۱۳۹۸ تیر ۲۳, یکشنبه

صمد بهرنگی از دید احسان طبری (۲۳)


قهرمانِ منفرد یا مجاهدِ خلق؟
احسان طبری
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور


۱
مرگتئوری بهرنگ
به
شرح زیر فرمولبندی می شود: 
 
مرگ  
خيلي آسان مي تواند الان به سراغ من بياد، 
 اما من تا مي توانم زندگي كنم  
نبايد به پيشواز مرگ بروم.  
 
البته
 اگر يك وقتي ناچار با مرگ روبرو شوم 
- كه مي شوم - 
مهم نيست. 
 
مهم 
اين
 است 
كه
 زندگي يا مرگ من، 
چه اثري در زندگي ديگران 
داشته باشد
 
در این کلام معروف بهرنگ
روانشناسی چریک های فدایی خلق
تبیین می یابد.

مشخصه ایده ئولوژیکی مهم فاشیسم و فوندامنتالیسم و نیهلیسم و آنارشیسم و آوانتوریسم
 همین
است:
در
ایده ئولوژی این جریانات سیاسی
مرگ
تحت عناوین مجلل متنوع
تماتیزه می شود
(موضوعیت کسب می کند)
و
نه
زندگی.

تجلیل از مرگ
به
طور اوتوماتیک
به
معنی تحقیر زندگی
است.

این جماعت متنفر از زنده ها و زندگی اند.

زندگی
در
فلسفه این زباله ها
چیز تهوع آوری بیش نیست.

یکی از آثار ژان پل سارتر
که
جایزه نوبل ادبی برده،
تهوع
نام دارد.

تهوع 
یکی 
از 
شاهمفاهیم شاملو ست.

۲
مرگ  
خيلي آسان مي تواند الان به سراغ من بياد، 
 اما من تا مي توانم زندگي كنم  
نبايد به پيشواز مرگ بروم.  
 
البته
 اگر يك وقتي ناچار با مرگ روبرو شوم 
- كه مي شوم - 
مهم نيست. 
 
مهم 
اين
 است 
كه
 زندگي يا مرگ من، 
چه اثري در زندگي ديگران 
داشته باشد

فقط
در
زباله های فاشیستی و امثالهم است
که
در
ادبیات کودکان
نه
زندگی
بلکه
مرگ
تماتیزه می شود.

این
بدترین فرم کودک ستیزی
است.

تار و پود روحی و روانی کودک
بدین طریق
تار و مار می شود.

۳
مرگ  
خيلي آسان مي تواند الان به سراغ من بياد

این ادعای بهرنگ
نه
تنها 
ایراسیونال
(ضد عقلی)
است،
بلکه
ایرئال 
(ضد واقعی)
است.

آدمی مجهز به ساز و برگ غریزه و عقل
که
جای خود دارد،
حتی
گربه محروم از ساز و برگ عقل
به
قول معروف
۷ جان 
دارد.

مرگ
به
دلیل حمایت غریزه قدر قدرت حفظ نفس و عقل
هرگز نمی تواند 
«به آسانی به سراغ کسی برود.»

کسانی 
که
به
فکر خودکشی می افتند، دیر یا زود متوجه قضیه می شوند.

به
 همین دلیل
خیلی از خودکشی ها
ناموفق می مانند.

صادق هدایت
نهایتا
چاره در آن می بیند 
که
چسب قوی
پیدا کند
 و 
همه سوراخ سنبه های طویله خود
را
مسدود سازد
تا
از
عهده شق القمر خودکشی
برآید.

۴
مرگ  
خيلي آسان مي تواند الان به سراغ من بياد، 
 اما من تا مي توانم زندگي كنم  
نبايد به پيشواز مرگ بروم. 

صمد
شعار توخالی می دهد.

قضیه درست بر عکس ادعای او ست.

ماهی سیاه
(زباله های طرفدار فاشیسم و فوندامنتالیسم و نیهلیسم و آنارشیسم و آوانتوریسم)
علیرغم مقاومت غریزه حفظ نفس و علیرغم منع پیگیر عقل 
داوطلبانه
به
سراغ مرگ می رود.

از
احسان طبری
چه پنهان
که
دلیل رفتن داوطلبانه این زباله ها به سراغ مرگ
اولا
بی دورنمایی طبقاتی ـ تاریخی اینها
ست.
(دلیل مادی)

ثانیا
خریت و خردستیزی برنامه ریزی شده اینها
 ست.
(دلیل معرفتی)

این جماعت
در
خریت مادام العمر
به
سر می برند.

در
جمع این جماعت
به
دشورای
می توان احدی پیدا کرد
که
ذره ای مغز اندیشنده در کاسه سر داشته باشد.

این جماعت
مشتی
 همیشه کودک
  اند.

زباله های دری ـ وری صمد بهرنگ
برای چنین زباله هایی
 اند.

حد
همین 
است
سخن خوانی و دانایی
را

۵
البته
 اگر يك وقتي ناچار با مرگ روبرو شوم 
- كه مي شوم - 
مهم نيست.

اکنون
تحقیر فاشیستی مرگ = تجلیل فوندامنتالیستی مرگ (شهادت) 
از
صراحت می گذرد.

روبرو شدن با مرگ
هم
حتمی
(که می شوم)
و
هم
بی اهمیت
 است.
(مهم نیست.) 

بدین طریق
کودک بینوا
به
لحاظ فکری و روحی و روانی
برای روبرو شدن با مرگ حتمی
آماده می شود.

این اگر کودک ستیزی بی شرمانه ای نیست،
چیست؟

بدبخت ننه و بابای خرتر از خری
که
زباله های بهرنگ
را
به 
کودکان خود و خلایق
توصیه می کنند.

روبرو شدن با مرگ
برای کودکان معصوم و مظلوم مردم
مهم
نیست.

مهم
چیست؟

۶ 
مهم 
اين
 است 
كه
 زندگي يا مرگ من، 
چه اثري در زندگي ديگران 
داشته باشد.
 
به
محتوای این جمله بهرنگ
باید
اندکی دقت کرد:
مهم
برای فرد
چه خرد و چه کلان،
نه
خود او،
بلکه 
دیگران 
اند.

حیات و ممات فرد
برای
خودش
کشک 
است.

تعیین کننده
اثر حیات و مماتش
در
زندگی دیگران
است.

دیگران
کیانند
که
فرد
باید
فدای آنها شود؟

ما
در
این منطق تق و لق بهرنگ
با
خود ستیزی (غریزه حفظ نفس ستیزی) آشکار
از 
سویی
و
با
خردستیزی آشکار
از
سوی دیگر
سر و کار پیدا می کنیم.

غریزه حفظ نفس و خرداندیشنده
بدین طریق
تضعیف می شوند.

این
عملا و عینا
به
معنی خودستیزی و غیرخود ستایی
است.

موضع ایده ئولوژیکی همه زباله های طرفدار فاشیسم و فوندامنتالیسم و نیهلیسم و آنارشیسم و آوانتوریسم
همین
خودستیزی و خردستیزی
است.

این
خودستیزی
به 
دو دلیل فوق الذکر
است:
اولا
به
دلیل فقدان دورنمای طبقاتی ـ تاریخی 
است.

یعنی
بدان دلیل
است
که 
طبقه اجتماعی مربوطه
بر
لب گور تاریخی اش
ایستاده
است
آن سان که بود و نبودش
برای خودش
مهم
نیست.

این
ثانیا
به
دلیل خریت و خردستیزی
است
که
در
تحیل نهایی
مبتنی بر همان بی دورنمایی طبقاتی ـ تاریخی
است.

ما
با
دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی
در
این مورد
سر و کار داریم.

«دیگران»
در
شعار بهرنگ
انتزاعی و مبهم و موهوم
می مانند.

هر کس به ظن خود
می تواند
واژه دهن پر کن دیگران
را
به
دلخواه خود
پر 
کند.

واژه دیگران
را
هم
می توان
با
توده های مولد و زحمتکش
پر
کرد
و
هم
با
اشرافیت فئودال و روحانی.

مرگ و زندگی
زباله های طرفدار فاشیسم و فوندامنتالیسم و نیهلیسم و آنارشیسم و آوانتوریسم
هرگز 
به
نفع توده های مولد و زحمتکش
  نبوده است.

ادامه دارد.
  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر