۱۴۰۲ آذر ۲۳, پنجشنبه

درنگی در پژوهشی تحت عنوان «فلسطین و تناقض چپ» (۱۷)

 

مهدی تدینی

(۱۳۵۹)

پروژهٔ اصلی دیگر او انتقال و شرح اندیشه‌ها و نظریات ارنست نولته،

متفکر و تاریخ‌نگار آلمانی و از شاگردان مارتین هایدگر

است.

درنگی

از

میم حجری

تدینی

تاریخ 

موهوم بودن مفاهیم و نگرش‌های جهان‌میهن و ضدمیهنی 

را

 نشان داده است.
کسی که می‌خواهد بهروزی، رفاه و حقوق مردم یک کشور را تأمین کند، 

اول باید درک کند

 واحد بهروزی میهن 

است

 ــ نه اینکه میهن را «برساختی» تصادفی، الله‌بختکی، ارتجاعی و بی‌اهمیت جلوه دهد و در عوض تا می‌تواند گسل‌های درون مرز را تحریک کند.

تدینی

 البته ریشۀ این نگرش طمع است؛ 

تدینی

ادعای ضد و نقیض خود را فوری فراموش می کند و به در و دیوار می زند.

اگر داشتن میهن پیش شرط بهروزی و رفاه و حقوق است،

چرا باید تحریک تجزیه طلبی و خودمختاری ملی و قومی و نژادی و مذهبی و غیره کردوکاری منفی باشد و مبتنی بر طمع باشد و نه ناشی از عقل و فهم و فراست و خیرخواهی؟

هدف تدینی

انتقاد از چپ کذایی به هر قیمت است و نه جست و جوی حقیقت.

 

۲

طمع برای جلب هوادار:

 چپ نو

 با تعریف انواع شکاف و اقلیت و با متضاد نشان دادن منافع شهروندان، دنبال جبران شکست ایده‌های اقتصادی‌اش است.

چپ نوی کذایی

جریانی حریص و طماع است.

چرا و به چه دلیل؟

چون دنبال جبران شکست ایده های اقتصادی اش است.

تدینی 

بیگانه با ساده ترین مفاهیم مثلا طمع است.

تمایل به جبران شکست ایده های اقتصادی که به معنی طمع نیست.

طمع

اصلا

چیست؟

طمع

یعنی زیاده خواهی.

مثلا کوتاه آمدن کسی در مقابل زورگیری و دادن کتش به او.

زورگیر اگر شلوراش را هم بخواهد،

بدان معنی است که فقط زورگیر نیست، طمعکار هم است.

 

سؤال 

اکنون این است که ایده های اقتصادی چپ نو چه بوده اند که شکست خورده اند؟

اصلا

من ـ‌ زور تدینی از چپ نو چیست؟ 

مگر چپ نو به قدرت رسیده بوده و جامعه سوسیالیستی ساخته بوده تا شکست بخورد؟

ضمنا

با

عمده کردن حق کسب خودمختاری خلق ها

مگر شکست ایده های اقتصادی کذایی چپ کذایی نو جبران  می شوند؟

۳
فرد تا وقتی سلامتی دارد متوجه نیست چه نعمت بزرگی دارد.

خیلی ممنون از اینهمه فضایل.

این حرف های تدینی آدمی را به یاد خرافات دهاتی ها می اندازد:

خلایق خر وقتی قدر نعمتی را می دانند که آن نعمت را از دست داده باشند.

تدینی

این خریت خلایق خر

را

تعمیم می بخشد و شامل حال هر فرد جا می زند.

اما من ـ زور؟

۴

وقتی «یک» میهن باشد و «دو» ملت، 

تازه معلوم می‌شود

 در نبود میهن همۀ حقوق دیگر، حتی حق زنده ماندن، پوچ می‌شود؛ 

چنان‌که بی‌میهنی نسلی از یهودیان را خاکستر کرد.

عجب.

تدینی معنی ملت را هم نمی داند.

او احتمالا میهن را هم چیزی جغرافیایی (خاکی، سرحدی) تصور می کند.

 

۱

  ملت

 به

 فرم ساختاری و فرم توسعه جامعه بشری

 اطلاق می شود

 که به عنوان همبود حیات اقتصادی، سرزمینی، زبانی و فرهنگی پدید می آید و محتوای آن توسط روابط طبقاتی درونی جامعه تعیین می شود. 

 

 به عبارت دیگر

 میان ملت و روابط طبقاتی

 رابطه دیالک تیک فرم و محتوا برقرار است.

 

۲

 ملت بورژوائی مبتنی بر عوامل زیر است:

 

الف

  مبتنی بر مناسبات تولیدی سرمایه داری است.

 

ب

 مبتنی بر استثمار توده های مردم و بویژه بر طبقه کارگر   است.

 

پ

 مبتنی بر ستم بر توده های مردم و بویژه بر طبقه کارگر  است.

 

۳

  ملت بورژوائی به سبب وجود تضادها و مبارزات طبقاتی، چند شقه است.

 یعنی همبود منسجم و واحدی نیست.

  و لذا «هر ملت مدرن از دو ملت تشکیل یافته است.»

 

۴

  ملت سوسیالیستی مبتنی بر عوامل زیر است:

 

الف

  مبتنی بر مالکیت جامعتی بر وسایل تولید است.

 

ب

  مبتنی بر روابط ناشی از مالکیت جامعتی بر وسایل تولید است.

  روابطی که مبتنی بر همیاری و حمایت متقابل سیاسی و اخلاقی طبقات آشتی پذیر (دوست) و اقشار متحد آشتی پذیر (دوست) اند.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر