جمعبندی از
مسعود بهبودی
1
انسان ایدئالی از این دست
فقط می تواند مرده باشد و نه زنده.
در غیر اینصورت چیزی از جنس کیمیا ست.
2
از دو نظر:
هم با توجه به خود انسان ایدئال
و هم با توجه به مدعی.
3
انسان ایدئال در این صورت باید انطباق مطلق با مدعی داشته باشد.
چنین چیزی اما محال است.
4
انسان ها به همان طریق و ترفند
دنبال دوست می گردند،
که در بازار به دنبال متاعی می گردند.
5
به دنبال کفشی، کتی، شلواری، دامنی، پیراهنی می گردند.
6
یعنی از انبوهه کالاهای
ـ بظاهر ـ
چه بسا همانند
یکی را انتخاب می کنند،
ولی در ته دل خویش
بر این باور پای می افشارند که
کالای بهتری هم می تواند در گوشه دیگری از بازار باشد.
7
انتخاب کالای معینی بدان معنی است که او
برخی از ایدئال های خود را مورد صرفنظر قرار می دهد
تا بتواند به برخی از ایدئال ها واقعیت (رئالیته) بخشد.
8
مثلا کفش مورد علاقه خود را که رنگ ایدئالی دارد،
نمی خرد، برای اینکه اندازه اش مناسب نیست.
9
انتخاب دوست و همسر هم به همین سان صورت می گیرد:
دوست بالقوه سبک ـ سنگین می شود،
بعضی از جوانب معیوبش به خاطر بعضی از جوانب مطلوبش
مورد صرفنظر قرار می گیرند.
یعنی ایدئال سلب ایدئالیته می شود.
یعنی در تحلیل نهائی رئال می گردد.
10
ضمنا هر کس
ـ به نوبه خود ـ
منحصر به فرد است
و با دیگری انطباق مطلق ندارد.
11
علاوه بر این،
نه انسان ایدئال و نه مدعی
موجوداتی ایستا و منجمد و در حد کمال مطلق نیستند،
بلکه ناقص و متغیر اند
و در نتیجه ی تغییر و تکامل، معیارهای شان عوض می شوند
و ایدئال ها عمر شان به پایان می رسد
و جای خود را به ایدئال های موقتی دیگر می دهند.
مثلا با تغییر تفکر و یا شغل و حرفه یکی
همزیستی امکان ناپذیر می گردد.
12
علاوه بر اینها همه
مدعی فقط یک طرف رابطه است.
طرف مقابل هم ایدئال هائی برای خود دارد
و به نوبه خود
مدعی را سبک ـ سنگین می کند.
یعنی جای اوبژکت و سوبژکت عوض می شود.
سنجنده سنجیده می شود.
جوینده جسته می شود.
13
نکته دیگری که هرگز نباید فراموش شود،
جانوریت انسان است.
انسان دیالک تیکی از طبیعت اول و طبیعت دوم است
دیالک تیکی از طبیعت (جانور) و جامعه (انسان) است.
14
به همین دلیل ارضاء ناپذیر است.
نیازهای غریزی
ـ بالاخص ـ
و نیازهای احساسی، عاطفی، ملی، معرفتی، پسیکولوژیکی و طبقاتی و غیره
ـ بالاعم ـ
هرگز نمی توانند ارضاء شوند.
چه بسا همسران به هنگام «عشق» بازی
هر کدام در ملکوت دیگری سیر می کنند و با حریف ایدئال دیگری عشق می بازد.
15
تشکیل حرمسرا در فرم های مختلف در همه جا
به این دلایل هم است.
16
به همین دلیایل است که
زندگی زناشوئی
به جهنمی همیشه شعله ور از تضادهای رنگارنگ
و چه بسا به صحنه تهوع انگیز تئاتر
تبدیل می شود.
پایان
مسعود بهبودی
1
انسان ایدئالی از این دست
فقط می تواند مرده باشد و نه زنده.
در غیر اینصورت چیزی از جنس کیمیا ست.
2
از دو نظر:
هم با توجه به خود انسان ایدئال
و هم با توجه به مدعی.
3
انسان ایدئال در این صورت باید انطباق مطلق با مدعی داشته باشد.
چنین چیزی اما محال است.
4
انسان ها به همان طریق و ترفند
دنبال دوست می گردند،
که در بازار به دنبال متاعی می گردند.
5
به دنبال کفشی، کتی، شلواری، دامنی، پیراهنی می گردند.
6
یعنی از انبوهه کالاهای
ـ بظاهر ـ
چه بسا همانند
یکی را انتخاب می کنند،
ولی در ته دل خویش
بر این باور پای می افشارند که
کالای بهتری هم می تواند در گوشه دیگری از بازار باشد.
7
انتخاب کالای معینی بدان معنی است که او
برخی از ایدئال های خود را مورد صرفنظر قرار می دهد
تا بتواند به برخی از ایدئال ها واقعیت (رئالیته) بخشد.
8
مثلا کفش مورد علاقه خود را که رنگ ایدئالی دارد،
نمی خرد، برای اینکه اندازه اش مناسب نیست.
9
انتخاب دوست و همسر هم به همین سان صورت می گیرد:
دوست بالقوه سبک ـ سنگین می شود،
بعضی از جوانب معیوبش به خاطر بعضی از جوانب مطلوبش
مورد صرفنظر قرار می گیرند.
یعنی ایدئال سلب ایدئالیته می شود.
یعنی در تحلیل نهائی رئال می گردد.
10
ضمنا هر کس
ـ به نوبه خود ـ
منحصر به فرد است
و با دیگری انطباق مطلق ندارد.
11
علاوه بر این،
نه انسان ایدئال و نه مدعی
موجوداتی ایستا و منجمد و در حد کمال مطلق نیستند،
بلکه ناقص و متغیر اند
و در نتیجه ی تغییر و تکامل، معیارهای شان عوض می شوند
و ایدئال ها عمر شان به پایان می رسد
و جای خود را به ایدئال های موقتی دیگر می دهند.
مثلا با تغییر تفکر و یا شغل و حرفه یکی
همزیستی امکان ناپذیر می گردد.
12
علاوه بر اینها همه
مدعی فقط یک طرف رابطه است.
طرف مقابل هم ایدئال هائی برای خود دارد
و به نوبه خود
مدعی را سبک ـ سنگین می کند.
یعنی جای اوبژکت و سوبژکت عوض می شود.
سنجنده سنجیده می شود.
جوینده جسته می شود.
13
نکته دیگری که هرگز نباید فراموش شود،
جانوریت انسان است.
انسان دیالک تیکی از طبیعت اول و طبیعت دوم است
دیالک تیکی از طبیعت (جانور) و جامعه (انسان) است.
14
به همین دلیل ارضاء ناپذیر است.
نیازهای غریزی
ـ بالاخص ـ
و نیازهای احساسی، عاطفی، ملی، معرفتی، پسیکولوژیکی و طبقاتی و غیره
ـ بالاعم ـ
هرگز نمی توانند ارضاء شوند.
چه بسا همسران به هنگام «عشق» بازی
هر کدام در ملکوت دیگری سیر می کنند و با حریف ایدئال دیگری عشق می بازد.
15
تشکیل حرمسرا در فرم های مختلف در همه جا
به این دلایل هم است.
16
به همین دلیایل است که
زندگی زناشوئی
به جهنمی همیشه شعله ور از تضادهای رنگارنگ
و چه بسا به صحنه تهوع انگیز تئاتر
تبدیل می شود.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر