۱۳۹۷ شهریور ۷, چهارشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (۷۳۹)


جمعبندی
از
مسعود بهبودی
 
دفاع از خرد به مثابه وظیفه در عصر خردستیزی

۱
عجب جفنگیاتی.

۲
آزادی و یا اختیار
یعنی درک جبر و یا ضرورت و یا قوانین و قانونمندی های عینی

۳
شناخت هستی
پر و بال آزادی است و نه برعکس.

۴
به همین دلیل
خر نمی تواند مختار باشد

۵
برای کسب آزادی
باید ترک خریت کرد.

۶
باید تفکر مفهومی آموخت

۷
آزادی
تعریف دارد

۸
آزادی و یا اختیار یعنی شناخت قوانین عینی هستی.

۹
به همین دلیل خر نمی تواند مختار و آزاد باشد.

۱۰
شما مفهوم آزادی را تحریف کرده اید.

۱۱
ما این مفاهیم را ترجمه و منتشر کرده ایم.
مراجعه کنید به دیالک تیک جبر و اختیار.

۱۲
این دیالک تیک را حتی خواجه شیراز می شناخت.
رضا به داده بده وز جبین گره بگشا
که بر من و تود در اختیار نگشاده است

۱۳
آزادی
یک مفهوم مهم فلسفی است.

۱۴
مفهوم یعنی چه؟

۱۵
مفهوم
چگونه تشکیل می شود؟

۱۶
هر مفهوم در هر رشته فقهی و علمی و فلسفی و هنری و غیره
تعریف استاندارد دارد.

۱۷
مثال.
خمس یک مفهوم فقهی است.
تعریف روشن و استاندارد دارد.
که برای همه قابل فهم است.

۱۸
کسی حق ندارد به نیت خردستیزی
تعریف دلبخواهی از ان اختراع کند.
مثلا خمس را به معنی کله قند و یا کرگدن معنی کند.

۱۸
این به معنی تخریب خانه خرد خواهد بود.

۱۹
جبر واختیار
و یا
ضرورت و آزادی
هم به همین سان.

۲۰
ما اگر انتقاد می کنیم
برای دفاع از خرد است.

۲۱
یاد بگیرید تا رستگار شوید.
 
اندکی اندر باب دیالک تیک ماده و روح
وجود و شعور
وسایل تولید مادی و وسایل تولید فکری
 (اسالیب، مفاهیم، واژه ها و احکام و غیره)

چه دوران وحشتناکی است آن دوران که
"احمق ها" بر "کورها" حکمرانی می‌کنند!

ویلیام شکسپیر

نه.
مش ویلیام

۱
اعضای طبقات حاکمه در تمامت طول تاریخ
هرگز
احمق نبوده اند.

۲
فردا هم اعضای طبقه حاکمه نوین
نباید و نمی توانند احمق باشند و عضو طبقه حاکمه باشند.

۳
چرا و به چه دلیل ما چنین ادعا می کنیم؟

۴
به این دلیل
که
پیش شرط تسخیر و تصاحب اساسی ترین وسایل تولید جامعه،
تسخیر و تعیین پیشایپش وسایل فکری جامعه است.

۵
به همین دلیل
بدون روشنگری علمی و انقلابی
یعنی بدون بازتعریف علمی و انقلابی مفاهیم
جنبش انقلابی و رهایی نهایی
محال است.
 
اندکی اندر باب دوستی

۱
مش مراد.
توهین یعنی چه؟

۲
خر از دید اشرافیت فئودال و روحانی و برده دار فحشواژه است.

۳
نه
از دید توده

۴
خر نامیدن خر که توهین نیست.

۵
خر نامیدن خر
تحلیل است.

۶
بفرمایید عرعر دوست تان را مجددا بشنوید:
كاش كشور شوروى سابق زود فرو ميپاشيد تا اينهمه جوانهاي وطن پرست انجا را الكوى خود قرار نميدادند.

۵
این حیوان
اصلا ماهیت طبقایت فئودالی جوانان وطن پرست را نمی شنسد.

۶
جوانان وطن پرست این الاغ
بدترین دشمنان دولت شوراها بوده اند.

۷
این حتی دفاعیه انی جوانان وطن پرست فئودالی را نخوانده است.

۸
بیشک سواد خواندن و فهمیدن حتی ندارد.

۹
مفاهیم این الاغ قرمساق و .... است.

۱۰
این حیوان بسان فاشیسم و نازیسم و فوندامنتالیسم
مرگ فرمانفرمایی توده زحمت را آرزو می کند.

۱۱
اینها اصلا مغز در کدوی کله ندارند.

۱۲
ضمنا از کدام دوستی حرف می زنید.

۱۳
شما معنی دوستی را حتی نمی دانید.

۱۴
اصلا عدم و وجود این دوستی های کشکی و دلخوشکنکی چه فرقی دارد؟
 
اندکی اندر باب دیالک تیک غریزه و عقل

۱
در مرحله توسعه نباتی و جانوری (و حتی انسانی)
غریزه بوده و است و خواهد بود که اداره اندام را به عهده دارد.

۲
غریزه بهترین یار هر موجود زنده است.

۳
غریزه حتی به هنگام خواب موجود زنده
در کار است و فعال است.

۴
و گرنه روند تنفس و سوخت و ساز مختل می شود و موجود زنده می مرد.

۵
عقل در نتیجه توسعه غریزه
به برکت کار و در اثر کار و در روند کار
تشکیل شده است.
 
مراجعه کنید به
دیالک تیک حسی و عقلی
 (سنسوئال و راسیونال)

۶
عقل
غریزه توسعه یافته در روندی میلیون ها ساله است.

۷
اگر عقل در مقابل غریزه رو داری کند
و
هستی موجود زنده را به خطر اندازد
غریزه
(مثلا غریزه حفظ نفس)
بر پوزه عقل رو دار پوزه بند می زند و خود به تنهایی یکه تاز میدان عمل می شود و جان موجود زنده را نجات می دهد.

۸
سعدی هم می داند:
تشنه سوخته بر چشمه جوشان چو رسید
تو مپندار که از فیل دمان اندیشد.

۹
عقل می داند که نزدیک شدن به فیل ایستاده لب آب
خطر مرگ در پی دارد.

۱۰
غریزه اما می داند که اگر موجود زنده تشنه لب
آب نخورد خواهد مرد.

۱۱
به همین دلیل عقل اندیشنده را پوزه بند می زند
تا موجود زنده
ترس را کنار نهد و خود را به آب رساند و از مرگ حتمی نجات یابد.
 
(دکتر سروش)
مهمترین بخش آزادی، "آزادی عقلانی" است.
اصلا در انسان مهمترین بخش وجود، "عقل" است.
و وقتی که ما سخن از آزادی انسان میرانیم، منظور "آزادی عقلانی و اندیشه" است!

ای برادر تو همان اندیشه‌ ای
ما بقی خود استخوان و ریشه‌ ای
مولانا

آزادی ارضی که جای خودش، ولی آزادی در روابط سیاسی- اجتماعی و اقتصادی، در دنیای امروز، کم‌تر معنا دارد!

۱
در قاموس سروش
آزادی از چندین بخش تشکیل می یابد.

۲
سروش ولی اعتنایی به بخش های دیگر آزادی ندارد.

۳
‍مهمترین بخش آزادی، "آزادی عقلانی" است

۴
من - زور از آزادی عقلانی کذایی چیست؟

۴
سروش عاجز از تعریف ازادی عقلانی کذایی است.

۵
تنها دلیلی که دارد
این است که مهمترین بخش وجود
عقل کذایی است.

۶
سروش قسم به قبر قمر بنی هاشم
معنی عقل را هم نمی داند.

چرا و به چه دلیل ما چنین ادعا می کنیم؟

۷
از زبان خود سروش بشنویم:
و وقتی که ما سخن از آزادی انسان میرانیم، منظور "آزادی عقلانی و اندیشه" است!

۸
سروش میان عقل و اندیشه علامت تساوی می گذارد.

۹
سروش بیشک تعریف روشنی از اندیشه هم ندارد.

۱۰
راستی اندیشه چگونه تشکیل می شود؟

۱۱
ضمنا عقل چیست؟

۱۲
علاوه بر این چرا آزادی عقل = آزادی اندیشه؟

۱۳
اصلا
ازادی عقل به چه معنی است؟

۱۴
مگر عقل را و اندیشه را
می توان به بند کشید و زندانی کرد تا بتوان از آزادی عقل = آزادی اندیشه عرعر کرد؟
 
۱۵
آزادی اندیشه که وجود ندارد.
آزادی بیان اندیشه وجود دارد.

۱۶
شعار آزادی جنباندن زبان سرخ وجود دارد
 که
 جنباندنش در طویله جماران سر سبز می دهد بر باد.

ای برادر تو همان اندیشه‌ ای
ما بقی خود استخوان و ریشه‌ ای
مولانا

۱
مولانا خردستیز است.
 
۲
بدترین دشمن عقل است.

۳
پای راسیونالیست ها (خردگرایان) را چوبین و بی تمکین جار می زند.

۴
مولانا
در این بیت شعرش
انسان را در اندیشه اش خلاصه می کند.

۵
این به معنی وارونه بینی، وارونه نمایی و وارونه اندیشی است.

۶
انسان قبل ا اینکه بیندیشد و بتواند بیندیشد
موجودی مادی است.

۷
ارگانیسمی است
اندام زنده ای است که سیستم فوق العاده بغرنجی است که در طول توسعه و تکامل میلیون ها ساله تشکیل شده است

۸
جفنگیات مولانا و عبدالکریم باید نقد شوند و نه نقل

آزادی ارضی که جای خودش، ولی آزادی در روابط سیاسی- اجتماعی و اقتصادی، در دنیای امروز، کم‌تر معنا دارد!

۱
این زباله مفهوم ها
اصلا علمیت و عینیت ندارند.

۲
حریف احتمالا استقلال مورد نظرش است و نه آزادی.
 
اندکی اندر باب دیالک تیک هیرارشی و خودمختاری و دیالک تیک استقلال و آزادی (خودمختاریت و مختاریت) و دیالک تیک استقلال و وابستگی

۱
استقلال و یا خودمختاری (سو وه ره نیته)
از سویی
در دیالک تیک استقلال و وابستگی
و
از سوی دیگر
در دیالک تیک استقلال و سلسله مراتب (خودمختاری و هیرارشی) معنی دارد.

۲
هر کس به عنوان عنصری در هر سیستم
مثلا به عنوان عضوی در هر جامعه
فرزندی در خانواده
دانشجویی در دانشگاه
هم متغیر است و هم تابع
هم خودفرما ست و هم فرمانبر
هم د مستقل است و هم وابسته

۳
کسی و جامعه ای نمی تواند
سیستم بسته ای باشد و با محیط خود رابطه نداشته باشد.

۴
چنین سیستم بسته ای فقط می تواند بمب باشد که در صورت انفجار به سیستم باز تبدیل می شود که به سرش بخورد.
یعنی پس از انفجار
با محیط پیرامونش رابطه برقرار می کند.

۵
ضمنا
پیش شرط کسب استقلال (خودمختاری)
کسب ازادی (اختیار) است.

۶
پیش شرط کسب آزادی (اختیار) کسب لیاقت شناخت خویشتن و جامعه و جهان است
آزادی = درک ضرورت
اختیار = شناخت جبر
یعین شناخت قوانین و قانونمندی های عینی

۷
بدون کسب توان تفکر مفهومی
کسی نمی تواند آزاد باشد

۸
به همین دیلیل
خر نمی تواند مختار باشد
صاحب اختیار باشد
آزاد باشد.

۹
خودمختاری خر که
دیگر
جای خود دارد.

۱۰
با پوزش از خر
که
عزیز ما ست.
 
جفنگیات فرنگ به عنوان سوقات فرنگ
برای طویله جماران و جمکران

۱
عشق مادر و پدر به فرزند
عشقی طبیعی ـ غریزی است.

۲
این نوع عشق
شامل حال نباتات و حشرات و حیوانات هم می شود.

۳
این نوع عشق
ضمنا
همان
عشق مولد به مولود است.

۴
عشق آهنگر به گاوآهن است.

۵
هر کس عاشق چیزی است که تولید کرده است.

۶
هر شاعر عاشق شعر خویش است و از هزاران بار خواندنش سیر نمی شود.

۷
دلیل این نوع عشق چیست؟

۸
این عشق
و
هر عشق دیگر
یکطرفه است.

۹
فرزند عملا نافی دیالک تیکی مادر و پدر است
خواه نبات
خواه جانور
خواه
انسان

۱۰
کریم هم می داند
و
خیلی خیلی بهتر از علمای کج و کوله فرنگ می داند:
انما اولادکم فتنه عدو لکم

۱۱
بهتر هم همین است.

۱۲
نوع دیگر عشق هم
مثلا عشق حسن به حسنیه
عشق یکطرفه است.

۱۳
حسن
بی انکه بداند چرا
عاشق حسنیه است.

حسنیه اما عاشق حسین است و نه حسن.

۱۴
درد هم همین جا ست.

۱۵
به همین دلیل
عشق با نفرت توأم است و می تواند در طرفة العینی به نفرت استحاله یابد.

۱۶
اگر عشق
احیانا و استثنائا
دو طرفه شود،
دیگر عشق نامیده نمی شود.
دوستی نامیده می شود.

۱۷
دوستی رابطه ای واقعی است.
دوستی مبتنی بر شناخت متقابل است.

۱۸
عشق اصلا رابطه نیست.
وابستگی یکی به دیگری است.

۱۹
چنین اعتیادی مال خر است و نه مال خردمند.
 
بتونکله های جمارانی - جمکرانی

۱
آره.
ولی نکته در این سخن کشاورز
جای دیگری است.

۲
نکته در این است که ایندو هنرمند طویله جماران و دو عضو طبقه حاکمه
۶۶ سال با هم رفاقت داشته اند.

۳
حتی سنگی با سنگی
حاضر و قادر به رفاقت ۶۶ ساله نمی شود.

۴
آدم باید کله ای از بتون داشته باشد تا در طول ۶۶ سال تغییر نیابد و اختلاف نظر و سمتگیری با رفیقش پیدا نکند و سنگر اجتماعی عوض نکند.

جوانان علامه ی دعوتگر به سوی اسلام

حکایت جوانان علامه به زبان فارسی عرعری عهد عتیق

حکایت بسیار زیبا
مردی داشت گوسفندی را از بازار خرید تا آن را برای روز عید قربانی کند .

(آخر لامصبا مگر در طویله جماران قحط کلاس اکابر ـ مکابر است؟
ویرایش: مردی داشت گوسفندی را می خرید.)

گوسفند از دست مرد جدا شد و فرار کرد.

(گوسفند که لامصبا فرار نمی کند.
آدم ها اگر گوسفند نباشند، از دست اجامر جماران و اراذل جمکران پا به فرار می گذارند تا در ذلت غربت نفسی تازه کنند.)

مرد شروع کرد به دنبال کردن گوسفند تا اینکه گوسفند وارد خانه یتیمان بسیار فقیری شد.

(مگر در طویله جماران یتیمان غنی هم یافت می شوند تا اصطلاح یتیمان بسیار فقیر مصطلح باشد؟
ضمنا مرد که هنوز گوسفند را نخریده بود و بابت آن پرداخت نکرده بود. داشت می خرید.
گوسفند فروش و یا دامپرور باید به دبنال گوسفند می دوید. نه مشتری)
عادت مادرشان این بود که هر روز کنار در می ایستاد و منتظر می ماند تا کسی غذا و صدقه ای را برایشان بگذارد و او هم بردارد.

(ایستادن در کنار در به امید صدقه که عادت نیست.
کسب و کار است.
آنهم در گداخانه جماران.
اگر کسی دم در بایستد تا جوانان صدقه گر صدقه ای بیاورد، صدقه را صدقه گر اگر خر نباشد دم در نمی گذارد، بلکه به دست مادر منتظر صدقه می دهد.)
همسایه ها هم به آن عادت کرده بودند.
هنگامی که گوسفند وارد حیاط شد مادر یتیمان بیرون آمد و نگاه کرد .

(هی. جماعت حواس پرت
مگر یک ثانیه قبل نگفتید که مادر یتیمان دم در می ایستاد و ضمنا عادتش هم همین بود؟
حاالا چرا و برای چه ترک عادت کرده بود و خانه نشین شده بود؟)

ناگهان همسایشان مجیب را دید که خسته و کوفته کنار در ایستاده .

(اولا همسایه شان.
ثانیا مگر ننه یتیمان بیرون نیامده بود تا مش مجیب را ببیند؟
چطور سر و کله همسایه پیدا شد؟)

زن گفت ای مجیب خداوند ج صدقه ات را قبول کند

(خداوند ج؟
من - زور؟
خداوند جلاد و جلیل جماران؟)

او خیال کرد که مجیب گوسفند را به عنوان صدقه برای یتیمان آورده .

(همین دیگر.
اگر زنکه بنا بر عادت دم در میخکوب شده بود، می فهمید که مجیب خسته و کوفته صدقه گر نیست.
خود گوسفند از دست مرد که قصد قربانی کردنش را به مناسبت عید مش قربان داشته فرار کرده تا برای یتیمان جماران بع بع کند.)

مجیب هم نتوانست چیزی بگوید جز اینکه گفت :
خداوند قبول کند .
و گفت
ای خواهرم مرا به خاطر کمکاری و کوتاهی در حق یتیمانت ببخش.

(جوانان علامه صدقه گر جماران درس دروغگویی به خلایق خر می دهند و یا درس صدقه گری؟)

بعدا مجیب رو به قبله کرد و گفت خدایا ازم قبول کن.

(حالا نمی شد مش مجیب رو به قبله نکند و فرمان قبول صدقه اش را صادر نکند؟
مگر خدا همه جا و هیچ جا نیست؟)

روز بعد مجیب بیرون رفت تا گوسفند دیگری را بخرد و قربانی کند.

(لامصبا.
مجیب که گوسفند را صدقه نکرده بود تا برود و گوسفند دیگری برای صدقه کردن بخرد؟)

بازار را پر از گوسفند دید که ایستاده .

(این دیگر چه عرعری است؟
بازار که نمی تواند بنشیند و یا بایستد.
ویرایش:
بازار پر از گوسفند بود که همگی خبردار ایستاده بودند تا جلادی از راه برسد.
بسان زندانیان توده ای و نان به نرخ روز خور که خبردار می ایستادند تا سید علی از راه برسد و پس از شقه شقه کردن شان سوار موتور پاسداران جماران کند و به خاوران بفرستد.)

گوسفندی چاق و بهتر از گوسفند قبلی انتخاب کرد.

(مجیب که گوسفند قبلی را ندیده بود.
او پس از وورد گوسفند به خانه یتیمان بسیار فقیر
خسته و کوفته دم در ایستاده بود.)

فروشنده گفت بگیر و قبول کن مجیب گوسفند را برد وسوار موترش کرد.

(هنر نزد جمارانیان است و بس.
هرگز کسی بر زبان بی صاحب فارسی چنین آفتابه برنداشت که جوانان علامه صدقه گر بر می دارند.
فروشنده که خر نیست بگوید:
بگیر و قبول کن مجیب.
بعد گوسفند را ببرد و سوار موتور مجیب کند.)

برگشت تا قیمتش را حساب کند .

(کی برگشته؟
فروشنده بود که گوسفند را برده بود تا سوار موتور مجیب کند و نه مجیب.)

فروشنده گفت این گوسفند مجانی است و دلیلش هم این است که امسال خداوند بچه گوسفندان زیادی به من ارزانی نمود و نذر کردم که اگر گوسفندان زیادی داشتم به اولین مشتری که به او گوسفند بفروشم هدیه باشد .

(جماران شده طویله.
بچه گوسفند که نداریم
بره داریم.
کره خر.)

پس این نصیب توست .

(پس این هدیه من به تو ست.)

صدقه را بنگر که چه چیزی ست
صدقه دهید چونکه کفن بدون جیب است!

(زنده باد جوانان خر طویله جماران که جامعه را گداخانه می خواهند.)

(خداوند رحمت کندپدرومادر کسی را که از قصه خوشش آمد و به دیگران ارسال کرد.)

آمین رب العالمین.
ویرایش:
خداوند رحمت کند بر پدر و مادر خری که از این آفتابه خوشش آید و به خران دیگر هم بخواند تا خرتر شوند و به زبان خران جماران
عرعر کنند.

خوشبختی که زباله نیست تا زیر پای هر گاو و خری ریخته شده باشد
و عیاران بی عار
آن را به تساوی میان گرسنگان (؟) تقسیم کنند.

خوشبختی
را
با
سه سلاح اعجازگر کار و پیکار و همبستگی
می سازند.
 
زنده آنانند که می رزمند
ویکتور «هو»  گو


۱
جبهه ملی نخبه ندارد.
پخمه دارد.

۲
تنها حزب فرزانه پرور
حزب توده بوده است.

۳
بقیه احزاب و سازمان ها و گروه ها و دار و دسته ها
طویله بوده اند

۴
زنده نیستی.
خیال می کنی که زنده ای.

۵
زنده آنانند که می رزمند
حتی اگر خورانخواب باشند

۶
 حزب کمونیست شوروی هم
 فرزانه پرور بوده است.

۷
 اگر فرزانگان حزب توده را و احزاب کمونیستی را حذف کنند
جز زباله چیزی برای بشریت بخت برگشته
باقی نمی ماند.

رکس آبادان را شیخ
 (فوندامنتالیسم وحشی شیعی)
به آتش کشید


۱
به آتش کشیدن سینما رکس ابادان
غریو آژیر بیدارباش بود
و
از فاجعه مهیبی خبر می داد که در راه بود.


۲
از طاعون فوندامنتالیسم وحشی شیعی خبر می داد.

۳
از برگشت عصر توحش در اواخر بیستمین قرن

۴
از اوج جنون

۵
جهل (خریت) + خردستیزی = جنون
بیچاره ملتی که در فکر چاره نیست

۱
شکرالله بدبخت اصلا سواد نداشته تا انقلابی باشد
آنهم از نوع کبیرش.

۲
اینها یک چشمان کشور کوران
اند.

۳
دفاعیات شکرالله باید تحلیل شوند.

۵
ساواکی ها به هواداران خسرو و شکرالله به طعنه می گفتند:
پرولتاریا تو را بخوره
تو کجا و ادعای کمونیست بودن کجا؟

۶
تنها
جریانی که به اندازه بخور و نمیر
توده ای بوده
حزب توده بوده

۷
بقیه جریانات و دار و دسته ها
ماهیت فئودالی ـ فاشیستی داشته اند.

۸
ولی به دلیل فقدان روشنگری و توان تفکر مفهومی
کسی قادر به تمیز چپ پرولتری ـ مارکسیستی از چپ فئودالی ـ فاشیستی نبوده است.

۹
خسرو گرگین در دادگاه
از مولا حسین عرعر می کند.
یعنی برای فئودالیسم اجامر جماران
تبلیغ می کند.

۱۰
اگر به کوچه ما آمدی
الاغ بیار
کودکان و حیوانات

۱
کودکان هموند حیوانات اند و با حیوانت احساس یگانگی می کنند.
احساس یگانگی متقابل

۲
حیوانات قادر به تمیز کودک از بزرگسال اند.

۳
چه بسا
گرگ ها
که نوزاد از گهواره می ربایند تا بپرورند.

۴
ای بسا گاوان که به کودکان تشنه در بیابان شیر می دهند.

۵
ای بسا شیران که از دریدن بچه آهوان پرهیز می کنند
هنر نزد عیرانیان است و بس
میشل را نگیرند حتی به کس

۱
مدح شبیه ذم

۲
ستایش شبیه نکوهش.

چرا و به چه دلیل؟
اندکی اندر باب دیالک تیک حسی و عقلی 
(سنسوئال و راسیونال)

اگر مغز کور باشد
چشم به دردی نمی خورد
حریف

۱
بدون چشم و یارانش
(دیگر ارگان های حسی)
مغز کاره ای نیست.

۲
مغز
بدون ارگان های حسی
اصلا نمی توانست تشکیل شود.

۳
کسب و کار مغز
حلاجی سیگنال های حسی است که توسط ارگان های حسی به کارگاه مغز ارسال می شوند.

۴
مغز را نباید با کیسه صفرا عوضی گرفت.

۵
مغز ارگان تفکر است
و
نه
خورجین افکار
و
نه
کیسه افکار
 
ادامه دارد.
 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر