۱۴۰۳ بهمن ۱۶, سه‌شنبه

انعکاس نوده در آیینه ضمیر محمود دولت آبادی (۱)

 

 تأملی

از

شین میم شین

 
ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﺜﻞ ﻋﻘﺮﺏ ﺑﺎﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ؛

ﻣﺜﻞ ﻋﻘﺮﺏ!
ﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡ، ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺍﺯ ﺑﺎﻟﯿﻦ ﻭﺭﻣﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺗﺎ ﺷﺐ ﮐﻪ ﺳﺮ ﻣﺮﮔﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ، ﻣﺪﺍﻡ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺰﯾﻢ.
ﺑﺨﯿﻠﯿﻢ، ﺑﺨﯿﻞ!
ﺧﻮﺷﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺳﻨﮓ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﯾﻢ؛
ﺧﻮﺷﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﻓﻠﺞ ﺑﺒﯿﻨﯿیم.
 اگر دیگری یک لقمه نان داشته باشد که سق بزند، 

مثل این است که گوشت تن ما را می جود.
 تنگ نظر و بخیل.
 بخیل و بدخواه.
وقتی می بینیم دیگری سر گرسنه زمین می گذارد، انگار خیال ما راحت تر است.
 وقتی می بینیم کسی محتاج است، اگر هم به او کمک کنیم، باز هم مایه ی خاطر جمعی ما هست (است).
 انگار که از سر پا بودن همدیگر بیم داریم!
نمی دانم؛ 

نمی دانم چرا این جوری بار آمده ایم، ما مردم!
 انگار که درد خودمان را با مرگ دیگران می توانیم علاج کنیم، ما؛
 آن هم با مرگ ذلیل تر از خودمان!
میان باتلاق گیر کرده ایم، اما خیال می کنیم چاره ی کارمان این است که دیگران هم، دیگرانی مثل خودمان، در باتلاق گیر کنند و بمیرند!
 این دیگر خیلی حرف است که ما مردم برای خودمان این قدر بخیل هستیم و برای دیگران آن قدر سخاوتمند!
 ما چه جور مردمی هستیم آخر؟!
 کلیدر 

مردم از ترسوها خوششان نمی آید، اگرچه خودشان چندان هم شجاع نیستند.

آنها از ضعیف و ناتوان بیزارند.

اگرچه خودشان هم کمتر قوی و توانا هستند.

این مردمی که من دیده ام خود به خود حامی قدرت هستند.

پشت کسی هستند که توانا باشد.

اما اگر آن قدرت ضعیف شود،

مردم خود به خود از او دور می شوند.

اگر قدرتی که می پسندند از پا دربیاید،

آنوقت همین مردم لگدش می کنند

و از رویش می گذرند، همین مردم..!

کلیدر


ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر