۱۳۹۴ خرداد ۲۱, پنجشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (100)

جمعبندی از
مسعود بهبودی


اشتباهاتی  را که دوست دارید
اشتباه به معنی حقیقی کلمه نیستند.

1
زمین می تواند یخ زده  باشد
و رهرو زمین بخورد و برخیزد.
این اشتباه نیست.

2
این اما تجربه است که آدمی را داناتر می سازد و به  احتیاط وامی دارد.

3
شما تجارب خود را
ـ بدرستی ـ
به عنوان منابع دانش خود می دانید.
4
مگر بقیه اشتباهات خود را که دوست ندارید،
 جزو تجارب خود حساب نمی کنید؟

5
اتفاقا عکس این قضیه صادق است:
یعنی تجارب تلخ تر از زهر زندگی هستند
که مادام العمر  روان آدمی را  عذاب می دهند
و در سر بزنگاه به صورت هشدار و یا حتی اخطاری تجلی می یابند.  


 
جنگلبانی و اجامر

این تداوم تاریخی همان کله ـ پاچه ئیسم است:
شروع کردن از مغز زدائی و اشاعه پاچه خواری

1
اول هر کسی که توان تفکر دارد،
یا به «گل دار» (سیاوش کسرائی) زده می شود
و یا دربدر دیار غربت می گردد
تا از طریق گدائی ادامه حیات دهد.

2
بعد در کله تهی از مغز اندیشنده ی
ملت «محروم از نعمت چشم و گوش و زبان»
یعنی سلب آدمیت شده
خرافه چپانده می شود.

3
آدم ها مسخ می شوند
و جامعه
ـ رفته رفته ـ
به طویله و تیمارستان استحاله می یابد

4
آنگاه 
بیماران 
به قوه دعا 
و با دخیل بستن بر ضریح امامان داخلی و خارجی
شفا می یابند
 و جنگل ها 
به برکت دعا و ندبه و زاری 
حفظ و حراست می شوند.


 
زندگی و پسیمیسم

هر حکایت دارد آغازی و انجامی،
جز حدیث رنج انسان، غربت انسان

آه، گویی هرگز این غمگین حکایت را
هر چه هم باشد، نهایت نیست.

زندگی شاید همین باشد
یک فریب ساده کوچک


میم

چرا؟

1
اگر آغازمندی و انجام مندی همه چیزهای هستی قانونمند است،
یعنی اگر قانون عامی است،
پس چرا وقتی نوبت به رنج و غربت ما رسید،
سلب قانونیت و عامیت
شد؟

2
دلیل این پسیمیسم (بدبینی فلسفی ـ  تاریخی)  بعضی ها چیست؟

3
مگر جامعه بشری در طول این 2 تا 3 هزار سال
ـ بزعم بعضی ها ـ
سقوط کرده و ن هصعود؟
رو به عقب رفته و نه  رو به جلو؟

4
در این شعر بحث بر سر زندگی است و نه اجامر و اوباش.

5
زندگی رودی پیش رونده است.
باغی بالنده است.

6
اجامر حتی اگر حداکثر تلاش خود را به خرج دهند،
نمی توانند مانع این روند عینی شوند.

7
آنها
ـ در بهترین حالت ـ
 این روند را کند می کنند.

8
این بحث شورانگیزی است.

9
آنها گاهی حتی
ـ ناخواسته ـ
آب به آسیاب این روند می ریزند.

10
مثلا پرولتاریای زن را سرکوب می کنند
ولی عملا و نهایتا
موجب رشد شعور و تشکل این بخش از زحمتکشان می شوند.

11
آنها زنان را به جنگ یکدیگر سوق می دهند
ولی
ـ عملا ـ
زنان را وارد جامعه می سازند و فعال می کنند.

12
فرم فعال سازی زنان متفاوت است
ولی نهایتا و ماهیتا یکی است:

13
زن بدین طریق
در جنگل اجامر صرفنظرناپذیر می شود که
 ن خود فاتحه ای بر توطئه ی خانه نشین سازی زنان است.


دیالک تیک نظر و صاحبنظر

1
خود آدم ها
باید قابل احترام باشند
و نه نظرات شان.

2
نظرات آدم ها باید نقد شوند.

3
دوستی هم یعنی همین:
رابطه مبتنی بر احترام و برابری و مهر،
ضمن کلنجار نظری به نیت کشف حقیقت عینی

4
احترام به نظرات باطل و ارتجاعی همنوع
خصومت با او و جامعه و همبود است.

5
احترام به خود همنوع
ـ صرفنظر از نظرات او ـ
عشق حقیقی به او و به جامعه و جهان است.
هومانیسم اصیل و ناب است.

6
در لحظه (دم) نمی توان زندگی کرد.
در دیالک تیک دم و عمر،
در دیالک تیک لحظه و روند می توان زیست و کار و پیکار کرد.

7
تعیین کننده در این دیالک تیک عینی
نه دم، بلکه عمر است.
نه لحظه، بلکه روند است.

8
چون در دیالک تیک جزء و کل
نقش تعیین کننده از آن کل است،
بی آنکه جزء، هیچ واره و هیچکاره باشد.


 
سطل ننه ات طلبیسم و باستانگرائی

1
باستانگرا؟

2
این جفنگواژه ها
از کدام آکادمی علوم کدام خراب شده هستند؟
از کدام دار العلم کدام علمای با و بی عمانه؟

3
مرتجع داریم
واپسگرا داریم
 بنیادگرا (فوندامنتالیست) داریم
 و نه باستانگرا

4
دخیل بستن بر ضریح مقبره ی
صدر اسلام
 و یا
صدر کوروش
و یا
عیران قدیم  

 انواع مختلف فوندامنتالیسم اند
و نه باستانگرائی کذائی

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر