۱۳۹۰ فروردین ۸, دوشنبه

ماتریالیسم فرانسه (قرن هجدهم) (2) (بخش پایانی)

کلود آدرین هلوه تیوس (1715 ـ 1771)
نماینده ماتریالیسم «اجتماعی» فرانسه
هلوه تیوس فعالیت سیاسی را وظیفه و تکلیف روشنگری می داند.
اخلاق حقیقی بنظر هلوه تیوس عبارت است از دفاع از منافع حتی المقدور اکثریت مردم
آثار اصلی او:
در باره روح (1758)
در باره استثمار (1772)

ماتریالیسم فرانسه (قرن هجدهم)
پروفسور مانفرد اشتارک
برگردان شین میم شین


• لامتری اولین مبلغ بزرگ ماتریالیسم فرانسه است.

ژولیان لامتری (1709 ـ 1751)
پزشک، فیلسوف
پیگیرترین ماتریالیست عصر روشنگری

• فلسفه لامتری ـ عمدتا ـ بر ضد اسپیریتوئالیسم است و اغلب بر ضد نظریه روح غیرمادی به بحث و جدل می پردازد.
• آثار پزشکی ـ فیزیولوژیکی لامتری ـ اگر جزو کتب ضد مذهبی تلقی نشوند ـ باید به تاریخ علوم طبیعی تعلق داشته باشند.
• لامتری می کوشد، تفکر را بمثابه تغییر فرم مادی مغز توضیح دهد، بی آنکه ادعای اثبات کند و اعتبار بخشد.
• دلیل او اغلب وابستگی روح به جسم است، ولی چه بسا تعین ماتریالیستی جوهر فراموش می شود و لامتری به موضع اگنوستیسیستی ـ اسکپتیسیستی (ندانمرگائی ـ تردیدگرائی) در می غلتد که حاکی از مواضع سنسوئالیستی آغازین او ست.
• هرازگاهی ـ حتی ـ به تخریب مفهوم ماده دست می زند که بوی برسمیت شاناختن وجود موجودی الهی را به مشام می آورد.
• لامتری به فرضیه های غیر ماتریالیستی و غیر علمی اساسا میدان نمی دهد.
• بنظر او، خرافات مذهبی مهمترین تکیه گاه سرکوب اجتماعی اند و لذا لامتری انزجار شدیدی نسبت به خرافات دارد.
• مبارزه روشنگرانه بر ضد نوکریت اجتماعی مبنای بی خلل ماتریالیسم او را تشکیل می دهد.
• لامتری توضیح ناتورالیستی ـ بیولوژیکی نابرابری بدلیل تفاوت های جسمی ـ روحی را در هم می شکند.
• لامتری انسان اجتماعی را بمثابه موجودی مصنوعی، «تربیت یافته»، بمثابه اوبژکت نیروهای اجتماعی تلقی می کند.

• تعویض ضرور از انسان نگری ناتورالیستی به جامعه نگری تاریخی که بوسیله آنتی اسپیریتوئالیسم در دستور روز قرار گرفته بود، دیگر از سوی لامتری جامه عمل نمی پوشد.
• اما درک بیهودگی و بی ثمری اجتماعی ـ عملی فلسفه بیولوژیکی (راجع به انسان) حداقل برای لامتری امکان آن را فراهم می آورد که تئوری های علوم طبیعی مطروحه در سال های چهل قرن هجدهم را بدور از پیشداوری در نظر گیرد و بدین طریق به قله پیشرفته ترین علوم طبیعی فارغ از مکانیک زمان خود گام نهد.
• ما تدوین مفهوم غیرمکانیکی ماده را ـ قبل از همه ـ مدیون دیدرو هستیم.

• مسئله سرنوشتی ماتریالیسم مبنی بر چگونگی توضیح شعور از ماده او را به تفکر ژرف و همه جانبه در باره مبانی ماتریالیستی وامی دارد.
• اگر شعور خاصیت ماده باشد، این تقریبا بدان معنی خواهد بود که تمامت ماده روحمند است.
• برای اینکه شعور کلی و تقسیم ناپذیر است.
• دیدرو این فرضیه را با آموزش خود، مبنی بر حساسیت فعال و منفعل ماده مورد تأیید قرار می دهد.

• لامتری نتیجه گیری اسپینوزیستی را رد می کند.
• او می خواهد که شعور را از سازمان مادی خاصی استخراج کند، اما نمی تواند سازمان و توسعه ماده را بر مبنای اتمیسم به میراث مانده اثبات کند.
• دیدرو با موضوعات آنتیک (جهان باستان کلاسیک) در باره ماده وحدتمند، یکسان و متفاوت کلنجار می رود و به توسعه آنها کمر می بندد.

• بنظر دیدرو، ماده از عناصر ناهمگون تشکیل می یابد:
• او با تئوری شناخت سنسوئالیستی همیشه در خطر سقوط به منجلاب ایدئالیسم به چالش می رود، بر امپیریسم منفعل آن با فعال سازی مفهومیت غلبه می کند، چیزی که پیش شرط دیالک تیک است.

• دیدرو ـ روی هم رفته ـ با شدت و حدت خارق العاده ای به فلسفیدن در باره شعور می پردازد و روحیه پویای غیر قابل قیاسی از خود نشان می دهد.
• دیدرو سرانجام به اعماق فلسفه طبیعت راه می گشاید، اما به همان سان نیز به اعماق استه تیک، اتیک (اخلاق) و پولیتیک (سیاست).
• اخلاق و سیاست دیدرو با خصلت بیولوژیکی شدیدش ما را به یاد مواضع آغازین لامتری می اندازد.

• لامتری هم می بایستی بناچار با معضلی روبرو شود که معنی روشنگری را به خطر می اندازد.
• معضل یاد شده عبارت است از برسمیت شناختن سیطره نیروهای بیولوژیکی بر بشریت.
• لامتری اما این امر طبیعی را در هم می شکند.
• آماج اجتماعی مبتنی بر روشنگری لامتری بر شناختی چیره می شود که «جهان را خانه اقویا» می داند.

6
هلوه تیوس

• استقبال مهار ناپذیر لامتری از ماتریالیسم سیاسی، پژواک خود را در ماتریالیسم «اجتماعی» هلوه تیوس می یابد.

• اما دیدرو ـ عمدتا ـ در عرصه فلسفه طبیعت پیش می تازد و ضمنا ماتریالیسم را فقط در عرصه استه تیکی رونق می بخشد.
• دیدرو با توسل به دلیل ناتورالیستی منتج از نابرابری طبیعی بنیادی انسان ها، با چرخش ماتریالیسم به انسان نگری مبتنی بر برابری هلوه تیوس مخالفت می ورزد.
• هلوه تیوس با ماتریالیسم «اجتماعی» به قلب ماتریالیسم فرانسه نفوذ می کند.
• او این انیدشه را توسعه می دهد، که شرایط تاریخی و «تربیت»، یعنی تمامت مناسبات اجتماعی تعیین کننده چند و چون انسان ها هستند.

• بدین طریق، مرکز ثقل روشنگری ـ آشکارا ـ از تشکیل ایده به تشکیل جامعه منتقل می شود.
• گذار از مبارزه فلسفی محض به مبارزه اجتماعی نقاب از چهره برمی گیرد.
• آثار اصلی هلوه تیوس به شرح زیرند:
• «در باره روح» (1758)
• «در باره انسان» (1772)

• مبدأ فکری هلوه تیوس را سنسوئالیسم جان لاک تشکیل می دهد.

• (سنسوئالیسم نامی است برای جریان معرفتی ـ نظری که مرحله حسی شناخت را مطلق می کند و لذا مدعی می شود، که کل شناخت ناشی از ادراک حسی است، میان تفکر و احساس تفاوت ماهوی وجود ندارد و کلیه نتایج تفکر را می توان در ادراکات حسی خلاصه کرد.
• سنسوئالیسم فرم خاصی از امپیریسم (تجربه گرائی) است.
• سنسوئالیسم پاسخ صریح به مسئله اساسی فلسفه نمی دهد و به وجود و یا عدم وجود عینی ـ واقعی علل احساس وقعی نمی نهد. مترجم)

• هلوه تیوس نسبت به مادیت و غیرمادیت روح بی تفاوت و بی اعتنا ست.
• هدف اصلی او نشان دادن خصلت اجتماعی روح است.
• هر کردوکار روحی عبارت است از ادراک و احساس.
• روح اما با ادراک حسی، با دریافت تأثیرات چیزها، با «تصویرها» تفاوت دارد.
• روح به شناخت روابط چیزها نایل می آید و «ایده ها» را طرحریزی می کند.
• انسان ببرکت حافظه اش به دانش مجهز است.
• انسان اما وقتی می تواند روح داشته باشد که قادر به استخراج ایده ها و غیره از روابط چیزها باشد.
• بنظر هلوه تیوس، خودکوشی روح بوسیله علایق بیدار می شود و علایق دو جورند:

1

• علایق ناشی از نیازهای فیزیکی که بر احساس های جسمانی مبتنی اند (عواطف، هوای نفس)

2

• علایقی که با احساسات اجتماعی (اشتیاق) ، مثلا شوق خارق العاده به پیشرفت و امثالهم در رابطه اند.

• بنظر هلوه تیوس، علایق از غریزه خودشیفتگی و علاقه مندی سرچشمه می گیرد وسبب می شوند که انسان ها هوس و خواهش داشته باشند و یا بخواهند که خود را از درد رها سازند.
• بنابرین، منشاء روندهای روحی تمایل به هوس و خواهش نفسانی است.
• اما چون پیش شرط های روحی همه انسان ها طبیعتا یکسان اند، پس علت نابرابری های انسانی را باید در تفاوت های آنها در مناسبات زندگی و محیط جست.
• و لذا برای تغییر انسان ها باید به تغییر شرایط اجتماعی همت گماشت.

• هلوه تیوس فعالیت سیاسی را وظیفه و تکلیف روشنگری می داند.
• اخلاق حقیقی بنظر هلوه تیوس عبارت است از دفاع از منافع حتی المقدور اکثریت مردم.
• چون عمل در راستای منافع همه انسان ها میسر نیست، هلوه تیوس خدمت به ملت خود را به درجه فضیلت ارتقاء می دهد.
• فضیلت حقیقی بنظر او، نه مذهبی، بلکه سیاسی است.

• روشنگری با شناخت تعین تاریخی ـ اجتماعی انسان، به اصل سوسیالیستی دست می یابد و گذار بشریت به ایدئال های روشنگری را تنها از طریق تغییر مناسبات اجتماعی امکان پذیر می داند.

• گرایش سوسیالیستی مثل خط سرخی از ماتریالیسم فرانسه شروع می شود و به سوسیالیسم اوتوپیکی می رسد و هر دو سرچشمه های مارکسیسم را تشکیل می دهند.

• مراجعه کنید به ماتریالیسم، روشنگری، سوسیالیسم و کمونیسم اوتوپیکی، ماتریالیسم اقتصادی.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر