دی شیخ با الاغ همی گشت گرد باغ:
«یک توده ای به پهنه دنیایم آرزو ست»
گفتیم:
«خفته اند در اعماق خاوران
عیسی دمی به عالم بالایم آرزو ست.»
فوندامنتالیسم اسلامی
چه سنی و چه شیعی
همشیره فاشیسم است.
تفاوت فوندامنتالیسم اسلامی
چه سنی و چه شیعی
با فاشیسم این است که فوندامنتالیسم اسلامی
چه سنی و چه شیعی
فاشیسم فئودالی است:
نیچه (فیلسوف عجق ـ وجق فاشیسم)
بورژوازی در حال احتضار را شیر می کند و به کارزار پرولتاریا می فرستد
و
خمینی و بن لادن وبغدادی
اشراف فئودال و روحانی و بورژوازی سنتی ـ بازاری در حال احتضار را شیر می کند و به کارزار بورژوازی مدرن و پرولتاریا می فرستد:
تفاوت فوندامنتالیسم اسلامی
چه سنی و چه شیعی
نه شرقی ـ نه غربی
(ضد کمونیستی و ضد امپریالیستی) است
روزا جان
سلطنت و جمهوریت فرم حاکومت طبقات حاکمه اند
و
در دیالک تیک فرم و محتوا (حکومت (سلطنت و جمهوریت) و حاکمیت)
نقش تعیین کننده از آن محتوا (حاکمیت، طبقه حاکمه) است:
دربار شاهان اروپا
مهد پرورش فلاسفه ضد فئودالی (بورژوایی) بوده اند و سلاطین این جوامع
مهم ترین پشتیبانان روشنگری و خرافه ستیزی.
دیالک تیک بیاموز
تا رستگار شوی.
محمدرضا شاه
پس از پیروزی انقلاب سفید
صدها بار مترقی تر از علمای اسلام و حتی سران احزاب سیاسی عامی و عوامفریب بوده است
حتی کلمه ای از این کامنت ما
از ویکی پیدیا نیست.
چه بسا از خود سارا ست.
سارا شب و روز در شوهای تلویزیونی بوده است.
انگلا مرکل
نماینده امپریالیسم بوده است.
ولی تنها سیاستمداری بوده است
که توان تفکر مفهومی داشته است
انگلا مرکل
منافع امپریالیسم را با هومانیسم مسیحی
مثلا نیاز به نیروی کار را با حمایت از توده اواره از خرابات شام و فقرای حهان تحت استعمار
پیوند داده است
و
آماج حملات نئوفاشیسم (الترناتیو برای آلمان و غیره) بوده است.
فریدون مشیری
————-
با برگ
———————
حریق خزان بود
همه برگ ها آتش سرخ
همه شاخه ها شعله زرد
درختان همه دود پیچان
به تاراج باد
و برگی که می سوخت میریخت می مرد
و جامی سزاوار چندین هزار آفرین
که بر سنگ می خورد
من از جنگل شعله ها می گذشتم
غبار غروب
به روی درختان فرو می نشست
و باد غریب
عبوس از بر شاخه ها می گذشت
و سر در پی برگ ها می گذاشت
فضا را صدای غم آلود برگی که فریاد می زد
و برگی که دشنام
می داد
و برگی که پیغام گنگی به لب داشت
لبریز می کرد
و در چشم برگی که خاموش خاموش می سوخت
نگاهی که نفرین به پاییز می کرد
حریق خزان بود
من از جنگل شعله ها می گذشتم
همه هستی ام جنگلی شعله ور بود
که توفان بی رحم اندوه
به هر سو که می خواست می تاخت
می کوفت می زد
به تاراج می برد
و جانی که چون برگ
می سوخت می ریخت می مرد
و جامی سزاوار نفرین که بر سنگ می خورد
شب از جنگل شعله ها می گذشت
حریق خزان بود و تاراج باد
من آهسته در دود شب رو نهفتم
و در گوش برگی که خاموش می سوخت گفتم
مسوز
این چنین گرم در خود مسوز
مپیچ این چنین تلخ بر خود مپیچ
که گر دست بیداد تقدیر کور
ترا می دواند به دنبال باد
مرا می دواند به دنبال هیچ
"جنگ، بطور کلی, نشانه شکست انسان به عنوان یک حیوان متفکر است."
جان اشتاین بک
پس چرا خودت داوطلبانه در جنگ شرکت کردی؟
آنهم نه در جنگ رهایی بخشی
بلکه در جنگی نواستعماری.
نه در صف ارتش ویتنام و یا در همراهی با ویت کنگ
بلکه در صف ارتش امپریالیسم امریکا.
یا رب
چقدر فاصله دست و زبان است.
جنگ
فرمی از مبارزه طبقاتی است که گاه طبقه حاکمه بدان دامن می زند مثلا در جامعه برده داری و فئودالی
و
گه
توده تحت ستم در مستعمرات و در جامعه طبقاتی سرمایه داری
پوتین
نماینده اولیگارشیسم روس است.
گلوبالیسم چیه؟
طبقه حاکمه در کلیه کشورهای سابقا سوسیالیستی
اولیگارش ها هستند که مرتجعتر از سرمایه داران امپریالیستی اند.
اولیگارشیسم
همشیره فاشیسم و فوندامنتالیسم است.
پوتین
متحد ارگانیک و حامی دست و دلباز نئوفاشیسم است
پوتین
بهترین خدمتگزار امپریالیسم و بدترین دشمن زحمتکشان است.
پوتین
گورکن لنینیسم است.
مراجعه کنید
به
دی شیخ با الاغ همی گشت گرد باغ
صبر دهها معنی دارد ویاسد مشخصا تحلیل شود.
گویند:
«سنگ لعل شود در مقام صبر»
آری.
شود و لیک به خون جگر شود.
حافظ
صبر ضمنا به تنهایی وجود ندارد.
هیچ چیز به تنهایی وجود ندارد.
ساختار همه چیز از ذرات تا کاینات
دیالک تیکی است:
صبر در دیالک تیک شکیب و شتاب وجود دارد.
مثل گل که در دیالک تیک گل و خار
مثل گنج که در دیالک تیک رنج و گنج
مثل زن که در دیالک تیک زن و شوهر
احمد نیک آذر
سینمای در راه...
ــــــــــــــــــــ
۱
کوله بارمان را که حجمی نداشت، برداشتیم و هر کدام سوی دیاری،
اغلب نا شناخته رهسپار شدیم.
راه های دور ودراز و سخت
سنگلاخ
صعب العبور.
کوه های سر به فلک کشیدهٔ پر از برف و
هوای بسیار سرد
راه هایی که حتی در تصورمان هم نمی گنجید.
بدون کلمه ای حرف با هم
همه در سکوت،
به سوی آینده ای ناشناخته
باریکه راه ها را طی کردیم.
رفتیم
رفتیم
رفتیم
و رفتیم
آن سوی کوه ها در دره ها و جاده های کشور های همجوار
پلیس ها و سربازان افسار گسیخته و هار دست دردست یکدیگر،
انتظارمان را می کشیدند وبالاخره
در بند صیادان انسان
و
روز شماری، لحظه شماری، و برای نجات از این محیط های جهنمی
کشورهای همجوار
و سرانجام پرواز به سوی اروپا ،،، امریکا و ،،،
کسانی از ما در این پرواز ها ناکام ماندند، عده ای پرواز را
تجربه یی دیگر آغازیدند
این جاها، این سوی مرز ها، مات و مبهوت و تا مدت ها
گیج و منگ.
۲
در اطراف مان دیواره های جدیدی در هم می تنیدند.
از سر دلتنگی و غریبی، گاهی در انتظار
اما نه
از سر دلتنگی و غریبی، گاهی در انتظار
شاید خبری، پیغامی
یا حتی تصویری در چهار چوب محصور یک عکس ۳ در ۴
اما نه
از سر دلتنگی وغریبی، گاهی در انتظار
ناگاه فریادی
از سر دلتنگی و غریبی
آخر تا کی، انتظار؟
اما نه
حقیقت راز دیگری در سینه داشت، فرصت ها را
از دست ندهیم، خسته و تنها در پی اش به راه افتادیم.
چه؟
هر کسی برایش جوابی داشت، در مجموع این پاسخ ها، زندگی تازه،
شکل دیگری به خود می گرفت.
حالا
پرسیدم،
کیستم؟ و در کجایم؟
پاسخی نیامد.
روز ها، ساعت ها، ثانیه ها، هم چنان سپری می شدند.
کنار پنجره رفتم
و به دور دست ها
خیره ماندم.
شاید، از آنانی که از پرواز جا ماندند و یا هرگز امکان پریدن
نیافتند
خبری،
صدایی،
یا
حتی تصویری در چارچوب محصور یک عکس ۳ در ۴
در قاب رنگ پریده ای
انتظار بیهوده بود.
۳
باد و بورانی شدید در گرفت، توفان، پنجره های اطاقم را درهم
کوبید و مرا به گوشه ای پرتاب کرد. من توان بر خاستن
و بستن پنجره ها را نداشتم.
تمام اتاقم در هم ریخت.
در خاکستری صبح فردا، آلبوم ها را که به اندازه «حجم» تمامی
اطاقم بودند، مرتب کردم، دیدم تمامی آلبوم ها خالی هستند و برای
نمونه حتی یک قطعه عکس هم در آلبوم ها نیست.
عکس ها،
از ورق های آلبوم ها کنده شده بودند. مثل من که
از سرزمینم کنده شدم.
به دنبال عکس ها تمام اتاق ها، راه رو ها، حتی توالت و آشپزخانه،
داخل کمد ها و جاروبرقی، ماشین لباسشویی، همه را گشتم، اما
اثری از عکس ها به جا نبود.
نزدیک درب خروجی خانه، تک و توک
از عکس ها نظرم را جلب کرد و به دنبال آن ها از خانه خارج
شدم.
عکس ها مرا به دنبال خود می کشیدند، همه جا پر از عکس ها
بود. همه جا انباشته از عکس ها بودند. حتی
دیواره ای از عکس ها به سقف خاکستری آسمان می رسید
بدنهٔ تمامی اتومبیل ها، قطارها، دیوارهای خیابان ها، مغازه ها،
اصلا باور کردنی نبود،. البته
خیلی از عکس ها متعلق به آلبوم ها من هم نبودند،
«اما»
برایم خیلی آشنا بودند.
عکس هایی از روزگاران دور و نزدیک،
۴
لبخند ها و گریه ها
بچه ها و بزرگ ها
جوانان و پیران
مادر بزرگ ها و پدر بزرگ ها
عروس ها و داماد ها در مراسم عروسی ها، و
نوزادانی که سرم به دست در خیابان ها به سوی زایشگاه ها
می دویدند تا مادرانشان را از مرگ نجات دهند.
عکس هایی از سربازانی که در جبهه ها همراه با فرماندهانشان
مارش عزا می نواختند.
کارگرانی که دوان دوان در دستان پینه بسته شان عدالت به ارمغان
داشتند.
دیوانه وار از پی عکس ها می دویدم، و از شوق می گریسیتم، فریاد می زدم
تا شاید
قطعه ای از شادی ها و عدالت عکس ها را در دستان خود بگیرم،
اما بیهوده بود.
دستم به عکس ها نمی رسید.
پرنده ای را که در مقابل عکس خودش دانه می خورد صدا زدم و
بال هایش را قرض گرفتم و بر فراز شهرمان دیوانه وار به
پرواز در آمدم.
عکس ها
همه آشنا بودند، قرابت عمیق و باور نکردنی با آدم ها و اشیا
درون عکس ها و خودم احساس می کردم.
در پرواز بر بالای یک «ارتفاع متروک» (۱) روی دوربین بسیار
بزرگ و غول آسای تبلیغاتی که به دور خود می چرخید
نشستم
از منظره یاب آن به سرتاسر شهر نگاه کردم.
همه جا پر از عکس ها و همه چیز انباشته از عکس ها بودند.
همانطور که دوربین به چپ و راست می چرخید، لحظه ای مکث
کرد و رو به خیابان کمی سرش را پایین آورد. از منظره یاب
۵
انعکاس نور با شئی به چشم خورد. خوب که دقت کردم دنیایی از
دوربین های عکاسی ـ فیلمبرداری را در ویترین که حتی
شیشه هایش
از عکس های آشنا انباشته بودند، نظرم را جلب کرد.
دوربین های ۸ـ۱۶ـ۳۵ و اقسام و انواع دوربین های «ویدیویی» هر
چه تلاش کردم تا دوربینی ۳۵ یا ۱۶ را بردارم ممکن نشد. آن ها
از دستم می گریختند و یا بزرگان آشنا به راحتی آن ها را از
جلوی دستم بر می داشتند.
کسانی چون:
ویم وندرس ـ اسپیلبرگ ـ کاپولا ـ لی اسپاک ـ ورنر هرتسوک
یا همین:
کیارستمی «خودمان»
که فکر می کنم حالا دیگر دستگیره آفتابهٔ توالتش هم
شکلی از اشیاء سینما را داشته باشند.
«من» و «خیلی»
از آشنا های دیگر که مثل من بال هایی از کبوتران را
قرض گرفته بودند و حالا به پرواز درآمده وانعکاس نور با
دوربین ها آنان را هم به این سو کشانده بود، محروم از این دوربین ها بودیم.
ناگهان
چشمم به یک دوربین «ویدئو» که مظلومانه در گوشه ای کز کرده
وبه من متحیرانه نگاه می کرد،افتاد، به یاد جمله ای از قهرمان
کتاب آشنای دورهٔ نوجوانی ام افتادم که «لطیف» قهرمان خردسال
می گفت: «ایکاش مسلسل پشت ویترین مال من بود» وحالا من هم آرزو
می کردم: «این دوربین ویدئو در دست های من بود» در یک چشم
بهم زدن، « دوربین در دستان مکن جای گرفت» و من با
بال های کوچک خود
به پرواز در آمدم.
و سریع از جلوی ویترین دوربین ها پرواز کردم، تمامی اشیاء
ویترین
حتی عکس ها
مرا تعقیب کردند و من
اوج گرفتم،
سرمست و شاد از داشتن حداقل یک دوربین ویدئو نه ۳۵ و ۱۶.
مدام اوج می گرفتم
حالا دوربین ها، سه پایه ها، ریل های تراولینگ، پروژکتورهای نور،
فیلم های خام، حتی آپارت های نمایش فیلم ها از آپارات خانه های سینما ها
فرار کردند و در حالی که حلقه های فیلم های در حال نمایش
همه جا پخش می شدند و رها.
آسمان خاکستری شهرمان به گلوله ای از نور مبدل شده بود،
نورهای رنگارنگ فیلم های آپارات های نمایسش، شهر را غرق
در نور کرده بودند.
عکس ها به حرکت در آمدند و رقص کنان به دنبال
من در پرواز.
حالا من صدای آدم ها و اشیاء و عکس ها را می شنیدم که
«آغازمان» را به یکدیگر تبریک می گفتند.
همه در هم تنیده بودند. عکس ها ـــ فیلم ها ـــ دوربین ها ــ
آپارات ها.
در سالن تاریک پ، بر پرده سفید، نمایشی از من و تو بود، من و
تویی که حالا «ما» شده بودیم و در آسمان خاکستری شهرمان،
عکس ها می رقصیدند.
بر پرده، نور سفید پایان نمایش فیلم تابید، چراغ های سالن که
روشن شدند بر صندلی های سالن، آشنا هایی را دیدم که از
پرواز
جا مانده بودند و یا در پروازشان
ناکام.
حتی
آدم های محصور در چهار چوب یک عکس۳ در ۴ هم دیگر در
قاب های رنگ پریده نمانده بودند
«همه» حضور داشتند.
آلبوم هایم را دیگر لازم ندارم. بال های کبوتری را که قرض گرفته
بودم به او باز می گردانم زیرا:
(که او در سالن نمایش به انتظار بال هایش نشسته)
حالا
من
یک
دوربین
دارم
که
با
آن
از
بالکن «هتل آستوریا»۲ به یک «تنگنا»۳
می نگرم.
که در انتهایش، یک
«دونده»۴
است.
۲۱ ژانویهٔ ۱۹۹۷
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیح ها:
۱ ــ «ارتفاع متروک» فیلمی از بهنام جعفری، فیلم ساز سینمای آزاد
۲ ــ هتل آستوریا، ساخته رضا علامه زاده
۳ ــ تنگنا و دونده: دو فیلم ازساخته های امیر نادری
مگر می شود کسی درد همه مردم باشد؟
مگر می شود
مردم دردمند
کسی را فریاد بزنند؟
تازه چه بشود؟
اگر کسی خیلی بشردوست باشد
می تواند به درد مردم بیندیشد
درد مردم را تشریح کند
و
در راه درمان درد مردم
تلاش ورزد.
دانائی چنین گفت:
سه چیز هرگز باز نمی گردد:
زمان,سخن رانده شده,امکانات.
سه چیز را نباید از دست داد:
آرامش,امید, صداقت.
3چیزیکه در زندگی باید ارزش داد:
عشق ,اعتقاد,اعتماد.
3چیزی که در زندگی نباید به آن امید بست:
سلطه,موفقیت,رفاه و امکانات.
سه چیزی که نشاندهنده انسان بودن است:
زحمت,صداقت,هدفی را دنبال کردن.
سه چیز انسان را نابود می کند:
حسادت,غرور, ظلم.
سه چیزی که به زبان آوردنش سخت است:
دوستت دارم,ببخش, احتیاج به کمکت دارم.
ناهید
سایه اهل عرفان بوده است. اندیشیدن بلد نبوده است. شعرش اما سرشته به عرفان است. به همین دلیل غنی است
درنگی در اعوجاجات سارا وگنکنشت:
پدر سارا
دانشجویی ایرانی در برلین بوده است که در زمان شاه به ایارن برمی گردد و به قتل می رسد.
سارا به قول خودش در ج. اأمان دموکراتیک
ضد کمونیست بوده. است
پس از تخریب سوسیالیسم و حزب کمونیست آلمان دموکراتیک
سارا
کمونیست دو آتشه از در عقب می شود
و
پلاتفرم کموینستی در حزب سوسیالیسم دموکراتیک و بعد حزب چپ
را تشکیل میدهد و هارت و پورت می کند.
بعد
با سوسیال ـ امپریایلستی به نام اسکار لافونتن از حزب سوسیال ـ دموکرات
رابطه عاشقانه برقرار میکند و موجب تخریب خانواده او می شود
لافونتنی که هزار سال پیرتر از او بوده است.
بعد در حزب چپ
موضعی شبیه مواضع احزاب نئوفاشیستی
بر ضد پناهندگان می گیرد و منفور می گردد.
بعد با اسکار لافونتن از حزب چپ انشعاب می کند
و
علنا موضعی ضد کمونیستی و ضد پناهندگان می گیرد
و
ضمن انتقاد از جناخی از حزب آلترناتیو برای المان
نئوفاشیسم را به آب زمزم می شوید و با ادعای مبارزه با نئوفاشیسم
عوامفریبی میکند
انقلاب ۵۷
محمدرضا شالگون
انقلاب؟
حتی محمدرضا شاه می دانست که روحانیت قشری ارتجاعی است.
مفهوم ارتجاع سرخ و سیاه
مفهومی رئالیستی و راسیونالیستی بوده است
و از خدمات فرهنگی محمدرضا شاه بوده است
مثل مفهوم خرابکاران
حزب چپ آلمان و همه احزاب آلمان
احزاب امپریالیستی اند
استثناء
جزب کمونیست المان است.
همانطور که در طبیعت و جامعه تقسیم کار هست،
میان اجزاب رنگارنگ امپریالیستی هم تقسیم شعار هست.
ما مدتی خیال می کردیم که این احزاب
نمایندگان اقشار مختلف طبقه حاکمه امپریالیستی اند.
بعد
متوجه شدیم که خیلی از کنسرن های امپریالیستی آلمانی و حتی بین المللی از تک تک این احزاب
حمایت مالی چندین میلیون ها دلاری می کنند.
سران این احزاب
چه بسا در کنسرن های مختلف دوره می بینند و بعد متناسب با ان پست می گیرند.
همین حزب الترناتیو آلمان
اخیرا ۲/۵ میلیون دلار از میلیاردری دریافت کرده است
انتجابات پارلمانی
شبیه بازی های فوتبال اند:
توده را به شور می اورند و ضمنا شعور طبقاتی زدایی می کنند
توده خیال میکند که انتخاب می کند و شق القمر میکند.
توهم توانگر کند خلق را
سوسیالیسم
هم یک آرمان است ،
هم یک چشم انداز و هدف در افقِ نه چندان دور دست است،
هم یک نظریه منسجم اجتماعی و اقتصادی است
و
هم به مثابه دانشی است که محصول انباشت تجارب مبارزه طبقاتی و تجارب اجرایی مختلف در سراسر جهان برای ساختمان سوسیالیسم است.
مسعود امیدی
سوسیالیسم
یک مفهوم فلسفی است.
مفهوم چیست؟
هر مفهومی نتیجه تجرید چیزهای مشخص متعددی است.
مثلا مفهم بیولوژیکی درخت
نتیجه تجرید سرو و صنوبر و بید و نارون و ... است.
مفهوم سوسیالیسم نتیجه تجرید
سوسیالیسم اوتوپیکی و سوسیالیسم علمی است.
کلاسیک ها با مفهوم سوسیالیسم علمی با سوسیالیسم اوتوپیکی (اون و سن سیمون و فوریه و غیره) مرزندی می کنند.
یعنی
سوسیالیسم را به مثابه فرماسیونی اقتصادی تعریف می کنند که نطفه اش در بطن کاپیتالیسم
تشکیل و توسعه می یابد و پس از رسیدن به حد عینی تولد می یابد.
قابله این نوزاد
انقلاب پرولتری ویا سوسیالیستی است.
سوبژکت این انقلاب
پرولتاریا ست.
منظور مسعود امیدی از آرمانی به نام سوسیالیسم
آماج قرار دادن این فرماسیون اقتصادی توسط کسی است.
مطلبی از آلبرت اینشتین در دفاع از سوسیالیسم تحت عنوان "چرا سوسیالیسم"
---
سوالی که در ابتدا مطرح می شود این است که آیا فردی که در مسائل اقتصادی و اجتماعی متخصص نیست، مجاز است دیدگاههای خود را در مورد سوسیالیسم بیان کند؟ به دلایل متعدد معتقدم که پاسخ مثبت استسوالی که در ابتدا مطرح می شود این است که آیا فردی که در مسائل اقتصادی و اجتماعی متخصص نیست، مجاز است دیدگاههای خود را در مورد سوسیالیسم بیان کند؟
هوش مصنوعی
مگر سوسیالیسم
یک مفهوم اقتصادی است؟
مفهوم اصلا چیست؟
سوسیالیسم
یک فرماسیون اقتصادی است.
سوسیالیسم
یک مفهوم فلسفی است.
فرق فیزیک با فلسفه چیست؟
همه میتونند راجع به سوسیالیسم ابراز نظر کنند
ولی همه نمیتوانند بدون آشنایی با مفاهیم فلسفی و فوت و فن تفکر مفهومی
(مارکسیسم)
به کشف حقیقت در مورد سوسیالیسم و هر چیز دیگر نایل آیند.
خود مارکس
قبل از اینکه به اقتصاد سیاسی بپردازد
به فلسفه پرداخته است و ضمن تحریر کاپیتال
مفااهیم فلسفی و دیالک تیک های مربوطه را کشف و توسعه داده است
همه علوم مارکسیستی و از آنجمله اقتصاد سیاسی
فلسفی اند و نه علمی محض.
مارکس بدون فهم فلسفه
اصلا نمی توانست از منافع پرولتاریا دفاع کند
حزب کمونیست
یا حزبی فلسفی است و یا طویله است
بدون خرد کل اندیش (فلسفه مارکسیستی) منافع پرولتاریا را اصلا نمی توان از منافع طبقات اجتماعی دیگر تمیز داد
چه رسد به دفاع از آنها
آش اینقدر شور بود.. خان هم فهمید!
نامه «ترکی فیصل» از اعضای مهم خانواده آل سعود رئیس سابق اطلاعات عربستان و سفیر این کشور در آمریکا به ترامپ
آقای رئیسجمهور ترامپ،
مردم فلسطین مهاجران غیرقانونی نیستند که به سرزمینهای دیگر اخراج شوند. زمینها، زمینهای آنهاست و خانههایی که اسرائیل ویران کرد خانههای آنهاست و آنها، خانههایشان را همانطور که پس از حملات قبلی اسرائیل انجام دادهاند، بازسازی خواهند کرد.
اکثر مردم غزه پناهنده هستند که به دلیل حمله نسلکشی قبلی اسرائیل به آنها در جنگهای ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷، از خانههای خود در اسرائیل کنونی و کرانه باختری رانده شدهاند. اگر قرار است آنها از غزه منتقل شوند، باید به آنها اجازه داده شود به خانههای خود و به باغهای پرتقال و زیتون خود در حیفا، یافا و دیگر شهرها و روستاهایی که از آنجا فرار کردهاند یا توسط اسرائیلیها به زور بیرون رانده شدهاند، بازگردند.
آقای رئیس جمهور، بسیاری از دهها هزار مهاجری که پس از جنگ جهانی دوم از اروپا و سایر نقاط به فلسطین آمدند، خانهها و زمینهای فلسطینیها را دزدیدند، ساکنان را به وحشت انداختند و درگیر کارزار پاکسازی قومی شدند. افسوس که آمریکا و انگلیس، فاتحان جنگ، کنار ایستادند و حتی اخراج جنایتکارانه فلسطینیها از خانهها و سرزمینهایشان را تسهیل کردند.
آمریکا و انگلیس نمیخواستند قربانیان هولوکاست آدولف هیتلر را بپذیرند، بنابراین به فرستادن آنها به فلسطین بسنده کردند. در کتاب هشت روز در یالتا، نویسنده دیانا پرستون به گفتگوی بین رئیسجمهور وقت ایالات متحده فرانکلین روزولت و همتای روسی او جوزف استالین اشاره میکند. پرستون مینویسد: "مکالمه به موضوع سرزمینهای یهودی تبدیل شد. روزولت گفت که او یک صهیونیست است... هنگامی که استالین از روزولت پرسید که قصد دارد چه هدیهای برای [پادشاه سعودی] ابن سعود بدهد، او پاسخ داد که تنها امتیاز او ممکن است دادن شش میلیون یهودی به او باشد..."
خوشبختانه، زمانی که آقای روزولت با ابن سعود ملاقات کرد، پادشاه این پیشنهاد را رد کرد و در عوض پیشنهاد کرد که بهترین زمینها در آلمان به یهودیان به عنوان غرامت برای هولوکاست ارائه شود. افسوس، هری ترومن، جانشین روزولت، با تمام وجود از مهاجرت یهودیان به فلسطین حمایت کرد و در نهایت در ایجاد اسرائیل نقش اساسی داشت.
خشونت و خونریزی که امروز شاهد آن هستیم، نتیجه آن اقدام و همدستی قبلی انگلیس با جاه طلبیهای صهیونیستها از سال ۱۹۱۷ است.
آقای رئیس جمهور، قصد اعلام شده شما برای برقراری صلح در فلسطین بسیار تحسین شده است. من با احترام پیشنهاد میکنم که راه انجام این کار، دادن حق مسلم فلسطینیها برای تعیین سرنوشت و کشوری با پایتختی در بیتالمقدس شرقی است، همانطور که در قطعنامههای ۱۸۱ و ۱۹۴ مجمع عمومی سازمان ملل و قطعنامههای ۲۴۲ و ۳۳۸ شورای امنیت و ابتکار صلح عربی پیشبینی شده است.
همه کشورهای عربی و اسلامی و همچنین تشکیلات خودگردان فلسطین، شروط طرح صلح عربی برای پایان دادن به خصومتها و برقراری روابط با اسرائیل را میپذیرند. ۱۴۹ کشور، کشور فلسطین را به رسمیت میشناسند. لطفا کشور خود را صدوپنجاهمین کشور کنید. هیچ صلحی در خاورمیانه بدون پرداختن عادلانه و صادقانه به این موضوع شریف محقق نخواهد شد.
امیدوارم از شما به عنوان صلح طلب یاد شود.
ترکی الفیصل
. .
پروفسور وولف توضیح داده که سوسیالیسم هم مانند فورماسیونهای دیگر در حال طی رشد طبیعی خود است . او سه فرم تجربه شده آن را توضیح داده است
دکتر راحله
صحبت ولف نه از فرم های اصلی سوسیالیسم، بلکه از انواع سه گانه اصلی سوسیالیسم بوده است.
یعنی انواع فرعی متعددی از سوسیایلسم هم وجود دارد.
تفاوت فرم با نوع چیست؟
فرم در دیالک تیک فرم و محتوا وجود دارد.
مثال:
دیالک تیک فرم و محتوا را می توان به صورت دیالک تیک کاسه و آش، قابلمه و آش، بشقاب و آش ... بسط و تعمیم دارد
نتیجه:
آش به عنوان محتوا می تواند در فرم های مختلف (کاسه، قابلمه و بشقاب ..) وجود داشته باشد.
سوسیالیسم می تواند به عنوان محتوا
فرم های مختلف و یا مراحل مختلف داشته باشد
ولی نمی تواند انواع مختلف داشته باشد
دم زدن از سوسیالیسم چینی و روسی و اسلامی و عربی و لاتین آمریکایی و افریقایی
غلط است.
چرا و به چه دلیل؟
کسی
دیگری را واقعا دوست نمی دارد.
هر کس
در تحلیل نهایی
خودش را دوست دارد.
اگوئیسم (خودخواهی) اله منتار (بنیادی) است.
خلایق
نه این و آن را، بلکه چیزی را که این و ان دارند و آنها بدان چیز نیاز دارند، دوست می دارند.
امتحانش آسان است:
اگر کسی چیزی داشته باشد که تو بدان نیاز مبرم داری و میخواهی به دست اوری،
دلت از عشق به او لبپر می زند.
حتی عشق به فرزند و یا به محصول کار فکری وفیزیکی خوپ
در تحلیل نهایی
عشق به خویشتن است.
چرا و به چه دلیل؟
سه نوع اساسی سوسیالیسم؟
این فرمایشات حریف باید تحلیل مارکسیستی شوند.
سوسیالیسم
یک فرماسیون (صورت بندی) اقتصادی ـ جامعتی است.
به همان سان که برده داری و فئودالیسم و کاپیتالیسم
فرماسیون (صورت بندی) های اقتصادی ـ جامعتی اند.
مگر سه نوع اساسی از برده داری و فئودالیسم و کاپیتالیسم
وجود داشته و دارد که سه نوع اساسی (؟) از سوسیالیسم وجود داشته باشد؟
اساسی اصلا به چه معنی است؟
فرماسیون اقتصادی جامعه
اصلا چیست؟
مخالفان شیخ و شاه
به ضریح حضرت نیچه دهیل بسته اند که فیلسوف کج و کوله فاشیسم است و کوره های آدمسوزی را تئوریزه کرده است.
نیچه فیلسوف محبوب دار و دسته هیتلر بود و آثارش جزو کتب درسی بودند.
اسلام
ایده ئولوژی جامعه برده داری است
رسالت حضرت محمد
گذار از کمون اولیه به جامعه برده داری و گسترش گلوبال نظام برده داری است
انقلاب اسلامی تحت رهبری حزب الله
گامی به پیش بوده است و الزامی بوده است.
حضرت محمد و علی و غیره
شخصیت های انقلابی بوده اند
و
قرآن
مانیفست انقلاب اسلامی (انقلاب برده داری) است.
قرآن
کتاب محشری است و ما آن را آیه به آیه تحلیل مارکسیستی می کنیم.
مادرم نتونست از امکان تحصیل به زبان مادری اش برخوردار بشه - من حتی از لذت صحبت کردن درست حسابی به زبان مادریم هم محروم شدم - چون خیلی از کلمات رو در مدرسه های تهران یاد گرفتم. ولی بیچاره آرش حتی نتونست بفهمه زبان مادری یعنی چی، انقدر که تو این دنیا چرخ خورد. اول بهش گفتم به چیزی که برای خودم "آب" بود، بگه "سو" -میخواستم با ریشه بزرگش کنم !- بعد دید دیگران(در کارناتاکا -جایی که زندگی می کردیم ) به اون چیزی که من می گم " سو" یا می گن "نیر" یا " واتر " - رفتیم ژاپن" آب" و "سو" و "واتر" و "نیر" تبدیل شدند به "میزو"! برگشتیم هند و دید مردم به "میزو" میگن "پانی" ..... بالاخره سرتون رو درد نیارم . الان هم به من میگه مامان تو من رو دچار بحران هویت کردی !...
جواب میدم : اگه دست من بود، مردم به جای کلمات با چشمهاشون حرف میزدن تا شاید انقدر اختلاف و تحقیر و بی عدالتی وجود نداشته باشه .
روز جهانی زبان مادری مبارک باد !
راحله
زبان
در جهان
ای خردمند چیست،
جز ابزار ابراز لندیشه ای؟
ابزار که اعجاز نمی کند تا زبان اعجاز کند.
در دیالک تیک ابزار و آماج (زبان و بیان اندیشه)
نقش تعیین کننده از آن آماج (تبیین اندیشه) است.
اندیشه چیست و چگونه تشکیل می یابد تا بر زبان آید و تبیین یابد؟
کسی که قادر به تفکر نباشد
زبان مادری به چه دردش می خورد؟
پیش شرط رادیکال بودن
دست به ریشه بردن است.
مارکس
الزام احقاق حق تکلم و تفکر به زبان مادری
چیز دیگری است.
چیست؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر