۱۳۹۸ تیر ۲۲, شنبه

هماندیشی با روزبه (۵)



الوین لویس تافلر 
  Alvin Toffler
 (۱۹۲۸– ۲۰۱۶)

شین میم شین 
 
روزبه
 
 به 
نظر تافلر
 سطح دستیابیِ هر دو فرماسیون سرمایه داری و سوسیالیستی
 به 
دانش بشری و بکارگیری انرژی های کشف شده در زمینه تولید 
یکسان 
است 
و
 فرم استفاده از این موج دوم دانش انسانی 
که 
بر 
 توانایی دستیابی به انرژی های جدیدی همچون
 (انرژی مکانیکی، گرمایی، الکتریسیته و ... ) 
 استوار است
 برای هر دو نظام سرمایه داری و سوسیالیستی مقدور است. 

۱
ایراد بینشی و یا ترفند طبقاتی ـ ایده ئولوژیکی تافلر در این جمله
مطلق کردن دو عنصر از نیروهای مولده
(علم و انرژی)
و
معیار تعیین ماهیت فرماسیون ها جا زدن آن دو عنصر
است.
 
ماهیت جامعه بشری
اما
با
مناسبات تولیدی حاکم
یعنی
با
زیربنای اقتصادی مربوطه
تعیین می شود
و
عنصر تعیین کننده در مناسبات تولیدی
فرم مالکیت بر وسایل اساسی تولید
است.
 
از این رو
می توان جامعه بشری
را
به
طور کلی
به
دو دسته تقسیم بندی کرد:

الف
جامعه کمونیستی
(جامعه بی طبقه) 
(جامعه کمونیستی آغازین و جامعه کمونیستی آتی)
 
ب
جامعه طبقاتی
(جامعه برده داری، فئودالی، سرمایه داری)
 
 ۲
سیر تاریخی جامعه بشری
را
نیز
می توان
بنا 
بر
 قانون دیالک تیکی نفی نفی
به
شرح زیر درک کرد و توضیح داد:
 
جامعه کمونیستی آغازین
توسط جامعه طبقاتی
(جامعه برده داری، فئودالی، سرمایه داری)
نفی
می شود
(نفی اول)
تا
جامعه طبقاتی
(جامعه برده داری، فئودالی، سرمایه داری)
 نیز
به
نوبه خود
و
در
پلکان متعالی توسعه و تکامل اجتماعی ـ اقتصادی
توسط جامعه کمونیستی 
نفی شود.
(نفی دوم) 

نفی اول + نفی دوم = نفی نفی

روند توسعه در کل هستی
مبتنی بر همین قانون دیالک تیکی
است.

مراجعه کنید
به
تئوری توسعه
و
قانون نفی نفی

۳
 به 
نظر تافلر
 سطح دستیابیِ هر دو فرماسیون سرمایه داری و سوسیالیستی
 به 
دانش بشری و بکارگیری انرژی های کشف شده در زمینه تولید 
یکسان 
است 
و
 فرم استفاده از این موج دوم دانش انسانی 
که 
بر 
 توانایی دستیابی به انرژی های جدیدی همچون
 (انرژی مکانیکی، گرمایی، الکتریسیته و ... ) 
 استوار است
 برای هر دو نظام سرمایه داری و سوسیالیستی مقدور است.
 
نیروهای مولده
به
تنهایی
نمی توانند
معیاری برای تعیین ماهیت جامعه ای
محسوب شوند.
 
نیروهای مولده
(توده های مولد و زحمتکش، وسایل تولید، ابزارهای کار، علم، مواد خام و طرز استخراج مواد خام و غیره) 
(و نه فقط دانش کذایی و به کارگیری انرژی)
در
دیالک تیک مناسبات تولیدی و نیروهای مولده،
که
فرمی از بسط دیالک تیک فرم و محتوا
ست،
نقش تعیین کننده 
به
عهده دارد.
 
چون
توسعه بی امان نیروهای مولده،
به
عنوان محتوا،
تحول و تعویض مناسبات تولیدی
به
عنوان فرم
را
الزامی می سازد.
 
 
مثال:
رشد جسمی کودک
تعویض پیراهن و کت و شلوار و کفش و جوراب
را
الزامی می سازد.
 
همانطور
که
کفش و کت و شلوار تنگ
کودک
را
کلافه و حتی بیمار می سازد،
به
همان سان
هم
مناسبات تولیدی تنگ برای نیروهای مولده گردنکلفت 
جامعه
را
به
بحران می کشد.

راز توسعه بی وقفه جامعه بشری
با
این تز معروف به درک ماتریالیستی تاریخ
کشف می شود.

دیالک تیک مناسبات تولیدی و نیروهای مولده
به
تنهایی
هنوز
بیانگر جامعه بشری
نیست.
 
چون
این دیالک تیک فقط در زیربنای جامعه حاکم است.
 
مناسبات تولیدی
و
یا
زیربنای اقتصادی جامعه
اما
ضمنا
با
روبنای ایده ئولوژیکی جامعه
(مذهب، سیاست، قضاوت، دولت، حقوق، فلسفه، هنر، اخلاق، آداب و رسوم و خرافات و غیره)
رابطه دیالک تیکی
دارد
و
نقش تعیین کننده.

همانطور که قبلا ذکرش مفصلا گذشت،
ما
در
هر جامعه
با
دیالک تیک سه عضوی زیر سر و کار داریم:
 
دیالک تیک نیروهای مولده ـ مناسبات تولیدی (زیربنای اقتصادی) ـ روبنای ایده ئولوژیکی

۴
 به 
نظر تافلر
 سطح دستیابیِ هر دو فرماسیون سرمایه داری و سوسیالیستی
 به 
دانش بشری و بکارگیری انرژی های کشف شده در زمینه تولید 
یکسان 
است 
و
 فرم استفاده از این موج دوم دانش انسانی 
که 
بر 
 توانایی دستیابی به انرژی های جدیدی همچون
 (انرژی مکانیکی، گرمایی، الکتریسیته و ... ) 
 استوار است
 برای هر دو نظام سرمایه داری و سوسیالیستی مقدور است. 
 
این تئوری تافلر
ماهیتا
همان تئوری همگرایی و تئ<ری جامعه صنعتی
است
که
با
علم کردن برخی از عناصر مشترک کاپیتالیسم و سوسیالیسم
از
هویت (یکسانی) آنها
دم می زنند.

این تئوری ها
ترفندی برای نادیده گرفتن فرم مالکیت بر وسایل اساسی تولید جامعه
اند.

استفاده از انرژی در فرم های مختلف
ربطی
به
ماهیت فرماسیون های اقتصادی
  ندارد.
 
حقیقت در کل است
و
کل
حقیقی
است.
 
همین ترفند
را
اجامر امپریالیستی
در
تئوری توتالیتاریسم
هم
به
خدمت می گیرند:
چون در شوروی زمان استالین و آلمان زمان هیتلر
حزب واحد
و
پیشوای واحد
همه کاره بوده،
نتیجه می گیرند
که
سوسیالیسم = فاشیسم
و
استالین = هیتلر

هسته عوامفریبانه این تئوری
در
نادیده گرفتن ماهیت طبقاتی حزب کمونیست و حزب ناسیونال ـ سوسیالیست (فاشیستی)
و
ماهیت طبقه حاکمه در اتحاد شوروی و طبقه حاکمه در آلمان فاشیستی
است:
طبقه حاکمه در اتحاد شوری = طبقه کارگر و متحدینش = اکثریت مولد و زحمتکش جامعه
طبقه حاکمه در آلمان فاشیستی = طبقه حاکمه امپریالیستی (بورژوازی انحصاری و انحصاری دولتی) = اقلیت انگل و استثمارگر جامعه 

مراجعه کنید
به
تئوری جامعه صنعتی
به
تئوری همگرایی
در
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 
تئوری همگرایی


جامعه صنعتی
(مفهوم جامعه صنعتی)

۱

۲

پایان 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر