۱۴۰۳ خرداد ۳, پنجشنبه

وجود و شعور (۲۹)

 

سرگی لئونیدوویچ روبین اشتاین

 (۱۸۸۹ ـ ۱۹۶۰)

برگردان

شین میم شین

۱

جایگاه پدیده ها و روندهای روانی در پیوند عام پدیده ها در جهان مادی

 

الف

راجع به طرح مسئله

ادامه

۱۸


گئورگ هربرت مید

(۱۸۶۳ـ ۱۹۳۱)

فیلسوف، جامعه شناس، روان شناس امریکایی

 

·    پراگماتیست هایی از قبیل دیوی و قبل از همه مید، فلسفه پراگماتیستی را و روان شناسی بیهیویوریستی (مبنی بر رفتارگرایی)  را به کل واحدی تبدیل می کنند.

·    (مراجعه کنید به گئورگ هربرت مید، «خویشتن و جامعه از نقطه نظر بیهیویوریسم اجتماعی» شیکاگو، انتشارات دانشگاهی، ۱۹۴۶)

 

۱۹

·    طنین اساسی فلسفه آنها (دیوی و مید) را مبارزه بر ضد «بیفورکاسیون» کارتزیانیستی (دکارتی) طبیعت تشکیل می دهد.

 

(بیفورکاسیون

 به آموزه مربوط به چیزهای زیر اطلاق می شود:

مربوط به کل و وجود

مربوط به  منشاء و ماهیت چیزها

مربوط به شناخت و حقیقت

مربوط به طرز نگرش شخصی به زندگی.

مترجم)

 

۲۰

·    دیوی و مید با اشاره به مبارزه به انواع و انحای ممکنه مختلف بر ضد دوئالیسم دکارت، می کوشند تا خود را انقلابیون سنن رفتاری شکن جا بزنند.

 

۲۱

·    مبارزه بر ضد «بیفورکاسیون» دوئالیستی طبیعت (به زبان دیوی و مید) از سنگر مونیسم «خنثی» انجام می گیرد.

·    مونیسمی که مونیسمی اپیسته مولوژیکی (معرفتی ـ نظری) است.

 

۲۲

·    هربرت مید مسئله روانی را کاملا به سطح معرفتی ـ نظری منتقل می کند.

 

۲۳

·    از آنجا که در این متد مید، مسئله معرفتی ـ نظری از طریق گذاشتن روانی به جای اوبژکت آن، حل می شود، روانی به طرز اجتناب ناپذیری از سوبژکت، یعنی از بشر و مغز بشری جدا می گردد.

 

۲۴

·    با چنین برخوردی، جنبه پسیکوفیزیولوژیکی مسئله، یا به طور کلی فراموش می شود (مبارزه اوه ناریوس بر ضد «اینتروژکسیون») و یا دوئالیسمی باقی می ماند که روانی را از مغز منفصل می سازد.

 


(اینتروژکسیون

در روان شناسی هیئت

 به بلعیدن چیزی بدون جویدنش، یعنی بدون تغییرش

اطلاق می شود.

بی اعتنا به اینکه چیز بلعیده شده

مواد غذایی باشد و یا هنجارهای فهمیده نشده و دیده نشده باشند.

اینتروژکسیون به نفی و انکار سوبژکت می پردازد.

اینتروژکسیون به طرز تغییردهنده بر اوبژکت مؤثر می افتد.

کسی که دست به اینتروژکسیون می زند،

 به دانش تجربی دست نمی یابد.

مترجم)

 

۲۵

ویلهلم ماکسیمیلیان ووندت

 (۱۸۳۲ ـ ۱۹۲۰)

فیزیولوگ،

فیلسوف

 (قبل از همه در منطق و تئوری شناخت)،

روان شناس آلمانی

مؤسس روانشناسی به مثابه علم مستقل

از مؤسسین روانشناسی اقوام

 

·     این مرتبط سازی «مونیسم» ایدئالیستی (در حل مسئله روانی در سطح اپیسته مولوژیکی (معرفتی ـ نظری)) با دوئالیسم (در حل مسئله «پسیکوفیزیولوژیکی») در مکتب ویلهلم وودنت به وضوح نمودار گشته است. 

 

۲۶

·    ووندت که از درک ماخیستی «تجربه» شروع به حرکت می کرد، ادعا می کرد که تعیین موضوع (اوبژکت) روان شناسی و فیزیک تجربه واحدی از نقطه نظرهای فقط متفاوت است.

 

۲۷

·    ووندت در این مورد بر موضع پاراللیسم به اصطلاح پسیکوفیزیکی پا فشاری می کرد.

 

۲۸

·    یعنی بر دوئالیسم آشکار در رابطه با مناسبت میان روندهای روانی و روندهای فیزیولوژیکی پا فشاری می کرد.

 

۲۹

·    مونیسم «خنثی» در حال حاضر قبل از همه، توسط برتراند راسل نمایندگی می شود که به قول خودش، نئو رئالیسم ژور و امریکایی را تداوم می بخشد.

·    (مراجعه کنید به برتراند راسل، «تجزیه و تحلیل روح و یا ذهن» لندن، ۱۹۲۴، ص ۶)

 

۳۰

·    در مکتب برتراند راسل، طی مسیری انحرافی از هر دو راه (یعنی هم از ماخیسم و هم از نئو رئالیسم) به ویژه آشکار و روشن، نمودار می گردد.

 

۳۱

·    یعنی انحلال (منحل کردن) ماده (وجود) از سویی و انحلال شعور از سوی دیگردر عنصر خنثای تجربه صورت می گیرد.

 

۳۲

·    قرار بوده، قبل از همه، اثر راسل تحت عنوان «تجزیه و تحلیل روح»،  در خدمت تحقق این نیت باشد که اثر دیگر راسل تحت عنوان «تجزیه و تحلیل ماده» را برای حل همین مسئله در پی داشته است.

·    (مراجعه کنید به برتراند راسل، «تجزیه و تحلیل روح» (۱۹۲۴)، «تجزیه و تحلیل ماده»، ۱۹۲۷)

 

۳۳

·    برتراند راسل در پیشگفتاری بر اثرش تحت عنوان «تجزیه و تحلیل روح» کاملا واضح و روشن می نویسد:

·    آماج من، وحدت بخشی به دو گرایش است:

·    یکی از این دو گرایش با روان شناسی در رابطه است و دیگری با فیزیک.

·    (مراجعه کنید به راسل، «تجزیه و تحلیل روح»، لندن ۱۹۲۴، ص ۵)

 

۳۴

·    به نظر راسل، فیزیک نسبیتی (رلاتیویستی)، از سویی به تحدید (محدودسازی) هر چه بیشتر ماده در مادیتش تمایل دارد و از سوی دیگر، روان شناسی بیهیویوریستی (مبتنی بر رفتارگرایی) به تقلیل روان شناسی به فیزیک.

 

۳۵

·    راسل بسان ماخ و ویلیام جیمز ادعا می کند که «فرق فیزیک با روان شناسی  بنا بر ماده (موضوع) مورد پژوهش آندو نیست»

·    (همانجا، ص ۳۰۷)

 

۳۶

·    «روح و ماده، چیزهای منطقی (مربوط به منطق) اند.

 

۳۷

·    عاصری که ماده و روح از آنها تشکیل می یابند و یا از آنها استخراج می شوند، به برکت روابط متقابل مختلف با یکدیگر مرتبط اند.

·    روابط متقابلی که یکی را فیزیک مورد پژوهش قرار می دهد و دیگری را روان شناسی.»

·    (ایضا همانجا)

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر