۱۴۰۲ آذر ۲۲, چهارشنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۸۴)

  

 
میم حجری

 
آره.
اگر نرگس ها سمتگیری خلقی می داشتند
کسی اسمی از انان نمی برد
اگر این نوشته ارزش فکری و فرهنگی  می داشت
کسی معروفیت بدان نمی بخشید و حریفه را میلیونر نمی ساخت.
 امپریالیسم
بی دلیل و بی حساب و کتاب
به احدی جایزه نمیدهد.
در این ویرانه
کم ستم نرفته است
کم مطلب نوشته نشده است.
قرعه فال به نام مشه نرگس زده اند.




دلتنگی نتیجه علافی است
برو کار میکن
مگو:
چیست کار.

که سرچشمه دلگشایی است
کار


آره.
هیتلر و پینوچه و غیره
خیلی متدین بوده اند
به همین دلیل مظهر انسانیت بوده اند.



بيهوده است كه به نوشتن بنشينيم
 درحالي كه هرگز به زيستن برنخواسته‌ايم. (برنخاسته ایم)
مانا

هی مش مانا
پیش شرط نوشتن
داشتن پیشاپیش تجربه زیست است.
هر نوشته ای
باز تولید تجارب شخصی و نوعی است.
اندیشه
انعکاس عمل است.
 تجربه ای نخست از برون به درون می رود.
عملی به اندیشه ای استحاله می یابد.
بعد
راه رفته را برمی گردد:
اندیشه فرم اندرزی، شعری و یا قصه ای و یا حدیثی به خود می گیرد و روی کاغذ می نشیند
یعنی
مادیت می یابد.
راه واحدی
حداقل  دو بار طی می شود



هی بدبخت بیسواد
برکه برای ماهی کوچولو
حکم دریا را دارد



عجب لاطائلاتی
اولا
کسی اعتنایی به عقاید کذایی دیگری ندارد.
همه در بند بند تنبانند.
هر کس خرافه ای کپی و منتشر می کند و اجناس مخالف
هندوانه بارانش می کنند:
بانوی فلان
سپاس از این شعر دری وری
ثانیا
کسی عقیقده ای ندارد
چون نیک بنگری همه تزویر می کنند.
فکر و ذکر خلایق شناسایی جنسیت و سن و سال یکدیگر است و نه آشنایی با جهان بینی و متد فکری کسی
همه مثل ساواکی می عندیشند.
همه در پی پرونده سازی اند.




دوست را باید میان خیل دشمن جسشت.

شعری از محمد زهری است.
زهری شاعری فیلسوف بوده است.
منظورش این بوده که بدون دشمن شناسی نمی توان به شناخت دوست نایل امد
خر نه دشمن شناسد و نه دوست یابد



حالا چه باید کرد؟
  ۷ سال دیگر
می خواهید سرکرده جهان شوید.
اولین کاری که سرکردگان جهان کرده اند
تعلیم غسل و وضو به دانش اموزان بوده است
پس بشتابید.
آبروی تان در خطر است


از همین تریپون اعلام میکنم دوس پسر مخام
آبنبات

دوست را باید میان خیل دشمن جست.

الله
 بت بزرگ بتکده کعبه بوده است.
 الله
 را
 حضرت محمد اختراع نکرده است.
چه کرده است؟

؟

مسائل را مثل ساواکی ها
شخصی نکن.
ما اصلا آدم نیستیم.
ما جزو سگان توده ایم.
دنبال حقیقت بگردد.




هورمون هات تصمیم گیرنده اند یا عقل و منطقت؟
رویا

برای فلسفی اندیشیدن
یعنی برای کشف حقیقت
باید
از
خطه جزء و ظاهر و خاص
 خارج شوی
و
وارد عالم کل و ذات و عام
 شوی.
در این مورد
باید ضد دیالک تیکی عقل را بدانی.
ضد دیالک تیکی عقل، غریزه (به معنی فلسفی اش) است.
هورمون ها یکی از عوامل غریزه اند.
حالا می توانی سؤالت را دقیقتر طرح کنی

به حکم غریزه اصمیم می گیری و یا به حکم عقل؟
خوب جواب خود رویا به این سؤال چیست؟


نه.
 هر عکسی
حاوی اصلی است.
عکسی یافت نمی شود که اصلی نداشته باشد.
خدا
مثل هر مفهوم دیگر
همیشه منشاء و اصل مادی داشته است.
 یک زمان
 پستان مادر بوده است.
 یعنی نتیجه تجرید همه پستان های همه مادران  جانوری  وبشری بوده است
اصل الله چیست؟
الله نتیجه تجرید چیست؟



جغد هم عاشق ویرانسراها ست.
چون مشتری موش و مار است کع از سکنه ویرانسرا هستند.
ما سگان از ویرانسرا بیزاریم

دوستت دارم
دروغ خوشایندی است.
آدم باید خر باشد و به دوستت دارم افراد دل خوش کند.
همه در واقع خودشان را دوست دارند
حالا حتی خودشان را هم دوست نمی دارند.
بمب بر کمر خود می بندند و در میان مردم  منفجر می کنند و ضمن کشتار همنوعان خودشان هم نفله می شوند
اکنون
خودپرستی فضیلتی است


آره.
مفاهیم
نتیجه تجرید و یا انتزاع هستند.
مثال:
مشخصیات منحصر به فرد سرو و صنوبر و سپیدار و بید و غیره را مورد صرفنظر قرار می دهی و وجه مشترک آنها را مثلا ریشه و رویش شان را ملاک قرار می دهی و مفهوم درخت را می سازی
و بلافاصله بسته به زبان خود
نامگذاری میکنی: اغاج و شجر و تری و باوم و درخت و غیره.
دیالک تیک اصل و عکس.
اصل مفهوم خدا چه بوده است؟



زباله های مائو را ساواک پخش می کرد
 و خلایق خر
خیال می کردند که واقعا کتب سرخند.
 ولی
حتی انها دیدند که   زباله اند و محتوا ندارند .
مائو اصلا نمیداند که پراتیک چیست.
 اصلا سواد مارکسیستی ندارد.

هدف هیتلر
پوز دادن با سوخت و سوز و درد و رنج است.
مبالغه افراطی در زمینه درد عظیم تحمل کردن
از صفات فاشیست ها و فوندامنتالبیست ها ست.
درد و رنج از مفاهیم مرکزی عادولف شاملو ست:
من درد مشترگم
مرا فریاد کن.

چارلی چاپلین در فبلم دیکتاتور بزرگ
همین یاداوری خاطرات ج. ج. اول توسط هیتلر و اخ و اوخش را به سخره گرفته است

تو یک جمله ما را حتی دقیق نمی خوانی.
 مگر ما گفته ایم
جنقوری
به کسی برمیخورد؟

ما ۲۳ سال است که کاری جز ترجمه تعریف مفاهیم نداریم.
تقصیر ما نیست.
 فراگیری تعریف مفاهیم
به نفع مهدی ها نیست.

آگاهی = امنیت؟
پس
لولهنگ = نهنگ
خر = خریزه
خر تو خر = کشور




هنر و موسیقی و غیره
 مقاهیمی اند و تعریف علمی و استاندارد دارند.
 دلبخواهی نمی توان موسیقی را تعریف کرد و تحریف نکرد

افاغنه
از بن لادن و ملاعمر
رسیدند به هیتلر
و از فارسی دری به دری وری
ترقی فواره وار به همین گفته اند



احسان طبری تواب هم همین حرف خوارج را زد:
من با مطالعه آثار طباطبایی در زندان تواب شدم.
ولی اجامر باور نکزدند و زدند و اش و لاش و لاشه اش کردند
آن سان که عبدالکریم حتی دلش به حالش سوخت
و حاضر به عرشادش نشد.
ما هنوز فرمایشات طباطبایی را نخوانده ایم
اگر بخت یار باشد باید  بخوانیم و ببینیم که از چه قرارند.



آره.
برای رسیدن به مقصد
تعریف پیشایپش مقصد
تعیین کننده است.
در ان صورت
از دیالک تیک رهرو ـ راه ـ مقصد
پرده بر می افتد و هیچ ماری و یا مار مولکی نمیتواند به تحریف و تخریب این دیالک تیک خطر کند.
درد این است که خدا
تعریف نمی شود
به همین دلیل هرخری راه خاص خود را برای رسیدن به خدای خاص خود پیش می گیرد و پیش می کشد.




بینش فلسفی عرفان
 مبتنی بر پانته ئیسم ویا همه چیز خدایی است.
 حلاج
وقتی می گوید: انا الحق
من - زورش این است که فرقی بین خودش و خدا وجود ندارد.
 من ـ زورشان از وحدت وجود هم همین است:
ماده = روح
وجود = شعور
 خر = خلق = خدا = خورجین و خرما و خردل و مخلفات



تعریف
 به چه معنی است؟
تعریف یک مفهوم فلسفی است و تعریف علمی و اتساندارد دارد.
تعریف دلبخواهی که تعریف نیست.
تعریف
 با تحریف تفاوت دارد.
عوامفریبی همیشه با تحریف مفاهیم آغاز می شود و به فاجعه منجر می شود.
تفکر
یا تفکر مفهومی است
یعنی مبتین بر ترعیف علمی و استاندارد مفاهیم است
و
یا
اصلا
تفکر نیست.



مائوتسه دون:
دگرگوني هاي اجتماعي به طور عمده به تكامل تضادهاي دروني جامعه بستگي دارند
يعني به تكامل تضاد بين نيروهاي مولده و مناسبات توليدي ، تضاد ميان طبقات و تضاد ميان
نو و كهنه . تكامل اين تضاد ها ست كه جامعه را به پيش مي راند و سرانجام منجر به نشستن
جامعه نوين بر جاي جامعه كهن ميگردد.

ایراد اصلی طرز «تفکر» مائوئیستی
بیگانگی با دیالک تیک است.
به همین دلیل یکسونگر است.
متافیزیکی است.
تضاد به تنهایی وجود ندارد.
تضاد در دیالک تیک پیوند و تضاد وجود دارد و نه به تنهایی.
فرق مائوئیسم با عرفان این است که عرفان وحدت اضداد (پیوند) را  مطلق می کند
مثلا میان خلق و خدا و خر و خورجین علامت تساوی می گذارد و انا الحق می عرعرد
و
مائوئیسم
تضاد را مطلق می کند و وحدت را نادیده می گیرد.
مثال:
 بين نيروهاي مولده و مناسبات توليدي
فقط تضاد وجود ندارد
وحدت هم وجود دارد
تضاد خصلت دیالک تیکی دارد و نه خصلت مکانیکی
انگلس
این مسائل را صدها بار توضیح داده است
مثال دیگر
بین کهنه و نو هم فقط تضاد وجود ندارد
نو در بطن کهنه رشد می کند
نو در وحدت و تضاد همزمان با کهنه قرار دارد
دیالک تیک کهنه و نو وجود دارد
مائوئیسم فقط به درد عوامفریبی میخورد






 اریوش:
عقیده هر ملت برای خودش محترم است

ما را باش
که
 فکر می کردیم عقیده هر کس برای ننه اش محترم است.
مگر در زمان داریوش ملت وجود داشت؟
مگر عقاید ملی اند؟
مثال:
مگر تشیع  اصلا حشری
عقیده ای ملی است؟

این داریوش بدبخت
اصلا می دانست که حقیقتی هم وجود دارد؟
خرد اندیشنده ای هم وجود دارد.
اصلا من ـ زورش از عقیده چه بود؟



صبح زود با خانواده‌ش تماس گرفتند
و
گفتند
 برید بهشت رضا، قطعه ۶۶
مجیدرضا رو اعدام کردیم و خودمون خاکش کردیم...

هنر
نزد جنگورکنان است و بس
نگیرند عقل کلان را به خس




مویسقی فضای خالی ( سکوت ) بین نتهاست .
حریف

حریف  بیخود می کند که چنین می گوید.
 موسیقی یکی از انواع هنر است
و
 مثل هر اثر هنری
 انعکاس واقعیت عینی با ساز و برگ هنری است
نه کمتر و نه بیشتر.




گلشیفته درست میگه، زندانیان آنها، در زندان، هم میرقصند
حریف سطل به دست

زندانیان کیا؟
جنقوریان؟
گلشیفته حرف زدن بلد نیست؟
خوب
برقصند.
رقصیدن که هنر و شق القمر نیست؟
کسی که در زندان برقصد، روانی است
زندان که رقاصخانه نیست


مببع معنای زندگی کار است.
کسی که علاف باشد
به پوچی می رسد
روانی می شود
و دست به خودکشی می زند

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر