتقدین می پردازد و شیوه چالشی را بنیانگذاری می کند که همچنان و هنوز در جهان خردستیز رواج جدی دارد و سدی جدی در برابر روشنگری است.

• دیگر کسی به توضیح موضوع مورد بحث نمی پردازد، دیگر کسی زحمت توضیح اوبژکت و یا موضوع شناخت را به خود نمی دهد، بلکه یکباره ویراژ می دهد و سوبژکت مخالف را به آتش رگبار افترا، استهزا، ناسزا و توهین می بندد.

• خیام منتقد میخواری را به طعنه زنی و خدعه گری متهم می کند.

حکم دوم
• تو غره بدان مشو که می می نخوری
• صد لقمه خوری که می غلام ا‌ست آن را

• خیام در این بیت، اتهام دیگری را بر اتهامات قبلی اضافه می کند و روشنگر و منتقد را به خوردن لقمه حرامتر از می متهم می سازد.

• خیام با تردستی خارق العاده ای مسئله مورد بحث را شخصی و سوبژکتیف می کند.


• شیوه بحث خیام، شیوه ای مخرب، روشنگری ستیز و غیرمنطقی است.


• این شیوه را نه انسان های صادق و خیرخواه، بلکه عوامفریبان به خدمت می گیرند.


• چون اینجا مسئله این نیست که منتقد پارسا و یا حرامخوار است.

• مسئله مورد بحث نفس میخواری است که به تخریب بی برگشت جسم و روح منجر می شود.

• منتقد ـ بی اعتنا به پارسائی و حرامخواری او ـ میخواری را مورد انتقاد قرار می دهد.

• اوبژکت شناخت نه پاکی و پارسائی منتقد، بلکه میخواری است.

• خیام هم باید قبل از همه به این مسئله بپردازد و بعد بنوبه خود او را نهی از منکر و امر به معروف کند.


• ما صدها سال بعد در فلسفه حافظ به همین شیوه ضد اجتماعی انتقادستیز بکرات برخورد می کنیم:


حافظ
• عیب رندان مکن، ای زاهد پاکیزه سرشت
• که گناه دگران، بر تو نخواهند نوشت

• حافظ هم در این بیت، به جای تأمل در زمینه انتقاد و پاسخ به انتقاد، سوبژکت مخالف میخواری را به خمپاره تخطئه می بندد و از عرصه بدر می راند.
• دلیل حافظ این است که هر کس به سزای عمل خود خواهد رسید و لذا کردوکار هرکس ربطی به دیگر اعضای جامعه و همبود ندارد:

حافظ
• من اگر نیکم و گر بد، تو برو، خود را باش
• هر کسی آن درود، عاقبت کار، که کشت

• حافظ در این بیت پیوند اعضای جامعه را به خدعه از هم می گسلد و آنها را اتم واره (اتمیزه) می کند.
• آن سان که هرکس در کردوکار خویش مطلقا آزاد تلقی می شود.
• بدین طریق روشنگری و انتقاد اجتماعی بی اعتبار می گردد و بی بند و باری مورد مدافعه قرار می گیرد.

• ظاهرا در فلسفه حافظ کسی نباید عیب همنوع خویش را نقد کند و در جهت تصحیح آن تلاش ورزد.


• حافظ همین رهنمود خیام را مو به مو از آن خود کرده و هر منتقد و روشنگری را به تزویر و تظاهر و ریا و خدعه و نیرنگ متهم می کند.

• اشکال اصلی این طرز استدلال آنجا ست که به جای پاسخ به انتقاد بجا و یا نا بجا، لجن پراکنی به منتقد صورت می گیرد.

• این شیوه برخورد معنائی جز طفره رفتن لومپنانه از پاسخ به انتقاد دیگران ندارد.

5
تحلیل رباعی

• هر چند که رنگ و بوی زیبا ست مرا
• چون لاله، رخ و چو سرو، بالا ست مرا

• معلوم نشد که در طربخانه خاک
• نقاش ازل بهر چه آراست مرا

حکم اول
• هر چند که رنگ و بوی زیبا ست مرا
• چون لاله رخ و چو سرو بالا ست مرا

• خیام در این بیت دیالک تیک نمود و بود را به شکل دیالک تیک ظاهر و باطن بسط و تعمیم می دهد.
• بعد باطن را فراموش می کند و از کمال نمودین خویش سخن می گوید، از رنگ و بوی زیبا، از رخ لاله گون و از قد و قامت سرو وار خویش.

• این شیوه نگرش که بر تار و پود دیوان های شعر پارسی و غیرپارسی حاکم است، فرمالیسم نام دارد.


• نگرش فرمالیستی فرم را در دیالک تیک فرم و محتوا چنان عمده و برجسته می کند که از محتوا دیگر حرفی به میان نمی آید و نمود و ظاهر را در دیالک تیک نمود و بود (ماهیت)، چنان مطلق می کند که ماهیت و باطن بکلی فراموش می شود.


• فرمالیسم دیری است که به گشتاور تعیین کننده در جهان بینی بورژوازی واپسین و معاصر بدل شده است.
• روز و شب در همه رسانه های همگانی تمام صحبت بر سر ظاهر چیزها، پدیده ها، سیستم ها و انسان ها ست.

• گئورگ لوکاچ می گفت که همه انحرافات و کژاندیشی ها با زیر پا نهادن دیالک تیک آغاز می شود.

• زیر پا نهادن دیالک تیک فرم و محتوا از طریق عمده کردن فرم بهترین خدعه و ترفند برای عوامفریبی است.


• بدین طریق است که جورج بوش (پدر)، لنین و استالین و هیتلر را یکی تلقی می کند و به یکسان مورد حمله و توهین قرار می دهد و به شباهت شگرف خویش به هیتلرها پی نمی برد.

• بدین طریق است که «رنگ و بو و رخ و قد و قامت» به تنها دغدغه خاطر انسان ها بدل می شود و کمترین توجهی به ارتقای شعور خویش به عمل نمی آید.

• جامعه بشری بدین طریق، ناگهان با خیلی از انسان ها مواجه می شود که در کمال زیبائی ظاهری از هر نشانه «آدمیت» عاری اند.

• در نتیجه همین تخریب شعور توده ها ست که زیباترین دختران و پسران مردم به راحتی آب خوردن به فحشا کشیده می شوند و به ابزار زنده و جاندار تولید و تکثیر ثروت برای مشتی انگل و پتیاره مبدل می شوند و جامعه به گنداب و لجنزار بیشتر شباهت پیدا می کند تا به همبود انسانی.

حکم دوم
• معلوم نشد که در طربخانه خاک
• نقاش ازل بهر چه آراست مرا

• خیام در این بیت، هدفمندی تولید را به شکل دیالک تیک نقاش و تصویر بسط و تعمیم می دهد، تا زمینه را برای طرح این سؤال آماده سازد که هدف و آماج نقاش از رسم تصویری به این زیبائی کدام است.

• بنظر خیام ظاهر زشت و زیبای انسان ها نه نتیجه شیوه زیست مادی و معنوی آنها، بلکه نتیجه اراده قضای کذائی (نقاش ازل) است.

• باور به قلم قضا و جوهر نامرئی آن در آثار سعدی و بویژه حافظ پر و بال بیشتری می یابد و برای عوامفریبی جهت حفظ و تحکیم وضع تحمل ناپذیر موجود به خدمت گرفته می شود.

• خیام در این رباعی در واقع نه سودای طرح سؤال و تشویق خواننده به تفکر، بلکه برعکس، سودای تخریب نطفه های امید و خوش بینی نسبت به تفکر و شناخت را بر سر دارد.

• همه اسکپتیسیست ها (تردیدگرایان و شکاکان) و همه آگنوستیسیست ها (ندانمگرایان) همین خدعه و ترفند را برای منع مردم از تفکر و شناخت پیشه می کنند.


• هدف و آماج خیام تبلیغ و ترویج نیهلیسم و پوچی زندگی است.

• خیام با تردستی تمام شور و شوق کار و پیکار و رهائی را در ضمیر انسان ها به آتش می کشد و آنها را گیج و سر در گم می کند.

• همه این گشتاورهای فکری ارتجاعی در آثار سعدی و حافظ تکمیل می شوند و توسعه می یابند.


• خیام بدین طریق اولین سنگ پایه های ندانمگرائی سعدی و حافظ را بنیان می نهد و با مفهوم خرافی و ایراسیونالیستی «نقاش ازل» به خلع سلاح مادی و معنوی انسان ها می پردازد.


حافظ
• برو ای زاهد خودبین که ز چشم من و تو
• راز این پرده نهان است و نهان خواهد بود

• مردم در این فراق و در آن پرده راه نیست
• یا هست و پرده دار نشانم نمی دهد

• «نقاش ازل» کذائی در فلسفه سعدی و حافظ تحت عناوین مردمفریب مختلف نه تنها رنگ و بو و رخ و قد و بالا، بلکه سرنوشت و روزی و محل روزی و غیره انسان را هم به جوهری نامرئی بر پیشانی شان نقش می بندد و چیزی جز انعکاس آسمانی ـ انتزاعی کارگزاران خوانین و سلاطین فئودالی نیست.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر