میم حجری
۱
زیرا مردم، زمانی بَربَر محسوب نمیشوند،
که
که
با افکار متعالی آشنا شوند و آنها را از آن خود کنند.
(هضم و جذب کنند.) ایراد نظری (تئوریکی) ـ رئالیستی ـ راسیونالیستی دیگر این ادعای هگل،
همگون تصور کردن مردم است.
هگل
از
تقسیم طبقاتی مردم به طبقات و اقشار اجتماعی مختلف، متفاوت و متضاد
خبر ندارد.
به همین دلیل،
خیال می کند که آشنایی مردم با افکار متعالی کذایی،
همان
و
متمدن شدن طرفة العینی آنها،
همان.
ایراد دیگر این ادعای هگل،
بی خبری او از نقش تعیین کننده وجود جامعتی (تعلقات طبقاتی)
در
دیالک تیک وجود جامعتی ـ شعور جامعتی
است.
یعنی
جهان بینی ایدئالیستی او
یعنی
وارونه بینی او
ست.
شعور جامعتی
طبقاتی تر از هر چیز طبقاتی دیگر است.
ایده ئولوژی پرولتاریا
را
به
هیچ طریق و ترفندی
نمی توان برای اعضای طبقات اجتماعی انگل استثمارگر فهماند.
دست خودشان هم نیست.
حتی
اگر تحت شرایطی تظاهر به فهم و قبول آن کنند،
روزی به ایده ئولوژی (شعور طبقاتی) خود برمی گردند
که
با
شیر مادر
از ان خود کرده اند..
ریشه های طبقاتی اوپورتونیسم و رویزیونیسم و غیره
همین جا ست.
مسئله اصلی
بر خلاف تصور هگل
در آشنایی و بیگانگی با افکار متعالی نیست.
مسئله اصلی
نقش تعیین کننده وجود
در
دیالک تیک وجود و شعور
است.
به همین دلیل
فویرباخ
منتقد متافیزیکی ایدئالیسم هگل
به این نتیجه رسیده
که
طرز تفکر (شعور)
در
کاخ و کوخ
یکسان نیست.
دلیلش این است
که
وجود جامعتی (تعلق طبقاتی) سکنه کاخ و کوخ یکسان نیست.
جانسختی این اساسی ترین دیالک تیک ماتریالیسم تاریخی،
وقتی معلوم می شود
که
جامعه طبقاتی و طبقات اجتماعی
نفی شوند
و
سوسیالیسم برقرار شود
ولی
روزی
در
شرایط بحرانی
قارچ های اولیگارشیستی
یکشبه از زمین برویند و جامعه سوسیالیستی را به طویله ای دهشت انگیز بدل کنند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر