۱۴۰۲ آذر ۲۴, جمعه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۸۵)

  

 
میم حجری

 
نه. این نظام جامعتی برده داری است.
خاص عربستان هم نبوده است.
در روم و یونان و غیره هم همین مناسبات جامعتی بوده اند.


آنکه سکس ندارد
‏درباره سکس صحبت می‌کند،
‏حرف‌های شخص گرسنه درباره غذاست،
‏و آنکه بی‌پول است، درباره پول!
‏و الیگارش ها و سیاست‌مدارهای فاسد
‏همیشه در مورد اخلاق حرف می‌زنند.
زیگموند_فروید ⁩

آره.
آنکه مغز در کدوی کله ندارد
همین حرف های فروید را می زند ویا به اشتراک می گذارد.
الیگارش ها و سیاست‌مدارهای فاسد
تنها چیزی که درباره اش حرفی نمی زنند
اخلاق است.
مشخصه مرکزی مهم بورژوازی واپسین و معاصر و فوندامنتالیسم کثافت اسلامی
نیهلیسم اخلاقی (اخلاق ستیزی) است که مؤسسش فریدریش نیچه کثافت بوده است.
ابوبکر بغدادی
هنری جز حرمسرابازی نداشته است



منظور کریم
 نهی از توحش در جنگ است.
مثلا کشتار شیرخوارگان.
مثله کردن جوانان.
کاری که فوندامنتالیست های اسلامی
مثلا حزب الله و داعش و  حماس و طالبان و القاعده کرده اند و می کنند
ضد فرامین اهی در این آیه است



مگر مبارزه و مخاطره جویی هر کس در راه منافع طبقاتی خودش نیست؟
مگر منت گذاشتن بر سر این و آن نشانه نادانی نیست؟

بدبختی شما هم همینجا ست.
 مسائل از هر نوع
 راه حل عام و کلی و ماهوی و ریشه ای دارند
و
نه راه حل منفرد و جزئی و نمودین و ظاهری.
 انقلابی بودن = دست به ریشه بردن و دست از عوامفریبی و خودفریبی برداشتن.



عجب انتقاداتی با عجیبتر مفاهیمی.
حرامزادگی و پدرسگی.
ای سواد بخور و نمیر کجایی؟
فرزند کسی
چه ربطی به او دارد؟
کسی که توله اش مثل خودش باشد
یا ناتتی است
یا نامشروع
و
یا اداپتیو.
قاعدتا
توله هر کس ضد خود او ست
نافی دیالک تیکی خود او ست.
کریم حتی می دانست:
توله های تان دشمنان تان اند.
علاوه بر این خوردن مشروب که به معنی حرامزادگی و پدرسگی نیست.



وقتی کسی سعی می‌کند چیزی را فراموش کند یعنی فراموش کردن برایش آسان نیست، یعنی به آنچه می‌خواهد فراموش کند علاقه دارد
‏⁧ از نمایشنامه سلطان مار ⁩ ‏⁧ بهرام بیضایی

عجب کشف خارق العاده ای
عجب طرز «تحلیل» عجق ـ وجقی
دلیل تلاش برای فراموش کردن خاطره ای از دید بیضایی
علاقه نداشتن حریف و یا حریفه بدان است.
بیضایی
چیزی سوبژکتیو را با چیز سوبژکتیو دیگری «توضیح» می دهد
یعنی عملا نمی تواند توضیح داد.
اولا
دلیل تلاش برای فراموش کردن خاطره ای
حتما نباید نداتشن علاقه بدان باشد.
ضمنا می تواند داشتن علاقه وافر بدان باشد.
وقتی بهترین رفیقت را به دلایل بند تنبانی ترور و اعدام کنند
دلت می خواهد یاد و خاطره او را فراموش کنی
درست به این دلیل که اشک حسرت غیابش امانت نمی دهد.
ثانیا
دلیل تلاش برای فراموش کردن خاطره  ناهنجاری
مثلا خاطره شکنجه و تحقیر و تهدید و توهینی
آزارنده بودن کماکان جراحات روحی و رواین نشای از  شکنجه و عذاب جسمی و روحی و روانی است
یعنی دلیلش در خود تو نیست.
در غذابی است که از یادت نمی رود و مادام العمر روح و روانت و غرور و آدمیتت را به آتش می کشد



۹۹/۹۹۹۹ درصد کسانی که مورد شکنجه و آزار و اعدام و ترور و تخریب قرار می گیرند ماهرو هستند.
جنگ در جنقوری
 جنگی فرمالیستی است
و
 نه طبقاتی  وسیاسی و عقیدتی.
زشت رویان دشمن زیبایی اند.
در جنقوری و جهان
 کسی سیاسی نیست.
جنگ ها
زرگری اند.
پوتین با پالان
حماس با لطان یابو
تفاوت ماهوی ندارند
ترور
چه بسا
تفنی است




علم الهدی
بی ریاتر از طالقانی است.
علم الهدی
آن است که می نماید
طالقانی
اما
شیاد است و آن نیست که می نماید



به انگلیسی ها بگو:

ضد حقیقت
باطل است و نه دروغ.
ضد دروغ هم راست است و نه حقیقت
راستی حقیقت چیست؟
ای بسا راست که باطل است
وای بسا دروغ
که حقیقی است.
به قول سعدی:
دورغ مصلحت امیز
به از راست فتنه انگیز




تاریخ هیچ قهرمانی ندارد.
امین قضایی

این ادعای امین قضایی
نه ارزش تجربی دارد و نه ارزش علمی و نه ارزش فلسفی.
تاریخ = سیر رشدیابنده جامعه بشری
معمار تاریخ
توده است.
توده
 اما تاریخ را تحت رهبری سوبژکت تاریخ می سازد
و
سوبژکت تاریخ
تحت رهبری حزب طبقاتی خود
و
حزب مربوطه تحت رهبری کمیته مرکزی حزب و رهبر حزب
قهرمان
 تجسم فردی رهبری حزب است.
قهرمان
مثلا
مارکس و انگلس و لنین و مائو و هوشی مین و
کاسترو ست.
قهرمان
دری است که در صدف سینه توده پرورش می یابد و در لحظه لازم بیرون اورده می شود تا بیانگر اراده توده باشد و توده را به هجوم بر عرش اعلی و پیروزی انقلاب رهنمون شود.
دیالک تیک شخصیت و توده  
را نمی توان با بمب اتم هم از بین برد
چه رسد با هارت و پورت
به بالا رود کار افتادگان
 لنینی کند چون در عالم ظهور
بدون شخصیت های تاریخی
توده رهبری مثبت و منفی نمی شود
و
تحولات مثبت و منفی تاریخی صورت نمی گیرند.
نقش تعیین کننده اما از ان توده است
بی انکه شخصیت هیچ واره باشد.
دیالک تیک شخصیت و توده  
فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک جزء و کل است


تو هم دردی و هم درمان برایم
هم آغازی و هم پایان برایم
نویسم شعر پر شوری برایت
که تو جانی و هم جانان برایم
حریفه

چنین چیزی محال است.
درد نمی تواند درمان باشد
آغاز هم نمی تواند پایان باشد
جان هم نمی تواند جانان باشد.
این حرف ها دال بر خردستیزی اند.
سرشته به سم عرفان اند.



برای شناخت شعرا
باید اشعار و افکار و آثار آنها را تحلیل کرد.
شاملو
مثل اگزیستانسیالیست ها و نیچه ئیست ها
اهل هارت و پورت بوده است.
شاملو تنها چیزی که نداشته منطق و درک و شعور بوده است.
شاملو دهها تن از جوانان مردم را معتاد به هروئین کرده است
شاملو
شیرخوارگان مردم با شر و ور
شیر کرده است و به جنگ دولت شاه و ساواک گسیل داشته است
از پسرک هپیلی هپوی مجاهد
شیراهنکوهمرد
ساخته است.
مرگ جوانان مردم
تحمش هم نبوده است
خودش ولی اخرین شیره های حیات را حتی مکیده است




عقل = فلسفه
 فلسفه را عقل کل اندیش می نامند.
موضوع فلسفه
کل است
و
 موضوع علم
جزء.
مثلا موضوع شیمی
 اتم است.
موضوع بیولوژی
سلول است.
حقیقت در کل است.
بدون خرد کل اندیش (فلسفه مارکسیستی) نمی توان حقیقت را کشف کرد.
 دلیل کلافگی خلایق
 بیگانگی با مارکسیسم است



آره.
کسی که شعور نداشته باشد
 نمی تواند شخصیت داشته باشد

نه.
ربطی به ما ندارد.
خودپرستی
 خصیصه ای اله منتار و بنیادی است.
کسی که خودپرست نباشد
حتی حیوان نیست
چه رسد به اینکه آدم باشد
پیران قوم
تجربه ای با میمون مادر را ذکر کرده اند
میمون مادر را به حمام می اندازند.
پاهایش می سوزد
بچه اش را بغل میکند
 ولی
پس از مدتی
چاره در آن می بیند که بچه اش را زیرپاهایش بگذارد تا از سوزش پاهایش بکاهد.
حتی کسانی که بمب بر کمر می بندند و به انتحار عنقلابی مبادرت می ورزند
 یعنی به خودستیزی می پردازند
در تحلیل نهایی
خودپرستند:
از لذت دنیوی و موقتی صرفنظر می کنند تا به لذت اخروی وا بدی برسند



آره.
  ولی اینهم دلیل دارد.
خود این هم معلول عللی است.
اولا
 ما با خریت گلوبال (تمام ارضی) سر و کار داریم.
 کسی
 توان خوداندیشی ندارد.
یا الکی و خرکی لایک می زنند و هورا می کشند
و
یا
دشنام می دهند و تحقیر و توهین می کنند.
 ۹۹/۹۹۹ درصد خلایق در مقیاس جهانی فقط نشخوار می کنند.  
ثانیا
کسی دنبال خرد و حقیقت نیست.
هر کس دنبال منافع بند تنبانی آنی خویش است
هر کس
دلش به تعارفات بی بنیاد خوش است.
بشریت در حال زباله شدن است.
همه چیز جهان تهوع آور شده است.
نمی توان فیلمی دید و عق نزد
حرفی شنید و عق نزد



گوگول موگول
 حاوی اطلاعات مرده است
و
به درد اموات می خورد.
زنده باد خوداندیشی



من ـ زور از ذهن چیست؟
ذهن
در بهترین حالت
 آیینه است که جهان برونی در آن عکس می اندازد.
اگر من ـ زور از ذهن
مغز باشد
مغز
ارگان تفکر است
مغز روی سیگنال های حسی آمده از خارج
کار می کند
مفهوم و فکر می سازد.
مغز که خورجین افکار نیست.
انداختن همه تقصیرات به گردن ذهن
نشانه خریت است
ناشی از گچ گرفتن مغز است




گفت و گو
امری  دو طرفه است و نه یک طرفه.
می گویی و می شنوی
جواب می دهی و جواب می گیری.
گفت و گو
خصلت و ساختار دیالک تیکی دارد.
گفت و گو
فرمی از هماندیشی است
هماندیشی متمدنانه طریق برای هماموزی است
هماندیشی
هزاران بار بهتر از فحاشی و چاقوکشی است.
درد اکنون
پرهیز خلایق از گفت و گو و هماندیشی است.
دلیلش چیست؟




ما مطلبی را که شفق از مائو منتشر کرده،
مورد تأمل قرار داده ایم.  
تو اگر خیلی علامه ای
 ایراد تأمل ما را ذکر کن.
 تو
 نه خروشچف را می شناسی
 نه حزب توده را
 و
 نه ما را.
ضمنا
خرد خروشچف و حزب توده صدهزار بار بالاتر از خرد خرکی مائو بوده است.



از بت بزرگ الله تا الله آسمانی ـ انتزاعی
  الله
 بت بزرگ بتکده کعبه بوده است.
 حضرت محمد
بت مادی و محسوس و مرئی و  ملموس الله
 را
سلب مادیت کرده است
به چیزی مطلقا روحی و انتزاعی استحاله بخشیده است.
الله مادی و محسوس ومرئی و ملموس
به اللهی فکری، روحی، انتزاعی و یا مجرد و نامحسوس و  نامرئی و ناملموس و لامکان و لازمان بدل شده است.
این کردوکار حضرت محمد
به لحاظ معرفتی ـ نظری
گامی به جلو بوده است
این
به معنی گذار از شناخت مشخص به شناخت مجرد بوده است
گذار از شناخت حسی به شناخت عقلی بوده است
به همین دلیل هم او مخالفین و منکرین را ابوجهل نامیده است
ابوجهل یعنی کسی که در حد شناخت حسی درجا زده است و به شناخت عقلی نرسیده است
خلق جهان توسط خدایی انتزاعی
معقولتر از خلق جهان توسط بت چوبی است



گذشت آن دوره.
حلایق هر چه پیرتر می شوند
نه خردمندتر
بلکه خرتر می شوند.
به همین دلیل
همه نشخوار می کنند

دین و مذهب
را
ارتجاع فئودالی و فوندامنتالیستی و بورژوایی ـ امپریالیستی گروگان گرفته است و برای عوامفریبی و خر پرروی مورد استفاده قرار می دهد.
دین و مذهب
را
باید از چنگ این گروگانگیران آزاد ساخت و برای تحول انقلابی جامعه بشری به خدمت گرفت.
دین و مذهب
را
باید از موضع پرولتاریا نقد و نفی کرد وبا مارکسیسم جایگزین ساخت.
هر نقد دیگر از دین و مذهب
ارتجاعی خواهد بود و آب به آسیاب ارتجاع خواهد ریخت


شعار زن ـ زندگی ـ آزادی
شعاری اوجالانی ـ امپریالیستی بوده است
زنان و جوانان
پس از شکست سوسیالیسم
توسط امپریالیسم در مقیاس جهانی آلت دست برای عنقلابات مخملی قرار داده شده است.
مثلا زنان در بلاروس
زنان و جوانان در هنگ کنگ
زنان و جوانان در جنقوری فوندامنتالیستی
زنان و جوانان در بهار عربی
غیاب خرد و روشنگری به حضور خریت و خردستیزی و عوامفریبی منجر شده است.
در میان زنان و جوانان اوپوزیسیون جنقوری اسلامی
حتی احدی سمتگیری انقلابی ندارد و تفاوت جهان بینانانه با زنان و جوانان بدبخت طرفدار فوندامنتالیسم اسلامی ندارد
به بالا رود کار افتادگان
لنینی کند چون در عالم ظهور


آره.
 خست
 در ایده ئولوژی و اتیک و اخلاق فئودالی سعدی
 منفور و مذموم است
 و
ولخرجی و ریخت و پاش و حیف و میل محبوب و مطلوب.
ولی چرا؟



این چیزها باید تحلیل شوند.
حداقل بنویسید که کجا ست و چه می کنند و برای چی می کنند.
با تحقیر و توهین که نمی توان روشنگری کرد.
از کجا می دانید که اهل تشیع خرین جماعت جهانند؟

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر