۱۴۰۳ بهمن ۲۷, شنبه

تأملی در داوری های احمد شاملو راجع به شعر فروغ فرخ زاد (۲)

‎ 

تأملی

از

میم حجری

 

شاملو

می خواهم بگویم 

شعر فروغ تکلیف مرا به صراحت روشن نکرده 

 از این جمله اول شاملو

منگرایی بنیادی او آشکار می گردد.

بحث اینجا بر سر شعر فروغ است.

به زبان فلسفی، اوبژکت شناخت (موضوع بحث)، شعر فروغ است  و نه سوبژکت شناخت (مثلا شاملو و یا حتی خود فروغ)

شاملو

اما بیمار است.

بیماری شاملو

منگرایی و خود محور بینی و خود شیفتگی رادیکال او ست.

 

شاملو

در این زمینه شبیه موسولینی و هیتلر و خمینی و ترامپ و غیره است.

شاملو

خیال می کند که در کانون هستی ایستاده است.

به همین دلیل، شعر فروغ را به عنوان موضوع عینی شناخت، یعنی به عنوان چیزی مستقل از خود و مستقل از هر کس و حتی مستقل از خود شاعر و بی اعتنا به درک این و آن از آن، در نظر نمی گیرد.

بدبختی فکری و فرهنگی در کشور ما این است 

که شاملو، مرجع تقلید روشنفکران کشور است.

رد پای طرز «تفکر» اگوئیستی افراطی شاملو را در کلیه اشعار اکثر شعرای کشور می توان به وضوح دید.


می خواهم بگویم 

شعر فروغ تکلیف مرا به صراحت روشن نکرده

تکلیف تو را؟

مگر قرار است که شعری تعیین کننده تکلیف کسی باشد؟

 ۲

یعنی حرف زدن در مورد او برایم آسان نیست .

در مورد او؟

مگر موضوع بحث، شعر فروغ نیست؟

شعر شاعر و یا میز نجار و یا چاه حفار 

چه ربطی به شاعر و نجار و حفار دارد؟

وقتی از طرز تفکر سوبژکتیویستی سخن می رود، منظور همین است.

شاملو و اکثریت قریب به اتفاق روشنفکریت کشور

فقط

سوبژکت می بینند.

فقط خود را و شاعر را می بینند و نه اوبژکت را، مثلا شعر را.

طرز تفکر سوبژکتیویستی

یکی از مکاتب معرفتی ضدعقلی و ضدعلمی و خرافی امپریالیستی است که در همه رسانه ها نمایندگی و تبلیغ می شود.


در طرز تفکر سوبژکتیویستی، افراد سانترالیزه می شوند (مرکزیت کسب می کنند، مطلق می شوند) و افکار و اشعار و آثار و اعمال تا حد هیچ و پوچ تنزل می یابند و فراموش می شوند. 

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر