۱۳۹۰ فروردین ۲۴, چهارشنبه

نقدی بر «راسیونالیسم انتقادی» کارل پوپر (2)

موریتس اشلیک (1882 ـ 1936)
فیزیکدان و فیلسوف و مؤسس محفل وین

پروفسور مارتین بلومن تریت
برگردان میم حجری

• اکنون موریتس اشلیک ـ مؤسس محفل وین ـ در می یابد که این شیوه به نتایج نهائی پوچی منجر می شود:

• او می گوید:

• «بالاخره باید غیر از آنچه که هست (یعنی غیر از پدیده و یا نمود) چیزی وجود داشته باشد و گرنه علوم تجربی چیزی برای تحقیق نخواهند داشت.»

اشلیک اما در مورد شرایط و اوضاع حرفی نمی زند.

• او فقط به نتایج نهائی اشاره می کند.
• علیرغم قبول اینکه فقط اوبژکت های جهان پدیده ها وجود دارند و «چیزهای در خود» وجود ندارند، اشلیک اعلام می کند که شناخت جهان پدیده ها شناخت جهان «در خود» را به دنبال می آورد.
• از این رو، شناخت پوزیتیو نباید در شناخت چیزهای قابل مشاهده و محسوس خلاصه شود، آن سان که در مکتب کانت مورد نظر است.

• ما از کنار این مسئله می گذریم که چرا کانت مورد انتقاد قرار نمی گیرد.
• زیرا هدف ما بازسازی شرایط فلسفی است که در حول و حوش کارل پوپر تشکیل یافته است.

• میان محفل وین که در آن بلومبرگ و فایگل در سال 1931 مفهوم «پوزیتیویسم منطقی» را توسعه می دهند و مفهوم عام نئوپوزیتیویسم باید فرق گذاشت که تئوری های کارل پوپر را در برمی گیرد، میان پوزیتیویسم سنتی (سن سیمون، کومته، بیکن، بنتام و ووندت) و امپیریسم (جان لاک، برکلی، هیوم و میل) و همچنین امپیریوکریتیسیسم (ماخ، آوه ناریوس، پتسولد) و امپیریسم منطقی (برتراند راسل) نیز به همین سان.

• بدون چالش و کشمکش با محفل وین که کارل پوپر نیز تا حدودی بدان تعلق داشته، نمی توان به روشن کردن موضوع نایل آمد.

• اختلاف میان محفل وین و کارل پوپر زمانی اوج می گیرد که هانس رایشنباخ و اوتو نویرات نسبت به نظریات پوپر در زمینه «تصدیق ـ تکذیب» که تحت عنوان «نامه موضعی در قبال ناشر» منتشر می شود، واکنش تند نشان می دهند و در نتیجه، پوپر قهر می کند و با محفل وین بکلی قطع رابطه می کند.


• (تصدیق یعنی اثبات صحت هر حکم بکمک کنترل، از طریق به محک زدن آن. مترجم)

• (تکذیب یعنی اثبات بطلان احکام علمی و یا ادعاها بکمک مشاهدات تجربی و یا بکمک استدلال منطقی. مترجم)

• از دیدگاه مکاتب به اصطلاح پوزیتیویستی و پسا پوزیتیویستی «فلسفه تحلیلی» امروزین، جریانات آغازین فقط بلحاظ تاریخی اعتبار دارند و گرنه بلحاظ موضعگیری در «ورای پوپر و کارناپ» (اشتگمولر) قرار دارند، یعنی به آندو مربوط نمی شوند.

• از دیدگاه هرمه نویتیک دیالک تیکی در نظر نگرفتن تاریخ پیدایش خویش غیر دیالک تیکی است.

• (هرمه نویتیک در فلسفه حیات به متد متافیزیکی درک هستی انسانی اطلاق می شود. مترجم)

• (فلسفه حیات جریان جهان بینانه اصلی فلسفه بورژوائی در عصر امپریالیسم است.
• تشکیل فلسفه حیات با گذار سرمایه داری به مرحله امپریالیسم پیوند تنگاتنگ داشته است.
• فلسفه حیات بیانگر بحران عمومی سرمایه داری و واکنش جهان بینانه نسبت بدان است.
• مشخصات فلسفه حیات بشرح زیر اند:

1

• ایراسیونالیسم (خردستیزی) عریان

• مراجعه کنید به خردستیزی

2

• ایدئالیسم عینی علیل با تمایل لاینقطع به ایدئالیسم ذهنی

• مراجعه کنید به ایدئالیسم

3

• پسیمیسم (بدبینی) معرفتی

4

• اگنوستیسیسمی که در آن، عرفانگرائی اوج می گیرد.

• مراجعه کنید به اگنوستیسیسم (ندانمگرائی)، عرفان

5

• بی بند و باری متدیکی

• مراجعه کنید به متد، متدئولوژی

6

• رلاتیویسم آگاهانه و عمدی

• مراجعه کنید به رلاتیویسم

7

• تمایلات پوزیتیویستی

• مراجعه کنید به به پوزیتیویسم و نئوپوزیتیویسم

8

• تمایلات بیولولوژیستی.

• مراجعه کنید به بیولوژیسم.

*****

• فلسفه حیات به اقدامات زیر دست می زند:

1

• فلسفه حیات در مقابل راسیونالیسم فلسفه کلاسیک بورژوائی، ایراسیونالیسم (خردستیزی) را قرار می دهد.

2

• فلسفه حیات شناخت علمی را بوسیله اینتوئی سیون (حس ششم) جایگزین می سازد.

3

• فلسفه حیات به مشاهده در مقابل مفهوم ارجحیت قائل می شود.

• مراجعه کنید به مشاهده (نگرش)، مفهوم، مقوله

4

• فلسفه حیات هم شناخت را نسبی اعلام می کند و هم هر موضوع شناخت را.

*****

فلسفه حیات کمتر یک جریان فلسفه بورژوائی واپسین و بیشتر یک گرایش است.
• فلسفه حیات یک جریان اساسی مجموعه ایدئولوژی های امپریالیستی است.
• عناصر فلسفه حیات را می توان در تقریبا همه جریانات فلسفه امپریالیستی، بویژه در پراگماتیسم، اگزیستانسیالیسم و فنومنولوژی پیدا کرد.

• مراجعه کنید به پراگماتیسم، اگزیستانسیالیسم و فنومنولوژی

• پیشاهنگان فلسفه حیات بشرح زیر بوده اند:

1

• شلینگ، بویژه فلسفه مثبت او

2

• کیرکگارد

3

• شوپنهاور

4

• نیچه

5

• رمانتیک آلمانی. مترجم)

*****

• منشاء و مقصد، یعنی مسائل مربوطه و حل تضادهای بلحاظ تئوریکی ذاتی بوسیله تضادهای بعدی برای روشن کردن موضوع لازم اند.
طرح امپیریستی به نتایج نهائی بی معنی منجر می شد، اما علیرغم آن، می خواست که پیوندهای قانونمند پدیده ها را ناشی از بهم پیوستگی تصورات قلمداد کند.

قوانین طبیعی ـ بدین طریق ـ محصول حوایج پسیکولوژیکی برای تنظیم طبیعت به قصد «نجات از سردرگمی و بیگانگی از طبیعت» (ماخ) تلقی می شدند.


ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر