۱۳۹۱ تیر ۱۶, جمعه

سیری در شعری از شیوا فیروزی چکامه سرا (6)

فانوس را ندیده

لنگر انداختیم در جزیره ای متروک!
سرچشمه:
صفحه فیس بوک
شیوا فیروزی چکامه سرا

تحلیل واره ای از میم حجری

مذهب بهانه ای بود
تا خدا انسانیت مان را
به ترازو بکشد

چه سنگین باخت قوم ما
این آزمایش را!

فانوس را ندیده
لنگر انداختیم در جزیره ای متروک،

خدا ساختیم،
جنسیتش دادیم
و به خاطرش
به چاله کشیدیم،
سنگباران کردیم،
زنان و مردان شهرمان را
و از کودکان
بره ای در پوستین گرگ ساخیتم

• مذهب در قاموس شاعر، وسیله ای برای نیل به هدفی متعالی و انسانی بوده است.
• به عبارت دقیقتر بهانه ای برای سنجش هومانیسم انسان ها بوده است.
• بهانه مدرسی آموزگار آسمانی برای سنجش درجه بلوغ هومانیستی انسان زمینی به مثابه دانش آموز بوده است.

بند دوم
چه سنگین باخت قوم ما
این آزمایش را!

• نتیجه این آزمایش و امتحان به بهانه مذهب در این بند شعر تبیین می یابد:
• ملت ایران از این آزمون و آزمایش الهی بشدت سرافکنده بیرون آمده است:
• به قول دانش آموزان در تهران، «رفوزه شده است.»

• اما منظور شاعر از مفهوم «سنگین باختن آزمایش الهی» چیست؟

• شاعر به احتمال قوی با همین مفهوم از عمق فاجعه پرده برمی دارند.
• رفوزه شدن در آزمایش و امتحان ـ فی نفسه ـ فاجعه ای نیست.
• رفوزه شدن با نمره صفر فاجعه است!

• اما به چه دلیل شاعر به این نتیجه رسیده اند؟

بند سوم
فانوس را ندیده
لنگر انداختیم در جزیره ای متروک،
خدا ساختیم،
جنسیتش دادیم
و به خاطرش
به چاله کشیدیم،
سنگباران کردیم،
زنان و مردان شهرمان را
و از کودکان
بره ای در پوستین گرگ ساخیتم

• شاعر ـ بسان شیخ شیراز ـ بلافاصله پس از اعلام نظر خویش به استدلال مبادرت می ورزند و دلایل چه بسا تجربی و منطقی خود را یکی پس از دیگری برمی شمارند:

دلیل اول
فانوس را ندیده
لنگر انداختیم در جزیره ای متروک!

• اولین دلیل «باختن سنگین در آزمایش الهی» در شیوه عمل (پراتیک) ملت ایران کشف و ابلاغ می شود:
• لنگر انداختن، بدون دیدن پیشاپیش فانوس!

• نتیجه لنگراندازی بدون دیدن فانوس اما می تواند فاجعه بار باشد و در این مورد، فاجعه بار بوده است:
• زیرا قوم شاعر در جزیره ای متروک و غیرقابل زندگی و سکونت لنگر انداخته است!

• در همین حکم چند واژه ای شاعر، کلی فلسفه و متد فلسفی (اسلوب) خوابیده است:
• شاعر دیالک تیک تئوری و پراتیک را به شکل دیالک تیک فانوس و لنگراندازی بسط و تعمیم می دهند و بی اعتنائی به تئوری (فانوس) را بسان پتکی بر کله سنگین از خواب خواننده می کوبند.

• شاعر ـ بحق ـ پراتیک بی اعتنا به چراغ تئوری را، یعنی عمل بدون تأمل و تفکر و تعمق را به تیغ تیز انتقاد می سپارند!

• آنچه شاعر در نهایت سادگی و بی آلایشی به نقد می کشند، چیزی جز استنتاج گئورگ لوکاچ حکیم مارکسیست نیست:
• همه خطاها، خیانت ها و خریت ها با زیر پا نهادن دیالک تیک آغاز می شود. (نقل به مضمون)

• خطا و خیانت و خریت قوم شاعر نیز با تخریب دیالک تیک تئوری و پراتیک (دیالک تیک اندیشه و عمل) آغاز شده است.
• با دور انداختن تئوری، با بی اعتنائی به فانوس و اقدام به عمل کورکورانه، خوشدلانه، توهم آمیز و نیاندیشیده!

• شاعر احتمالا حتی نام دیالک تیک تئوری و پراتیک را نشنیده اند.
• سؤال ما تا دیرباز این بود که چگونه برخی از شعرا ـ به عنوان مثال شیخ شیراز ـ در استدلال و استنتاج خود به تولید و توسعه شناخت افزارهای غول آسای دیالک تیکی نایل می آیند؟

• چون مثلا آثار سعدی گنجینه لایتناهی چنین شناخت افزارهائی اند.

• جواب این سؤال در عینیت خود دیالک تیک است.
• تمامت هستی از ذره تا کهکشان، جولانگاه فرمانفرمائی دیالک تیک است.
• این خود دیالک تیک عینی است که در آئینه زلال و شفاف شاعری، حکیمی، دهقانی، عمله ای منعکس می شود و بعد جامه کلام می پوشد و چه بسا در شولای شعر دهن به دهن، سینه به سینه، نسل به نسل منتقل می شود.

• مراجعه کنید به سیر و سرگذشت دیالک تیک، دیالک تیک تئوری و پراتیک در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• ایرادی که شاعر در این بند شعر بحق می گیرند، نه ایراد کمی است و نه خاص ملت ایران است.
• بشریت از دیرباز، از این «لنگراندازی بدون دیدن فانوس در جزیره ای متروک» رنج می برد و بهای مادی و معنوی و روحی و روانی عظیم برای همین خطا پرداخته است:
• همین لنگراندازی بدون فانوس راه را برای برافروختن جنگ جهانی اول هموار ساخته تا ده میلیون نفر بیدلیل نابود شوند و دهها هزار سال نتیجه زحمت انسان ها خاکستر گردد.
• همین لنگراندازی بدون فانوس، راه را برای روی کار آمدن فاشیسم در اروپا و میلیتاریسم در آسیا هموار ساخته و به قتل 60 میلیون نفر از کودک و پیر و زن و مرد انجامیده و حاصل صدها سال زحمت عرقریز بشریت را از بین برده و توسعه و تکامل جامعه بشری را در مقیاس تمام ارضی صدها سال عقب انداخته است.


بی اعتنائی به دیالک تیک عینی هستی همیشه فاجعه زا ست.
به هیچ ترفندی نمی توان به شاعر حق نداد!
ادامه دارد

۱ نظر: