۱۴۰۱ فروردین ۱۵, دوشنبه

هماندیشی با میلاد عزیزی (۶)

 Bild



میم حجری
 
پیشکش
به
پریناز

 
میلاد عزیزی


" لوتر انجیل را واداشت تا به آلمانی سخن بگوید،
شما نیز همین کار (اثر) را با هومر کردید
 بزرگ‌ترین هدیه‌ای که می‌توان به مردم داد.
 
زیرا مردم، زمانی بَربَر محسوب نمی‌شوند،
چیز‌های عالی را می‌شناسند و داراییِ شخصی‌شان قلمداد می‌کنند
که با زبان خودشان به شناخت آن‌ها نایل شوند.
 
 مایلم از آرزوهایم سخن بگویم :
می‌خواهم بکوشم به فلسفه یاد بدهم به زبان آلمانی سخن بگوید.
آن‌گاه دیگر بی‌نهایت دشوار است که با بیانی ظاهراً عمیق، به امور سطحی و بی‌مایه بپردازیم."

از نامه‌ی هگل به یوهان هاینریش ووس ( مترجم آلمانیِ ایلیاد و ادیسه‌ی هومر) - می ۱۸۰۵
 
میر شمس‌الدّین ادیب سلطانی نیز کانت را واداشت تا به فارسی سخن بگوید.
 اما او یک‌تنه حریف بَربَریّتِ ایرانیان نشد.
 
۱
زیرا مردم، زمانی بَربَر محسوب نمی‌شوند،
که
با افکار متعالی آشنا شوند و آنها را از آن خود کنند.
(هضم و جذب کنند.)
 
در همین جمله هگل،
وارونه بینی، وارونه اندیشی و وارونه نمایی ایدئالیستی او،
نعره می کشد.
 
ولی
کو گوش شنوا؟
 
به فرمول بندی این جمله باید دقت دو چندان کرد:
هگل نمی داند 
که 
بربریت 
چیست.
 
به
همین دلیل
نمی گوید 
که 
شرط خروج از بربریت 
چیست.
 
برای هگل و آخوندهای مسیحی و اسلامی،
تعیین کننده، نه بربر بودن (بربریت)، نه عینیت و واقعیت بربریت،
بلکه بربر محسوب شدن و نشدن
است.
یعنی
ذهنیت و قضاوت ذهنی (سوبژکتیو) این و آن،
تعیین کننده
است.
 
به زبان فلسفی،
روح
 تعیین کننده ماده
است.
 
شعور
تعیین کننده وجود
است.
 
قضاوت این و آن،
تعیین کننده بربریت آن و این
است.
 
۲
زیرا مردم، زمانی بَربَر محسوب نمی‌شوند،
که
با افکار متعالی آشنا شوند و آنها را از آن خود کنند.
(هضم و جذب کنند.)
 
به نظر آخوندهای مسیحی و اسلامی و هگل،
برای بربر محسوب نشدن
(و در بهترین حالت برای خروج از بربریت)،
باید با افکار متعالی 
آشنا شد.
 
اینجا هم دوباره ایدئالیسم هگل و آخوندهای مسیحی و اسلامی
عرض اندام می کند.
 
آشنایی با افکار عالی
(در بهترین و رادیکال ترین حالت)
موجب خروج افراد از بربریت و ورود به متمدنیت می شود
و
نه
تحول انقلابی شرایط مادی عینی و واقعی
و
در پی آن،
تغییر طرز تفکر اعضای جامعه.
یعنی
اشاعه افکار متعالی کذایی.

تفاوت و تضاد دیالک تیک ماتریالیستی با دیالک تیک ایدئالیستی
همین جا ست:
نقش تعیین کننده 
در 
دیالک تیک وجود جامعتی و شعور جامعتی
 (دیالک تیک بربریت و افکار)
در
قاموس هگل
از آن شعور جامعتی (افکار متعالی) است و نه بر عکس.
 
بربر برای خروج از بربریت
فقط باید افکار متعالی
را
از آن خود کند.
همین و بس.
 
به
 زبان اخوندها،
افراد 
فقط باید با احکام شرعی آشنا شوند تا رستگار گردند.
 
اقدام به تغییر مناسبات جامعتی و به ویژه مناسبات تولیدی (زیر بنای اقتصادی)
کفر محض است.
 
تبلیغ افکار متعالی اما مجاز است.
 
مشد حسن مرتضوی سلام الله علیه و احزاب و جریانات عنقلابی، از چاه توده تا مهر توده و ماه توده و عدالت و انصاف و غیره،
مجاز به ترجمه آثار مارکس و انگلس و لنین حتی هستند.
 
حزب کمونیست
ممنوع است
 و
 حزب کم و نیست، 
مجاز.
 
تئوری خشک و خالی
(افکار متعالی)
مجاز
 است
ولی
عمل انقلابی برای خروج از بربریت طبقاتی
(تشکل و تحزب و تهییج و بسیج عملی توده های مولد و زحمتکش و حمله بر دژهای ارتجاعی طبقات حاکمه استثمارگر و ستمگر)
ممنوع.
 
اکنون
اهمیت جهان بینی
آشکار می گردد.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر