۱۴۰۱ آبان ۹, دوشنبه

شعری از سایه (دایره عجز و عزا)


 

امیر هوشنگ ابتهاج 

(سایه)

صبر کن ای دل پر غصه در این فتنه و شور
گرچه از قصه ی ما می ترکد سنگ صبور

از جهان هیچ ندیدیم، به عبث عمر گذشت
ای دریغا که ز گهواره رسیدیم به گور

تو عجب تنگه ی عابر کُشی ای معبر عشق
که به جز کشته ی عاشق، نکند از تو عبور

در، فرو بند بر این معرکه، کان طبل تهی
گوش گیتی همه کر کرد ز غوغای غرور

تیز برخیز، از این مجلس و بگریز چو باد
تا غباری ننشیند به تو از اهل قبور

مرگ می بارد از این دایره عجز و عزا
شو به میخانه که آنجا همه سور است و سرور

شعله ای برکش و برخیز  ز خاکستر خویش
ز آنکه تا پاک نسوزی، نرسی «سایه» به نور

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر