۱۳۹۷ خرداد ۱۳, یکشنبه

سیری در مثنوی معنوی مولوی (بخش سوم) (۴)


جلال‌الدین محمد بلخی 
معروف به مولوی
(۶۰۴ ـ ۶۷۲ ه. ق)
 
 ویرایش و تحلیل
 از
شین میم شین
 
ظاهر شدن عجز حکیمان از معالجهٔ کنیزک 
و 
روی آوردن پادشاه به درگاه اله 
و
 در خواب دیدن او 
ولی 
را
 
۱
چون برآورد از میان جان، خروش
اندر آمد بحر بخشایش به جوش

درمیان گریه، خوابش در ربود
دید در خواب او که پیری رو نمود

گفت: 
«ای شه، مژده، حاجاتت روا ست
گر غریبی آیدت فردا ز ما ست

چونک آید او حکیمی حاذق است
صادقش دان،
 کاو امین و صادق است

در علاجش سحر مطلق را ببین
در مزاجش قدرت حق را ببین.»
 

معنی تحت اللفظی:
وقتی شاه از ته دل، ضجه زد و زاری کرد،
دریای بخشایش الهی به جوش آمد.
 
شاه از فرط اشک ریزی بی هوش شد و در عالم بیهوشی پیری را دید.
 
پیر مژده داد:
 «دعایت مستجاب شده است.
فردا طبیب تردستی از طرف ما خواهد آمد.
صادق است و امین است.
در روش طبابتش سحر مطلق هست.
در خلق و خویش، قدرت حق هست.»
 
۲
گفت: 
«ای شه، مژده، حاجاتت روا ست
گر غریبی آیدت فردا ز ما ست

چونک آید او حکیمی حاذق است
صادقش دان،
 کاو امین و صادق است

در علاجش سحر مطلق را ببین
در مزاجش قدرت حق را ببین.»
 
فرق، تفاوت و تضاد طبیب الله با اطبای بی اعتنا به الله و انشاء الله،
از قرار زیر است:
 
الف
طبیب الله 
اولا غریب است و نه، بسان اطبای بی اعتنا به الله، آشنا.
 
دوئالیسم آشنا و غریب
از دوئالیسم های فرماسیون اقتصادی فئودالی است.
 
آشنا
یعنی 
کسی که در حیطه اقتدار خانی زندگی می کند.
 
بیگانه
(غریب)
یعنی
کسی که در حیطه اقتدار خان دیگری زندگی می کند.
 
بر اساس این معیار جغرافیایی
دوست با دشمن مرزبندی می شود.
 
اخلاق حاکم در هر جامعه،
اخلاق طبقه حاکمه است.
 
تعیین کننده روبنای ایده ئولوژیکی هر جامعه،
زیربنای اقتصادی آن جامعه است.
 
سعدی و حافظ 
دیالک تیک (ودوئالیسم) دوست و دشمن
را
به شکل دیالک تیک (ودوئالیسم) آشنا و بیگانه بسط و تعمیم می دهند.
 
یعنی درست بر عکس مولانا.
 
حافظ
 
سوز دل بین که ز بس آتش اشک ام 
دل شمع
دوش بر من ز سر مهر 
چو پروانه
 بسوخت
آشنایی
 نه،
 غریب است
 که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
 
معنی تحت اللفظی:
شدت و حدت سوز دلم را ببین 
که
 شمع با مشاهده اینکه من  از سر تا به آتش اشک (اشک سوزناک) مبدل شده ام،
بسان پروانه
از سر مهربانی
برایم دلسوزی کرد.
 
شمع
نه، آشنا، بلکه غریب است.
شمع،
 غریبی است که دلش به حال من می سوزد.
 
وقتی من بی هوش و بی خویش گشتم،
دل بیگانه (شمع) حتی بسان آشنا (پروانه) به حالم سوخت.
 
حافظ در این دو بیت غزل،
دیالک تیک  فئودالی آشنا و غریب
 را 
بر خلاف مولانا
به شکل دیالک تیک دوست و دشمن بسط و تعمیم می دهد.
 
می توان گفت که مولانا دیالک تیک (ودوئالیسم) فئودالی آشنا و غریب را وارونه می سازد.
 
باید در روند تحلیل مثنوی معنوی ببینیم که این کردوکار مولانا 
سنجیده، عمدی، حساب شده و اندیشیده است و یا تصادفی است.
 
  مولانا
به احتمال قوی
درک دیگری از مفهوم غریب دارد:
غریب را به معنی مسافر به کار می برد.
 
 ب
چونک آید او حکیمی حاذق است
صادقش دان،
 کاو امین و صادق است

در علاجش سحر مطلق را ببین
در مزاجش قدرت حق را ببین.»
 
مشخصه دیگر طبیب الله
طبیب تردست و ماهر بودن او ست.
 
تناقض قضیه اینجا ست
که
انگار اطبای بی اعتنا به الله
خر بوده اند و عاجز از طبابت بوده اند.
 
حواسپرتی و خریت مولانا اکنون آشکار می گردد:
مولانا
فراموش کرده که خدا مانع طبابت اطبا و مانع تأثیر گذاری دوا و درمان شده است.
 
 
آدم یاد طنز یاسر عرفات می افتد که می گفت:
«دست و پای مان را اجامر صهیونیستی می بندند.
بعد پرتاب مان می کنند به شط خروشان.
بعد در کرانه رود می ایستند و فریاد می زنند که فلسطینی ها شنا بلد نیستند.»
 
پ
چونک آید او حکیمی حاذق است
صادقش دان،
 کاو امین و صادق است
 
مشخصه سوم طبیب الله
امانت و صداقت او ست.
 
حالا باید خری با خورجینی مملو از خیال آورد و منظور پیر از امین و صادق را کشف کرد.
 
شاید دلیل امانت و صداقت طبیب الله
انشاء الله گفتن بی بندش باشد.
 
ت
در علاجش سحر مطلق را ببین
 
مشخصه چهارم طبیب الله وجود سحر مطلق در معالجه اش است.
 
خوب
باشد.
ولی منظور از این جفنگ چیست؟
 
طبیب الله
در این صورت جادوگر است و نه طبیب.
 
دعانویس است و نه پزشک.
 
ث
در مزاجش قدرت حق را ببین.
 
مشخصه پنجم طبیب الله 
وجود قدرت حق در مزاج او ست.
 
مزاج به چه معنی است؟
 
ویکی پیدیا
 
مزاج، کیفیتی است در طب سنتی، که از مخلوط شدن عناصر چهارگانه در بدن پیدا می‌شود و حاوی ۹ قسم است
دانش شناخت مزاج، از مباحث مهم و بنیادین در طب اخلاط است (که در اذهان عامه به «گرمی» و «سردی» معروف است).
قدما معتقد بودند مزاج‌ها از واکنش متقابل اجزاء عناصر چهارگانه متضاد، بوجود می‌آیند.
عناصر چهارگانه (عناصر اربعه)، شامل آب، باد، خاک و آتش هستند.
از واکنش این چهار عنصر دو نتیجه حاصل می‌شود:

مزاج معتدل.
مزاج نامعتدل.

همچنین گرمی، سردی، تری و خشکی مزاج حاصل قوای اولیهٔ عناصر است.

مزاج گرم (آتش).
مزاج سرد (خاک).
مزاج تر (آب).
مزاج خشک (باد).

انواع مزاج

مزاج‌ها نه قسم‌اند:

اعتدال مطلق، که ممتنع است.
چهار مزاج بسیط:
مزاج گرم.
مزاج سرد.
مزاج خشک.
مزاج تر.


چهار مزاج مرکب:

مزاج گرم و خشک یا صفراوی.
مزاج گرم و تر یا دموی.
مزاج سرد و خشک یا سوداوی.
مزاج سرد و تر یا بلغمی.

اگر مقادیر عناصر متضاد در ترکیب برابر باشد، مزاج حاصل به اعتدال خواهد رسید؛ ولی اگر نتیجهٔ به دست آمده از ترکیب مقادیر عناصر متضاد در حد وسط نباشد، مزاج حاصل نامعتدل است. هر یک از مزاج‌های بسیط نماد کیفی عنصری از عناصر چهارگانه است.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر