۱۳۹۸ تیر ۲۲, شنبه

تئوری همگرائی


پیتریم الکساندرویچ سوروکین
 (۱۸۸۹ـ ۱۹۶۸)
جامعه شناس روسی ـ آمریکائی، پروفسور دانشگاه مینوسوتا و هاوارد
بانی تئوری سیکل های اجتماعی و تئوری همگرائی
پارسون زیر نظر او فونکسیونالیسم ساختاری را توسعه داد.

پروفسور دکتر هانس شولتسه
 برگردان 
شین میم شین 
 
• تئوری همگرائی طرح تاریخی و اجتماعی بورژوائی است که بکمک آن، «تبدیل» ناگزیر و به عبارت دقیقتر، برگشت نظام های دولتی و اجتماعی سوسیالیستی موجود به نظام های دولتی و اجتماعی سرمایه داری و ضمنا توانائی ادامه حیات معقول نظام سرمایه داری در عصر علم، یعنی بدون نیاز به سوء استفاده از دگم های «مشیت الهی» و «حقایق مبتنی بر وحی» و غیره و غیره که تا کنون رایج بوده، اثبات می شود و تئوری مارکسیستی مربوط به جانشینی فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی و بخصوص تعیین مارکسیستی محتوای دوران معاصر باطل اعلام می شود.
 
• مفهوم «همگرائی» در بیولوژی برای نشان دادن روند توسعه تشابهات مربوط به فونکسیون و ساخت اندام حیوانات معینی بکار می رود که نتیجه شرایط زندگی یکسان هستند.
 
• در تئوری همگرائی، این تصور به عاریه گرفته شده از بیولوژی به جامعه منتقل می شود (باکینگهام، تینبرگن، گالبرایت، ارون، سوروکین، پرو و دیگران)

• از دیدگاه این تئوری، در سرمایه داری و سوسیالیسم بدنبال انقلاب علمی ـ فنی بطور روز افزونی شاخص های مشترکی تشکیل می شوند و تفاوت های این دو نظام اجتماعی بتدریج از بین می روند.
 
• در پایان این روند نوعی از سیستم اجتماعی بوجود می آید که ترکیبی از عناصر مثبت سرمایه داری و سوسیالیسم را با خود دارد.
 
• بطور مشخص می توان گفت که این استحاله دو سیستم سرمایه داری و سوسیالیسم بوسیله عاریه گرفتن این عناصر از یکدیگر صورت می گیرد.
• این توسعه (بنظر سوروکین) از آن رو مترقی است که سرمایه داری و کمونیسم در فرم های خالص و ناب خود نظام های ناقصی اند و توسعه نظام اقتصادی ـ اجتماعی واحد تنها آلترناتیفی است که برای جنگ هسته ای ـ حرارتی می تواند وجود داشته باشد. 
 
• اما مشخصات سیستم به اصطلاح «جدید» ناشی از همگرائی دو سیستم سرمایه داری و سوسیالیسم به شرح زیرند:
• مالکیت خصوصی بر وسایل تولید.
• سیستم بازار.
• استفاده از «جاذبه های اقتصادی» و
• تسلط «انگیزه سود جوئی».

شاخص های جامعه «جدید »
در عرصه ایدئولوژیکی و سیاسی

• شاخص های این «جامعه جدید» در عرصه ایدئولوژیکی و سیاسی به شرح زیرند:
• ایدئولوژی زدائی آن
 (منظور جایگزین ساختن ایدئولوژی سوسیالیستی بوسیله ایدئولوژی بورژوائی است) 
 
• لیبرالیزه کردن آن  
(منظور جایگزین ساختن دموکراسی سوسیالیستی بوسیله دموکراسی بورژوائی است).

• بدین طریق، محتوای اصلی تئوری همگرائی عبارت است از پیش گوئی این مطلب که بدنبال انقلاب علمی ـ فنی سرمایه داری خطوط سیستم ساز خود را در آینده حفظ می کند و سوسیالیسم برعکس، خطوط سیستم ساز خود
 (یعنی قدرت سیاسی زحمتکشان، مالکیت سوسیالیستی بر وسایل تولید و سیستم برنامه ریزی علمی سوسیالیستی)
  را
 از 
دست 
می دهد.

• این «پیش گوئی» پرده فریب ترمینولوژیکی را از چهره مفهوم «همگرائی» بر می دارد.
 
• برای اثبات صحت این «پیش گوئی» و ادعای نهفته در آن مبنی بر این که سیستم فرتوت سرمایه داری می تواند با ضروریات انقلاب علمی ـ فنی دمساز شود، ولی سیستم سوسیالیستی برعکس، باید به سیستم سرمایه داری برگشت کند، نمایندگان تئوری همگرائی به پدیده های جدید معینی در هر دو سیستم اجتماعی اشاره می کنند، بی آنکه محتوای طبقاتی خاص این پدیده ها و فونکسیون خاص آنها را در چارچوب سیستم های اجتماعی مختلف در نظر گیرند و بدرستی منعکس سازند. 
 
• بدین طریق سیستم اقتصادی جدید مبتنی بر برنامه ریزی و هدایت در دولت های سوسیالیستی، که استقلال و احساس مسئولیت کارخانه ها را بالا می برد و برنامه ریزی مرکزی را به حل مسائل اصلی مربوط به توسعه اقتصاد ملی محدود می سازد و کیفیت برنامه ریزی را بطور کلی بهبود می بخشد، بمثابه «تخریب برنامه ریزی» و «گذار به سیستم بازار سرمایه داری» و غیره تفسیر می شود و این نتیجه غلط گرفته می شود که نقش اقتصادی دولت سوسیالیستی به نفع شکوفائی روابط بازاری خودپو کاهش می یابد.

• از سوی دیگر برعکس، ادعا می شود که دولت های سرمایه داری انحصاری قادرند به ضرورت برنامه ریزی اقتصاد ملی که از اجتماعی شدن روند تولید ناشی می شود، جامه عمل بپوشانند.
 
• در این میان کلیه فاکت هائی که بر نادرستی این ادعا دلالت می کنند، نادیده گرفته می شوند:
• مثلا این حقیقت امر که بخش اعظم وسایل تولید در مالکیت انحصاری ـ خصوصی سرمایه داری می ماند و لذا نقش اقتصادی دولت های سرمایه داری انحصاری فقط به حلاجی توصیه ها و رهنمودهای نخبگان صاحب نظر محدود می شود و «برنامه ریزی» مورد نظر، اگر خود تحت شرایط سرمایه داری قابل اجرا باشد، قادر به جلوگیری از تعویض رشد و بحران و تأمین اشتغال کامل برای مردم نخواهد بود و امثالهم.

شاخص های جامعه «جدید »
در 
عرصه سیاسی

• در عرصه سیاسی دلیل برگشت باصطلاح ناگزیر سوسیالیسم به سرمایه داری در این امر دانسته می شود که گویا روشنفکران فنی در کشورهای سوسیالیستی ببرکت نقش چشمگیرشان در انقلاب علمی ـ فنی رسالت بدر راندن حزب طبقه کارگر از مواضع رهبری جامعه را به عهده دارند،
 آنسان
 که
(بنا بر تئوری جیمز برنهام از ایالات متحده امریکا) 
 سرمایه داران در دولت های بورژوائی گویا از رهبری اقتصاد بدر رانده شده اند.
 
• سیستم سیاسی «جامعه جدید» اما «لیبرالیسم غرب» می ماند، یعنی دموکراسی پارلمانی بورژوائی که خادم سرپوش نهادن بر دیکتاتوری سرمایه انحصاری است.
 
• دولت های سوسیالیستی نیز بنظر نمایندگان تئوری همگرائی از طریق «لیبرالیزاسیون» دیکته شده از سوی انقلاب علمی ـ فنی ناگزیر به این سیستم خواهند رسید.

• طرفداران تئوری همگرائی محتوای طبقاتی و فونکسیون اجتماعی تصمیمات متخذه از سوی دولت های سوسیالیستی را مورد تحریف قرار می دهند و ادعا می کنند که این تصمیمات (که در واقع در خدمت تحکیم و تقویت دموکراسی سوسیالیستی اند) از گرایش لیبرالی حکایت می کنند و در نهایت به پارلمانتاریسم بورژوائی منتهی خواهند شد.

شاخص های جامعه «جدید »
در 
عرصه ایدئولوژیکی

• در عرصه ایدئولوژیکی گویا انقلاب علمی ـ فنی «ایدئولوژی زدائی» جامعه سوسیالیستی را بطور ناگزیر بدنبال خواهد آورد، زیرا گویا ایدئولوژی سوسیالیستی برای پاسخگوئی به ضروریات انقلاب علمی ـ فنی کفایت نمی کند.
 
• بنظر طرفداران تئوری همگرائی، توسعه کردوکار رهبری علمی در کشورهای سوسیالیستی قبل از همه نشانگر «پایان عمر دوران ایدئولوژی» است و ایدئولوژی سوسیالیستی گویا با ایده های سوسیالیستی (دموکراسی، آزادی و استقلال ملی) سازگاری ندارد.
 
• در حالیکه «الزامات» انقلاب علمی ـ فنی در سیستم سوسیالیستی (بنظر حضرات) تغییرات اساسی ضرور در عرصه اقتصاد، سیاست و ایدئولوژی را الزامی می سازند، در کشورهای سرمایه داری ـ برعکس ـ مبارزه طبقاتی طبقه کارگر برای تبدیل جامعه سرمایه داری به تمول سوسیالیستی را زاید می سازند، زیرا انقلاب علمی ـ فنی ببرکت وفور نعمات مادی که در اختیار جامعه قرار می گیرد، به حل خود به خودی تضادهای اجتماعی منجر می شود.

فونکسیون های تئوری همگرائی

• احکام اصلی تئوری همگرائی از جانبداری پوشیده و مستور از نظام سرمایه داری پرده بر می دارند.
 
• تئوری همگرائی صرفنظر از اینکه بانیان و مروجان آن می دانند و یا نمی دانند (چون هر کسی می تواند به سبب پیشداوری های ضد کمونیستی با صداقت تمام به ضرورت و امکان وجود نظام اجتماعی مرکب از سوسیالیسم و سرمایه داری ایمان بیاورد) بطور عینی برای تحقق فونکسیون های زیرین مناسب است:

فونکسیون اول تئوری همگرائی

• طبقات حاکم در دولت های امپریالیستی هرچه بیشتر بتوانند این تئوری را میان طبقه کارگر و دیگر اقشار زحمتکش رواج دهند و انتظار حل خود به خودی تضادهای اجتماعی را در ذهن آنها احیاء کنند، به همان اندازه بهتر می توانند توسعه آماجگرایانه مبارزه این نیروها برای حل تضادهای اجتماعی و برای جلوگیری از جنگ جهانی جدید را سد کنند.

فونکسیون دوم تئوری همگرائی

• از آنجا که تئوری همگرائی آماج جنبش کارگری انقلابی را کهنه شده قلمداد می کند و نقش رهبری طبقه کارگر و حزب انقلابی آن را منکر می شود، می تواند نیروهای ضد امپریالیستی را که تحت تأثیر آن قرار دارند، از پیوستن به طبقه کارگر و از مبارزه تحت رهبری آزموده آن بر ضد دولت سرمایه داری انحصاری باز دارد.
 
• به همان سان نیز می تواند در اتحاد نیروهای مخالف امپریالیسم با جنبش جهانی کمونیستی تأثیر زیانباری باقی گذارد.

فونکسیون سوم تئوری همگرائی

• تئوری همگرائی می تواند موجب انحراف نیروهای مترقی دولت های ملی جوان و نمایندگان جنبش های رهائی بخش ملی کشورهای آسیا، افریقا و امریکای لاتین درتصمیم گیری نهائی بر سر آماج نهائی جنبش، خصلت نظام اجتماعی مورد نظر و راه های رسیدن بدان گردد.

فونکسیون چهارم تئوری همگرائی

• تئوری همگرائی با اعلام اینکه جوامع سوسیالیستی در نهایت و بطور ناگزیر به بازسازی نظام بورژوائی خواهند رسید، حربه ای در دست رویزیونیست ها و نیروهای ضد انقلابی دیگر قرار می دهد تا برای اثبات ضرورت تار و مار کردن تدریجی خصلت سوسیالیستی زیرسیستم ها و عناصر منفرد سیستم های اجتماعی سوسیالیستی بکار گیرند.

فونکسیون پنجم تئوری همگرائی

• تئوری همگرائی ـ بمثابه توجیه تئوریکی ـ به «سیاست پلسازی»، «تغییر از طریق نزدیکی» و امثالهم نیروهای امپریالیستی خدمت می کند تا در تنظیم برنامه تخریبی تبلیغاتی، اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیکی در کشورهای سوسیالیستی موفق گردند.

پایان


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر