شین میم شین
باب دوم
در احسان
حکایت اول
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۵۴ ـ ۵۵)
بخش دوم
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
پدر مرده را سایه بر سر، فکن
غبارش بیفشان و خارش بکن
ندانی چه بودش فرومانده سخت
بود تازه بی بیخ، هرگز درخت؟
چو بینی یتیمی سر افکنده پیش
مده بوسه بر روی فرزند خویش
یتیم ار بگرید، که نازش خرد؟
و گر خشم گیرد، که بارش برد؟
اگر سایه ای خود برفت از سرش
تو در سایه خویشتن پرور اش
من آنگه سر تاجور داشتم
که سر در کنار پدر داشتم
اگر بر وجودم نشستی مگس
پریشان شدی خاطر چند کس
کنون دشمنان گر برند ام اسیر
نباشد کس از دوستانم نصیر
یکی خار پای یتیمی بکند
به خواب اندرش دید صدر خجند:
همی گفت و در روضه ها می چمید
کز آن خار بر من چه گلها دمید!
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر