۱۳۹۸ تیر ۲۴, دوشنبه

صمد بهرنگی از دید احسان طبری (۲۴)


قهرمانِ منفرد یا مجاهدِ خلق؟
احسان طبری
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور


  در
 اینکه صمد به "قهرمانِ منفرد" و جدا و بی اعتنا به خلق باور نداشت 
و 
 اعتقادش به قهرمانانِ خلقی و متکی به خلق،
 به 
مجاهدانِ جنبش است،
 می‌توان از نوشته‌های دیگرِ او نیز به روشنی دانست.  
  مثلاً
 صمد درباره کوراوغلو، قهرمانِ خلقِ آذربایجان می نویسد:
 «قدرتِ کوراوغلو همان قدرتِ توده‌های مردم است، 
قدرت لایزالی که منشا همه قدرت هاست.
 بزرگ ترین خصوصیت کوراوغلو تکیه دادن و ایمان داشتن بدین قدرت است»
این
ادعای احسان طبری
کلا
به
چه معنی است؟

۱

صمد به "قهرمانِ منفرد" و جدا و بی اعتنا به خلق باور نداشت 

به
نظر طبری
صمد
شخصیتی توده ای
است
و
قهرمان قصه صمد،
شخصیتی نخبه ای
است.

صمد
اگر
زنده بود و فهم بخور و نمیری کسب کرده بود،
از
شنیدن داوری طبری
کیف خر 
می کرد.


چون
نسبت دادن چنین چیزی
به
صمد،
به
معنی ارتقای او
به
مقام مثلا بالزاک
(نویسنده رئالیست فرانسوی)
است
که
خود
طرفدار اشرافیت فئودال و فئودالیسم بود،
ولی
قهرمان اثرش تحت عنوان «اوژنی دو گرانده»
بورژوا
بوده است.

شاید طبری برای اثبات این ادعا
دلیل قوی
داشته باشد.

باید
دلیل قوی طبری
را
بشنویم
و
کیف سگ کنیم.
 
۲
  در
 اینکه صمد به "قهرمانِ منفرد" و جدا و بی اعتنا به خلق باور نداشت 
و 
 اعتقادش به قهرمانانِ خلقی و متکی به خلق،
 به 
مجاهدانِ جنبش است،
 می‌توان از نوشته‌های دیگرِ او نیز به روشنی دانست. 

اکنون
از 
متد تحلیل قاراشمیش و تق و لق طبری
پرده برمی افتد: 

الف
بهرنگی در باره سرنوشت نهایی ماهی سیاه کوچولو 
این عبارت پر معنا را می نویسد:
«از ماهی سیاه کوچولو هیچ خبری نشد و تا به حال هم هیچ خبری نشده است...»
سخن صمد 
راجع به ماهی سیاه کوچولو
بی ربط
به
ایده ئولوژی خود صمد 
قلمداد می شود.

ب
اما
سخن همان صمد
در
نوشته های دیگرش
به
حساب ایده ئولوژی خود صمد
گذاشته می شود.

اکنون
به
مثال طبری از نوشته های دیگر بهرنگی
باید
توجه کرد:

۳
 
 صمد درباره کوراوغلو، قهرمانِ خلقِ آذربایجان می نویسد:
 «قدرتِ کوراوغلو همان قدرتِ توده‌های مردم است، 
 
 قدرت لایزالی که منشا همه قدرت هاست.
 بزرگ ترین خصوصیت کوراوغلو تکیه دادن و ایمان داشتن بدین قدرت است»
 مضمون و یا محتوای اصلی این هارت و پورت صمد
از
«تاریخ حزب کمونیست اتحاد شوروی»
است
که
تحت نظر ژوزف استالین  
به
رشته تحریر درآمده است.

در
صفحه اخر این کتاب
حزب کمونیست شوروی
به
قهرمانی اسطوره ای
 تشبیه می شود
که
منبع لایزال نیرویش
زمین
است.

در
نتیجه
منبع لایزال حزب کمونیست شوروی
توده های خلق
قلمداد می شود.

توده های خلق
از 
دید ژوزف استالین
گله گاو و گوساله و گوسفند
تحت سرکردگی چوپان دگنک به دستی
است.

صمد
همان صفات اساطیری ـ استالینیستی
را
به
کوراوغلی
نسبت می دهد.

کوراوغلی
کیست و چیست؟
 
۴
 
اوپرایی به نام کوراوغلو
در
آذربایجان شوروی
منتشر شده است.


کوراوغلو
 اپرایی است در ۵ پرده 
که 
توسط عزیر حاجی‌بیگف
 موسیقیدان آذربایجانی 
ساخته شده‌است.
 اشعار این اپرا 
توسط محمد سعید اردوبادی 
نوشته‌ شده‌ است. 
 این اپرا
 در 
سال  ۱۹۳۸ 
با نمایش در جشنواره «دههٔ هنرهای آذربایجان» 
در 
مسکو
 مورد توجه قرار گرفت 
که
 در
 آن اجرا
 استالین
 نیز 
حضور داشت. 
ویکی‌پدیا

۵

 صمد درباره کوراوغلو، قهرمانِ خلقِ آذربایجان می نویسد:
 «قدرتِ کوراوغلو همان قدرتِ توده‌های مردم است، 
 
 قدرت لایزالی که منشا همه قدرت هاست.
 بزرگ ترین خصوصیت کوراوغلو تکیه دادن و ایمان داشتن بدین قدرت است»

کوراوغلو 
قهرمان حماسی مشترک میان اهالی آذربایجان و ترکمن
 است.
باعث این قیام 
مهتری سالخورده 
به 
نام علی ملقب به علی کیشی 
است. 
 
وی 
پسری موسوم به روشن (کوراوغلو) دارد 
و 
خود، 
مهتر خان بزرگ و حشم‌داری به نام حسن خان
است. 
 
روایت کوراوغلی در جغرافیای وسیعی از قفقاز، ایران، افغانستان، آسیای مرکزی و برخی نقاط دیگر گسترده‌است. 
 
در این جغرافیای وسیع، روایت کوراوغلی در قالب نمونه‌های آذربایجانی، قفقازی، آناتولی، ارمنی، گرجی، ازبکی، ترکمنی، خراسانی، قشقایی و حتی توبولها یا گروههای تاتار در سیبری
 سروده شده‌است.
 
حسن خان 
بر سر اتفاقی بسیار جزئی که آن را توهینی سخت نسبت به خود تلقی می‌کند، 
دستور می‌دهد 
چشمان علی کیشی 
مهتر خود 
را 
درآورند 
و 
وی
 را 
کور سازند. 
 
پس از این واقعهٔ تلخ، 
روشن پسر علی کیشی 
لقب کوراوغلو 
به 
خود 
می‌گیرد. 
 
کوراوغلو به ترکی یعنی کورزاده یا پسر مرد کور. 
 
برخی دیگر 
وجه تسمیهٔ آن
 را 
گووراوغلو 
یعنی زادهٔ پهلوان جنگجو 
می‌دانند. 
همچنانکه کوراوغلی در زبان ترکمنی،
 گوراوغلو 
تلفظ می‌شود.

علی کیشی 
پس 
از 
کور شدن به دست اربابش 
با 
دو کره اسب 
که
 از
 جفت گیری مادیانی با اسبان افسانه‌ای و دریایی 
به 
دست
 آورده بود، 
همراه
با
 پسرش 
روشن
 از
 قلمرو خان 
می‌گریزد
 و 
پس از عبور از سرزمین‌های بسیار، 
سرانجام 
در 
چنلی بئل
 (به معنی گردنهٔ مه آلود) 
که
 کوهستانی است سنگلاخ و سخت‌گذر با راه های پیچا پیچ، 
مسکن می‌گزیند 
(هم اکنون در ترکمن صحرا دو منطقه به این نام وجود دارند.
 یکی در اطراف نیل کوه و دیگری در کنار روستای صوفیان)
 
روشن، 
کره اسب‌ها
 را 
با 
جادو 
و
 مانند پدر خویش
 در 
تاریکی 
پرورش می‌دهد 
و 
در
 قوشابولاق 
(به معنی دو چشمه)
 در
 شبی معین آب تنی 
می‌کند
 و 
بدین گونه 
هنر عاشقی در روح او دمیده می‌شود 
و 
علی کیشی از یک تکه سنگ آسمانی که در کوهستان افتاده‌ است، 
شمشیری برای پسر خود سفارش می‌دهد 
و 
بعد از اینکه همهٔ سفارشها و وصایایش را می‌گذارد، 
می‌میرد.
 
روشن 
او
 را 
در 
همان قوشابولاق 
به
 خاک 
می‌سپارد 
و
 به‌
تدریج
 آوازهٔ هنرش
(هنر عاشقی)
از 
کوهستان ها می‌گذرد و در روستاها و شهرها به گوش همگان می‌رسد.
 
دو کره اسب، 
همان اسبهای بادپای مشهور او 
می‌شوند،
 با
 نام های قیرآت و دورات .
 
عاشق جنون، 
اوایل کار به کوراوغلو می‌پیوندد 
به 
تبلیغ افکار بلند و دموکرات کوراوغلو و چنلی‌بئل 
می‌پردازد 
و 
راهنمای شوریدگان و عاصیان 
به
 کوهستان 
می‌شود.
 
کوراوغلو و یارانش در مقابل ظلم ظالمان و پاشاها و خان ها می ایستند 
و
 از 
حق مردم مظلوم 
حمایت می کنند.

سرانجام 
کوراوغلو 
پس از کشمکش های فراوان 
موفق می‌شود
 حسن خان 
را
 به 
چنلی بئل 
آورده 
و
 به 
آخور 
ببندد 
و 
بدین طریق
 انتقام پدرش
 را 
بستاند. 
 
ولی هدف او تنها گرفتن انتقام پدر خویش نبود.
 او حامی تمام مظلومان بود و به مبارزه خود در این راه ادامه می دهد.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر