۱۴۰۲ دی ۲, شنبه

خود آموز خود اندیشی (۸۳۴)

   Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت بیستم

بخش دوم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۷۴ ـ ۷۵)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
 

    

جوانی به دانگی کرم کرده بود

تمنای پیری بر آورده بود

 

به جرمی گرفت آسمان ناگهش

فرستاد سلطان به کشتنگهش

 

تکاپوی ترکان و غوغای عام

تماشا کنان بر در و کوی و بام

 

چو دید، اندر آشوب، درویش پیر

جوان را به دست خلایق اسیر

 

برآورد زاری که سلطان بمرد

جهان ماند و خوی پسندیده برد

 

به هم برهمی سود دست دریغ

شنیدند ترکان آهخته تیغ

 

پیاده به سر تا در بارگاه

دویدند و بر تخت دیدند شاه

 

جوان از میان رفت و بردند پیر

به گردن بر تخت سلطان اسیر

 

وز این جانب، افتان و خیزان جوان

همی رفت بیچاره هر سو دوان

 

یکی گفتش:

«از چارسوی قصاص

چه کردی که آمد به جانت خلاص؟»

 

به گوشش فرو گفت، کای هوشمند

به جانی و دانگی رهیدم ز بند

 

جوی باز دارد بلائی درشت

عصایی شنیدی که عوجی بکشت

 

حدیث درست، آخر از مصطفی است

که بخشایش و خیر دفع بلا ست

 

عدو را نبینی در این بقعه پای

که بوبکر سعد است، کشور خدای

 

بگیر، ای جهانی به روی تو شاد

جهانی، که شادی به روی تو باد

 

کس از کس به دور تو باری نبرد

گلی در چمن جور خاری نبرد

 

توئی سایه لطف حق بر زمین

پیمبر صفت، رحمة العالمین

 

تو را قدر اگر کس نداند، چه غم

شب قدر را می ندانند هم.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر