۱۴۰۳ بهمن ۲۱, یکشنبه

انعکاس نوده در آیینه ضمیر محمود دولت آبادی (۵)

   

 تأملی

از

شین میم شین

ﺑﺨﯿﻠﯿﻢ، ﺑﺨﯿﻞ!
ﺧﻮﺷﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺳﻨﮓ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﯾﻢ؛
ﺧﻮﺷﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﻓﻠﺞ ﺑﺒﯿﻨﯿیم.
 اگر دیگری یک لقمه نان داشته باشد که سق بزند، 

مثل این است که گوشت تن ما را می جود.
 تنگ نظر و بخیل.
 بخیل و بدخواه.

منظور محمود دولت آبادی از «ما» 

توده های مردم اند که یک سر دارند و یک میلیون دردسر

و

در منگنه رسانه ای مانی پولاتیو دم به دم طبقات حاکمه،

 خر و خرفت و خمیر می شوند و به اسفل السافین سوق داده می شوند.

تنها سرمایه توده های مردم

بی سر و سامانی آنها ست.

مشخصه مشترک مهم محمود دولت آبادی و احمد شاملو

توده ستیزی و نخبه ستایی آندو ست.

تئوری نخبگان

 از 

تئوری های مهم  طبقات حاکمه برده دار و فئودال و اشرافیت فوندامنتالیستی و بورژوازی فاشیستی است.

 در این تئوری ارتجاعی ضد توده ای

دیالک تیک توده و شخصیت

به شکل دوئآلیسم توده و نخبه (خدا، انبیاء، ائمه، اولیا، فقها، سلاطین، خوانین، صدر اعظم ها، رؤسای جمهور و پیشوایان) بسط و تعمیم داده می شود و وارونه می شود:

توده تاریخساز

هیچ کاره و هیچ واره جا زده می شود 

و

نخبه

همه کاره و همه چیز واره.

تئوری نخبگان

در تار و پود سیستم فکری بشری نفوذ کرده است.

برای اینکه واقعا هم به ظاهر تاریخ را شخصیت ها می سازند.

در حالیکه این شخصیت ها فقط از طریق خر کردن و خمیر کردن توده و فرم درخور بخشیدن به توده تاریخساز، 

از در عقب «تاریخ» می سازند.

نقش تعیین کننده در دیالک تیک شخصیت و توده

در تحلیل نهایی

از آن توده است و بدون شرکت اکتیو توده در تحولات جامعتی، نخبه هیچکاره است.

اگر محمود دولت آبادی از تاریخ معاصر با خبر باشد، متوجه می شود که فقط مردم ایران نیستند که چنین اند.

 وقتی می بینیم دیگری سر گرسنه زمین می گذارد، انگار خیال ما راحت تر است.
 وقتی می بینیم کسی محتاج است، اگر هم به او کمک کنیم، باز هم مایه ی خاطر جمعی ما هست (است).
 انگار که از سر پا بودن همدیگر بیم داریم!
نمی دانم؛ 

نمی دانم چرا این جوری بار آمده ایم، ما مردم!

معنی تحت اللفظی:

مردم ایران 

به دلیل پداگوژیکی

سعادت خود را در ذلت همگنان خود می جویند.

آنچه که محمود دولت آبادی نمی داند،

طبقاتی بودن آموزش و پرورش و پداگوژی (تربیت) است.

راه حل این معضل هم در همین درک ماتریالیستی از جامعه و تایخ است.

اهرم های اصلی جامعه و از آنجمله اهرم های آموزشی و پرورشی و پداگوژیکی (تربیتی)

 در انحصار طبقات حاکمه است.

برای تشکیل جامعه ای هومانیستی، باید توده فرمایی (دموکراسی) برقرار گردد.

یعنی

زمام امور به دست توده سپرده شود.

توده ای که تحت رهبری حزب  توده باشد.

حزب توده ای که حزب پرولتری ـ مارکسیستی ـ لنینیستی باشد.

 ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر