از
مسعود بهبودی
اندکی اندر باب تله و ترفند و توری به نام سیاست برای خر کردن خلایق
زشت ترین کار سیاست
این است ڪه میتواند احمقترین آدم ها را به عنوان خردمند و دانشمند به مردم تحمیل کند
دالایی لاما
۱
آیة الله العظمی دالایی لاما
قیاس به نفس می فرماید:
۲
عکس عنتر خود را در آیینه می بیند
و
همه را به کیش کثیف خود می پندارد.
۳
از سرتاپای این لاشخور عوامفریب و مزدور
تزویر و تظاهر و ریا می تراود.
۵
آیة الله العظمی دالایی لاما
دستکمی از آیات عظام مزور بی شرم جماران و جمکران ندارد.
۶
خودش ماشین ۱۰۰۰۰۰ یورویی سوار می شود و مؤمنین خرفت و خر را به قناعت و ریاضت و ذلت فرامی خواند.
۷
شرم کردن
خصیصه ای انقلابی است.
۸
مرتجعین توان شرم کردن ندارند.
۹
سیاست نبوده که
خود او
را
یعنی « احمقترین آخوند را به عنوان خردمند و دانشمند به مردم تحمیل کرده و تحمیل می کند»
۱۰
بلکه طبقه حاکمه انگل و استثمارگر و استحمارگر امپریالیستی بوده و است.
۱۰
سیاست در این مورد هیچ نقشی نداشته است.
۱۱
ضمنا سیاست انتزاعی اصلا وجود ندارد.
۱۲
سیاست و سیاستمدار
هم
می تواند در خدمت توده باشد و سگ سرسپرده توده مولد و زحمتکش باشد
و
هم
می تواند
خادم مالکیت خصوصی و طبقات حاکمه لاشه و لاشخور باشد
۱۳
هم
لنین و آلنده و ببرک و حیدر و فیدل و مائو و چه و هوشی مین
سیاستمدار اند
و
هم
جانسون و نیکسون و بوش و کلبه تین و هلری و مرکل و تره زا می و پینوچه و خمینی و عردوغان و چنگیز ننگ و تیمور لنگ سیاستمدار اند.
۱۴
علاوه بر این
تک تک آحاد بشر
سیاستمدار است.
۱۵
کسی که سیاسی نباشد
یا خر است و یا ساکن کره مریخ است
از دور ریختن عقایدی
که به من تلقین شده بود،
آرامش مخصوصی در خودم حس میکنم.
حریف خاک انداز
۱
دور ریختن چیزها
ـ خواه چیزهای مادی و خواه چیزهای فکری ـ
هنر نیست.
۲
حذف و نفی و انکار هر چیزی
فی نفسه
به آسانی خوردن مویزی است.
۳
دور ریختن چیزها
ـ خواه چیزهای مادی و خواه چیزهای فکری ـ
گاهی الزامی و اجباری است
و
گه
ابلهانه و خردستیزانه است.
۴
بنی آدم
وقتی چیزی را دور می ریزد
احساس آرامش می کند.
چرا؟
۵
برای اینکه
جذب و دفع مهمترین دیالک تیک حیات است.
۶
اگر موجودات (نبات و جانور و انسان)
تفاله ها (مدفوعات) و گازهای (بادهای) متنوع متشکله در اندام خود را دفع نکنند
دیالک تیک جذب و دفع مختل و تخریب می شود و می میرند.
۷
همان لذتی که در جذب هست
در دفع مازاد مواد مجذوبه نیز هست.
۸
لذت بخش ترین اعمال در رستوران ها و در مستراح های طبیعی و جامعه ای و شخصی صورت می گیرند.
۹
جذب و دفع اما می تواند
مخرب جسم و روح آدمی هم باشد
الف
مثال
الف
خریت بزرگ همین است که کسی
کتابی را به آتش بسپارد.
ب
خریت بزرگ همین است که کسی
با
دوستی از جنس کیمیا
قطع رابطه می کند.
۱۰
دلیل این تخلیه روانی خوشایند برای ما هنوز روشن نیست.
۱۱
رژیم شاه را دور انداختیم
تخلیه روانی هم صورت گرفت.
جشن گرفتیم.
۱۲
مسئله اما در عالم واقع
رنگ دیگری داشت:
الف
تغذیه رایگان در مدارس هم با شاه دور انداخته شد.
ب
صف کشیدیم برای لیتری شیر
ت
هر بقال شپشوی لاشخوری
خدائی شد
پ
توهین شنیدیم و تحقیر شدیم.
ث
بعد
جنازه های پوسیده ی هزاران ساله
از قبور قرون
ـ دسته جمعی ـ
برون آمدند و بر گرده مان نشستند.
۱۳
اکنون می دانیم که انکار و حذف و سلب آسان است
و اثبات و تشکیل و ابتکار
دشوار.
۱۴
هنر
جایگزینی
لاشه با زنده است
جایگزینی باطل با حقیقت است.
۱۵
شق القمر
آموزش هنر خوداندیشی
و
خروج از خریت
است.
۱۶
شق القمر
از آن خود کردن اسلوب و یا متد فکری دیالک تیکی است.
۱۷
شق القمر از آن خود کردن جهان بینی پرولتاریا
و گذار فخر انگیز از خریت به آدمیت است.
اندکی اندر باب دیالک تیک الهیت (خدائیت)
شخصی از مولانا عضدالدین پرسید:
«چون است که در زمان خلفا
مردم دعوی پیغمبری و خدائی بسیار می کردند و اکنون نمی کنند؟»
گفت:
«مردم این روزگار را چندان ظلم و گرسنگی افتاده است که نه از خدای شان به یاد می آید و نه از پیغامبر.»
(رساله دلگشا)
۱
نه.
دلیلش در چیز دیگری است.
۲
برای پیدا کردن پاسخ به این پرسش
باید پرسید:
خدا چیست و یا کیست؟
۳
خدا
دیالک تیک مشخص و مجرد است:
الف
خدا
در هیئت طبقات حاکمه
چیز مشخصی است.
چیز مادی ئی است
چیز عینی و رئال و واقعی ئی است.
ب
خدا
در هیئت تئولوژیکی (فقهی، مذهبی) اش
چیز مجردی است.
چیز فکری و ذهنی ئی است
۴
یعنی
خدا
انعکاس آسمانی ـ انتزاعی اعضای طبقه حاکمه است
۵
در مفهوم خدا
همه اعضای همه طبقات حاکمه
در طول تاریخ
(خداوندان بنده و کنیز و رهی و غلام و ملک و مال و رعیت و پرولتر و اراضی کشت و منابع و معادن و بانک ها و کنسرن ها و غیره)
تجرید یافته اند.
۶
اگر خدای مجرد و یا انتزاعی
مشخصیت کسب کند
سر و کله اعضای طبقات حاکمه پیدا می شود.
از چنگیز ننگ تا تیمور لنگ
از پینوچه تا خمینی
از ترامپ تا چارق و چکمه و پوتین
از مرکل تا ماکرون
....
۷
در آن صورت
خلایق به خداشناسی حقیقی نایل می آیند.
۸
حالا می توان به سؤال حریف از مولا عضدالدین جواب داد.
۹
؟
۱۰
ادعای
طبقه حاکمه همین است:
شاه
ظل الله است.
سایه خدا ست.
ولی در واقع قضیه
برعکس است:
خدا سایه شاه و یا انتزاع و سایه و تصویر اعضای طبقه حاکمه
است.
رابطه روح و خدا و اجنه و ملائکه و غیره
۱
خیلی ممنون از گذاشتن علامت تساوی میان خر و خرچنگ.
۲
خدا یک مفهوم است.
۳
مفهوم چیست؟
۴
مفهوم چگونه تشکیل می شود؟
۵
مفهوم درخت و یا دختر و یا دفتر چگونه تشکیل شده اند؟
۶
روح هم یک مفهوم فلسفی است.
۷
روح
عالی ترین مفهوم فلسفی است.
۸
روح ماتوشکای بزرگ فراگیر است.
۹
خدا و اندیشه و مفاهیم و مقولات و احکام و اجنه و ملائکه و غیره
ماتوشکاهای کوچولو موچولو در اندرون ماتوشکای روح اند.
بحثکی راجع به بحث
الف
عشق و زبان برای من ادغام و بهم رسیده گی زنده گی وفهم است.
۱
این «برای من ها» سدهای جدی
در راه پرداختن به موضوع بحث اند.
۲
اصلا مهم نیست که موضوع بحث برای این و آن چیست.
۳
مهم خود موضوع بحث است که حاوی محتوای شناخت است.
۴
برای اینکه مثلا خریت خر در خود خر است و نه در خرچران و خرپرور و خرسوار و خرفروش
ب
برای همین مخالفت و موافقت در آرا را تاموقع که احساس میکنم ضروری میپندارم واین خاصیت تفکر و بحث پیرامون مسالههای از این قبیل است.
۱
نه
این به علل و دلایل زیر است:
۲
اولا به دلیل ابتلاء به بیماری موسوم به سوبژکتیویسم معرفتی است.
۳
بنا بر این انحراف معرفتی
محتوای شناخت در کله افراد (سوبژکت شناخت) است
و نه در خود موضوع شناخت (اوبژکت شناخت)
۴
دلیل دوم این طرز «تفکر» و تلقی
عوضی گرفتن بحث با جنگ و دعوا ست
۵
شما تازه بهترین کسی در این زمینه هستید و یا هنوز هستید.
۶
خیلی ها فقط لایک و احسنت و هلهله و هورا می طلبند و
هر ابراز نظر مستقلی را فحش و توهین و پارس و پرخاش استنباط می کنند
و متقابلا فحش می دهند.
۷
بحث و هماندیشی بدین طریق و به این دلیل تخطئه می شود
در نتیجه کسی از همنوع دگراندیشش چیزی نمی آموزد و چیزی هم به او یاد نمی دهد.
۸
در نتیجه جامعه اندک اندک جنگل و یا طویله می شود.
۹
دلیل سوم برای قرار دادن «من» در کانون بحث
بی خبری از تعریف علمی و استاندارد مفاهیم است.
۱۰
مفاهیم آجر های اساسی عمارت اندیشه اند.
۱۱
توان تفکر هر کس بسته به میزان آشنایی او با مفاهیم است.
۱۲
مفهوم چیست؟
۱۳
فرق و تفاوت و تضاد مفهوم با واژه چیست؟
۱۴
مفاهیم چگونه تشکیل می شوند؟
۱۵
مثلا مفهوم عشق به چه معنی است و چگونه تشکیل شده است؟
۱۳
دلیل چهارم برای قرار دادن «من» در کانون بحث
طبقاتی ـ ایده ئولوژیکی است.
۱۴
اعضای طبقات حاکمه
مثلا اشرافیت برده دار و فئودال و روحانی و بورژوازی
خیال می کنند که در کانون هستی ایستاده اند و منافع مادی و فکری آنها
تعیین کننده است.
۱۵
خیال می کنند
کسی که خداوند زمین و ملک و مال و بنده و غلام و کنیزو کارگر و رعیت و حکم و فرمان است
حق به جانب هم است.
الخاص
هنرمند شدن تصادفی است.
هنرمند شدن
به همان اندازه تصادفی است که آخوند شدن
مشد هانی بال
۱
هنرمند چیست و کیست؟
۲
هنرمند و اخوند هر دو به قشر اجتماعی واحدی به نام روشنفکریت تعلق دارند.
۳
قشر اجتماعی به چه معنی است؟
اندکی راجع به مقوله عشق و سکس و خریت و خردستیزی و فاشیسم و فوندامنتالیسم
الف
سعی میکنم منظور خاصی از متن قشنگ شما را بدانم تا با آن موافق باشم
۱
اصل
خود همانیدشی (مبادله فکری، چالش نظری) است
۲
هماندیشی هر دو طرف بحث را و حتی خواننده و شنونده اش را به تفکر برمی انگیزد.
۳
مخالفت و یا موافقت با نظر همنوع
ثانوی و فرعی است.
۴
اصلا مهم نیست.
۵
تشکیل نظر مبتنی بر تجربه شخصی و یا نوعی است.
۶
هر موافقت و یا مخالفتی (هر تشکیل نظری) به همین دلیل گذرا و موقتی است.
۷
چون با تجربه معینی می تواند ضد آن اثبات شود و یا تمیل و تصحیح شود.
ب
گفتید:
زبالهها توان تعشق (عاشق شدن) را ندارند.
بنده موافقم
چون در غرب عشق بیمه شده را عشق می دانند
۱
در فرنگ
میان عشق و سکس علامت تساوی می گذارند.
ضمنا موقع بحث
پای فرنگ و شرق و این و آن را به میان نکشید
روی نظر بمانید
چون محتویا شناخت چیزی در خود آن چیز است.
۲
بر تابلوی فاحشه خانه ها ذر فرنگ
خانه عشق نوشته اند.
۳
عشق اما ربطی به سکس ندارد.
۴
عشق ضد سکس است.
۵
سکس نافی عشق است.
مثل منفذ خروج بخار سماور درون است.
به مرگ عشق می انجامد.
۶
چرا و به چه دلیل؟
۷
شاید به این دلیل که عملیات سکسی
پدیده ای فکری و روحی را به پدیده ای فیزیکی تبدیل می کند
و ضمنا
فاتحه ای بر عشق (پدیده فکری و روحی و روانی و غریزی و ژنه تیکی و اتیکی و استه تیکی و طبقاتی و غیره) می خواند.
پ
چون بدون غریزه هم عشق ممکن نیست اجازه دهید عشق را نیازمند احیا وابداع بدانیم
۱
نه. عشق چه بسا بدون غریزه تشکیل می شود
اگر عشق باشد و نه هوس
۲
مثال:
کسانی عاشق سینه چاک کسانی اند که دیری است مرده اند.
۳
روی عشق باید بحث کرد.
ما بیش از صد تحلیل راجع به عشق منتشر کرده ایم.
ت
به نظر شما چه الزامی دارد خریت و خرد ستیزی به وحدت برسد؟
۱
خریت و یا جهل چیزی است و خردستیزی چیز دیگری است.
۲
در طبقات اجتماعی واپسین از هر نوع
خریت و خردستیزی به وحدت می رسند و جنون تشکیل می شود.
۳
ما امروزه شاهد همین جنون در فوندامنتالیسم و فاشیسم هستیم.
۴
کسی که بمب بر کمر می بندد و همنوعانش را بسان خودش شقه شقه می کند
فقط خر نیست.
ضمنا خردستیز است.
جزو مجانین است.
۵
روی این جنون ما برای اجنه کلی تحلیل منتشر کرده ایم.
ث
انسان ذاتاً کثیف است فقط ادیان میتوانند ادعا کنند که پاکیزهگی و معصومیت وجود دارد.
۱
چنین ادعایی جفنگ است.
۲
انسان موجودی اجتماعی است و در دیالک تیک فرد و فرماسیون
شکل می گیرد و شخصیت و هویت معینی کسب می کند.
۳
تعیین کننده اتیک و استه تیک و شخصیت و لیاقت انسانی
فرماسیون اقتصادی مربوطه است.
ج
ترکیب ضد مذهبی و ضد بشری را به لحاظ محتوایی و زبانی نمی فهمم شما باید از رهنمایی و دستگیری در این مورد دریغ نورزید.
۱
ما چنین ادعایی نکرده ایم.
۲
فاشیسم و فوندامنتالیسم
جریانات ضد مذهبی اند.
حتی اگر مذهب را به عنوان ماسکی بر سر کشیده باشند
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر