۱۴۰۲ دی ۱۰, یکشنبه

خود آموز خود اندیشی (۸۴۱)

   Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت بیستم

بخش دوم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۷۴ ـ ۷۵)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
  

۱

جوی باز دارد بلائی درشت

عصایی شنیدی که عوجی بکشت

معنی تحت اللفظی:

پشیزی به مستمندی موجب رفع بلای بزرگی می شود

و

عصایی می توان به مرگ عوجی منجر شود.

 

سعدی

در این بیت شعر،

 دیالک تیک ضرورت و تصادف را وارونه می سازد و در حقیقت تصادف را تا درجه ضرورت ارتقا می دهد:

پشیزی بلاگردان تلقی می شود و عصائی به کشتن عوجی منجر می شود.

 

آنچه سعدی در نهایت معصومیت به خورد خواننده اشعارش می دهد،

می تواند بطور اتفاقی و احتمالی صورت گیرد،

 تصادفی باشد نه ضروری.

ولی سعدی چنان وانمود می کند، که انگار از یک ضرورت بی چون و چرا سخن می گوید:

پشیزی به مستمندی، همان و جلوگیری از بلائی، همان.

 

سعدی

در این بیت شعر،

روی سخنش نه با توانگران، بلکه با توده مولد و زحمتکش است که خود به زحمت نان بخور و نمیر گیر می آورند.

 

دیگر از تئوری بخور ـ بپاش خبری نیست.

صحبت از جوی است که باید به گدائی داده شود.

چرا؟

چه شده؟

مگر توانگران کریم حصبه و طاعون گرفته اند و نسل شان بر افتاده؟

 

سعدی ظاهرا از توانگران قطع امید کرده و به همان نتیجه ای رسیده که شاعر، نویسنده و هنرمند پرولتاریا در قرن بیستم خواهد رسید و در اثر ماندگارش تحت عنوان «رمان دو هزاری» (رمان دوپولی) خواهد گفت

که توانگران اصولا نمی توانند کریم باشند.

 

کریم کسانی اند که پول خردی در جیب دارند، که بود و نبودش یکسان است و به راحتی خود را از شرش رها می کنند.

یعنی به گدائی می دهند که صد بار توانگرتر از خود آنها ست.

 

سعدی

 از توده مولد و زحمتکش می خواهد که نان بخور و نمیرش را میان مستمندتران تقسیم کند، تا مزاحم اشراف بنده دار، فئودال و دربار نشوند و عیش آنان را منغص نسازند.

سعدی

 احتمالا هدف دیگری هم دارد و آن اثر روانی احسان پشیزی به گدائی است:

وقتی دهقان فقیری

 پشیزی به گدائی می دهد،

از سوئی احساس توانگری کاذب خواهد کرد و چشمکی به پسر پابرهنه ژنده پوشش خواهد زد که می بینی از ما فقیرترها هم هستند و شکر خدا را به جا خواهد آورد و این خود تریاکی است مؤثر.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر