مارکسیسم چیست؟
طبقات حاکمه ارتجاعی
مارکسیسم را در حرف های مارکس و انگلس و لنین خلاصه می کنند.
این بدان می ماند که شیمی را در حرف های لیبیگ و مته متیک را در حرف های اقلیدس خلاصه کنند.
مارکسیسم
ربطی به مارکس و غیره ندارد.
به همان سان که ریاضیات ربطی به اقلیدس ندارد.
مارکسیسم
ایده ئولوژی پرولتاریا (طبقه کارگر صنعتی) است که ضمنا علم است:
مارکسیسم دیالک تیکی از علم و ایده ئولوژی است
مارکسیسم
علمی فلسفی و یا فلسفه ای علمی است
یعنی
علمی کل اندیش است
تفاوت مارکسیسم با شیمی و فیزیک
همین جا ست:
شیمی و غیره
علوم جزء اندیش اند
برخیز دلا که دل به دلدار دهیم
جان را به جمال آن خریدار دهیم
این جان و دل و دیده پی دیدن اوست
جان و دل و دیده را به دیدار دهیم
هوشنگ ابتهاج (سايه)
دادن دل به دلدار
شبیه دادن نان به نانوا ست و کار عاقلانه ای نیست.
ضمن
دل که گاو و خر نیست تا افسارش را به دست این و آن بدهیم
دل خودش به میل خودش
از دست می رود و نیازی به دادنش به دست دلداری نیست تا انباری از دل فراهم آورد.
حافظ هم می داند:
دل می رود ز دستم
صاحبدلان خدا را.
دادن جان به جمال هر مشتری جان
نشانه صورت پرستی (فرمالیسم) است که شرم انگیز است:
صورت زیبای ظاهر
هیچ نیست
ای برادر، سیرت زیبا بجوی.
جان و دل و دیده جانور حتی پی دیدن روی زیبا نیست
چه رسد به بشر که اشرف موجودات است
رهایش طبقه کارگر
باید به دست خود طبقه کارگر صورت گیرد.
مارکس
منظور مارکس از این جمله چیست؟
برای کشف محتوای تئوریکی این حرف مارکس باید مطلبی را و یا بحثی را پیدا کرد که این حرف بریده ای از آن است.
مارکسیسم در چالش علمی و انقلابی با جریانات مختلف در جنبش کارگری تدوین یافته است و تدوین می یابد.
مارکسیسم
تئوری انتقاد است.
ماستمالان را به حیطه مارکسیسم راه نیست.
از مقدمه کتاب آزمایشگاه فلسطین
اسرائیل چگونه فناوری اشغال را به دنیا صادر می کند
آنتونی لونشتاین
در دست ترجمه
زلنسکی در آوریل ۲۰۲۲ زمانی که گفت
اسرائیل الگوی ایده آل برای کشورش است،
دیدگاه خود را برای خبرنگاران اوکراینی توضیح داد.
وی تصریح کرد:
ما با چهره خویش (؟) به یک اسرائیل بزرگ تبدیل خواهیم شد.
ما تعجب نخواهیم کرد اگر نمایندگانی از نیروهای مسلح یا گارد ملی در سینماها، سوپرمارکت ها و افراد دارای سلاح داشته باشیم،. اوکراین قطعاً آن چیزی نخواهد بود که ما از ابتدا می خواستیم.
غیر ممکن است که اکراین کاملا لیبرال، اروپایی باشد - اینطور نخواهد بود.
این [اوکراین] قطعاً از استحکام هر خانه، هر ساختمان و هر فرد سرچشمه خواهد گرفت.»
۱۴ روز بعد، اندیشکده شورای آتلانتیک تحت حمایت ناتو، «نقشه راه» را توسط دانیل بی شاپیرو، سفیر سابق ایالات متحده در اسرائیل در زمان پرزیدنت باراک اوباما، در مورد چگونگی تبدیل اوکراین به یک «اسرائیل بزرگ» منتشر کرد.
نینا
در انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ ، هر دو لنین و تروتسکی نقشهای بسیار مهمی ایفا کردند، اما نقش لنین در این انقلاب به مراتب برجستهتر و کلیدیتر بود.
ولادیمیر لنین:
لنین رهبر اصلی حزب بلشویک بود و برنامهریزیهای اصلی برای انقلاب را رهبری کرد.
او ایدئولوژی و استراتژی اصلی انقلاب را تدوین و هدایت میکرد و توانست حزب بلشویک را به رهبری تودهها سوق دهد.
او شخصاً در کنار دیگر رهبران حزب بلشویک، تصمیمگیریهای نهایی را برای آغاز قیام در مسکو و پتروگراد گرفت و موفق شد تا در نهایت قدرت را در دست بگیرد.
لئون تروتسکی:
تروتسکی، به عنوان یکی از اعضای برجسته حزب بلشویک، نقش کلیدی در سازماندهی نیروها و آمادهسازی عملیات نظامی داشت.
او فرماندهی ارتش سرخ شوروی را به عهده داشت و در جنگ داخلی روسیه پس از انقلاب، نقش اساسی در حفظ قدرت بلشویکها ایفا کرد.
در انقلاب اکتبر، تروتسکی با نفوذ خود در شوراهای سربازان و کارگران و همچنین به عنوان استراتژیست نظامی، نقشی مهم در کنترل مراکز کلیدی شهرها و شکست نیروهای مخالف ایفا کرد.
اگرچه تروتسکی نقشی حیاتی در پیروزی انقلاب داشت، اما نقش لنین در هدایت کل انقلاب و استراتژی کلی آن بدون شک برجستهتر بود. لنین به عنوان رهبر ایدئولوژیک و سیاسی انقلاب، تعیینکنندهترین فرد در این رویداد بود، در حالی که تروتسکی در زمینههای نظامی و اجرایی بسیار مؤثر عمل کرد.
آره.
ولی این همه حقیقت نیست.
لنین
برخلاف تروتسکی و استالین و غیره
از کلاسیک های مارکسیسم بوده است.
لنینیسم
تداوم مارکسیسم در مرحله دوم کاپیتالیسم (سرمایه درای انحصاری و انحصاری ـ دولتی) بوده است
و
لنین
کاشف این گذار جانعه از مرحله سرمایه داری مبتنی بر رقابت آزاد به مرحله امپریالیستی اش بوده است.
حریف
ژنرال زالوژنی برای جانشینی زلنسکی آماده میشود.
اوکراین در حال احتضار است و با سقوطش زلنسکی را به دنبال خود می کشاند. کسی که سال ها ستاره مهمانی های کشورهای غربی بود.
سیاست پست مدرن چیزی نیست جز کمپین های تصویری با ظاهرسازی انتخاباتی و اوکراین باید خود را تجدید تصویر کند، چهره ای دیگر و صدایی دیگر را در برابر دوربین های تلویزیونی قرار دهد. پس از پوتین، ترامپ نیز مشروعیت زلنسکی را رد کرده است، بنابراین اوکراین باید انتخابات جدیدی را برای تجدید عروسکهای خیمه شب بازی برگزار کند، کسی را بیابد که بتواند کاپیتولاسیون را با تمام ظواهر قانونی امضا کند و زلنسکی را به عنوان مسئول شرارتهای گذشته رها کند.
چهره جدید اوکراین ژنرال زالوژنی، فرمانده سابق ارتش اوکراین که اکنون سفیراکراین در لندن میباشد است. این شخص مورد علاقه غرب و بنابراین اوکراین، اما به ویژه مورد علاقه باندهای نئونازی است. با تبلیغات سالهاست که تلاش میکنند زالوژنی را سفیدشویی کند و قابل توجهترین نکته در این رابطه، سکوت در مورد ارتباط او با رهبران نازی مانند آندری بیلتسکی است. قبل از شروع جنگ، بیلتسکی اولین فرمانده گردان آزوف بود و از زمان کودتای 2014 هم او بود که دستور عملیات نظامی در دونباس را صادر کرد. این احتمال وجود دارد که بیلتسکی در انتخابات بعدی شرکت کند تا ظاهراً از زالوژنی فاصله بگیرد و وانمود کند که در واقع رقابتی بین «دموکراتها» و «راست افراطی» وجود دارد.
اما نباید احتمال اینکه بیلتسکی در صورت پیروزی زالوژنی در انتخابات، همچنان در سایه زالوژنی به اجرای مسئولیت خود ادامه دهد را از نظر دور داشت. چند ماه قبل از شروع جنگ، دیمیتری یاروش، بنیانگذار جنبش نازی "بخش راست" (Pravy Sektor) و از تحسین کنندگان پرشور باندرا، انتصاب خود را به عنوان مشاور زالوژنی اعلام کرد. این انتصاب هرگز به طور رسمی تأیید نشد زیرا یاروش یک شخصیت جنجالی و رسماً و علنا یک نازی است. روابط عمومی ارتش اعلام کرد که این انتصاب رسمی نیست و علاوه بر این، این نوع اطلاعات محرمانه است.
البته این منطقی است، چون فرمانده کل ارتش اوکراین نمی تواند به عنوان دوست نزدیک یک نازی ظاهر شود. یکی دیگر از نازی های بدنام، ماکسیم جورین، معاون فرمانده تیپ هجومی و فرمانده سابق گردان آزوف نیز یکی دیگر از حامیان اصلی زالوژنی بود. در ژانویه 2023، عکسی از زالوژنی با گردان نئونازی در پس زمینه ای که باندرا در آن ظاهر شده بود در حساب رسمی پارلمان در X/Twitter منتشر شد. این عکس واکنشهای اعتراضی را در لهستان و اسرائیل برانگیخت و بعداً حذف شد. با این حال، بعداً زالوژنی از انتشار عکسی از خود در حالی که یک کپی از پیراهن گلدوزی شده با تصویری از باندرا که به او داده شده بود امتناع نکرد. ارتباطات نازی زالوژنی هرگز مانعی برای حمایت پدرخوانده های اروپایی اوکراین نبوده اند، و این علیرغم تب مبارزه با "اولترا راستی" است که این قاره را فرا گرفته است، درگیری و نبردی که مطلقاً دروغین و ریاکارانه است.
در مورد اخلاق انقلابی -- هوشی مین
کتاب هوشی مین درباره اخلاق انقلابی با عباراتی بسیار روشن و مختصر به نیاز کمونیست های انقلابی برای مبارزه با آنچه او «سه دشمن» انقلاب می گوید، مبارزه با فردگرایی و تابع کردن منافع فردی به منافع حزب، مردم و طبقه کارگر و نشان دادن وفاداری مطلق به حزب و مردم می پردازد.
فریدون مشیری
* همراه حافظ
—————————
درون معبد هستی
بشر در گوشه محراب خواهش های جان افروز
نشسته در پس سجاده صد نقش حسرتهای هستی سوز
به دستش خوشه پر بار تسبیح تمناهای رنگارنگ
نگاهی می کند سوی خدا از آرزو لبریز
به زاری از ته دل یک دلم میخواست میگوید
شب و روزش دریغ رفته و ایکاش آینده است
من امشب هفت شهر آرزوهایم چراغان است
زمین و آسمانم نورباران است
کبوترهای رنگین بال خواهش ها
بهشت پر گل اندیشه ام را زیر پر دارند
صفای معبد هستی
تماشایی است
ز هر سو نوشخند اختران در چلچراغ ماه میریزد
جهان در خواب
تنها من در این معبد در این محراب
دلم میخواست بند از پای جانم باز می کردند
که من تا روی بام ابرها پرواز می کردم
از آنجا با کمند کهکشان تا آستان عرش می رفتم
در آن درگاه درد خویش را
فریاد میکردم
که کاخ صد ستون کبریا لرزد
مگر یک شب ازین شبها ی بی فرجام
ز یک فریاد بی هنگام
به روی پرنیان آسمانها خواب در چشم خدا لرزد
دلم میخواست دنیا رنگ دیگر بود
خدا با بنده هایش مهربان تر بود
ازین بیچاره مردم یاد می فرمود
دلم میخواست زنجیری گران از
بارگاه خویش می آویخت
که مظلومان خدا را پای آن زنجیر
ز درد خویشتن آگاه می کردند
چه شیرین است وقتی بیگناهی داد خود را از خدای خویش می گیرد
چه شیرین است اما من
دلم میخواست اهل زور و زر ناگاه
ز هر سو راه مردم رانمی بستند و زنجیر خدا را برنمی چیدند
دلم میخواست
دنیا خانه مهر و محبت بود
دلم میخواست مردم در همه احوال با هم آشتی بودند
طمع در مال یکدیگر نمی بستند
مراد خویش را در نامرادی های یکدیگر نمی جستند
ازین خون ریختن ها فتنه ها پرهیز می کردند
چو کفتاران خون آشام کمتر چنگ و دندان تیز می کردندچه شیرین است وقتی سینه ها از
مهر آکنده است
چه شیرین است وقتی آفتاب دوستی در آسمان دهر تابنده است
چه شیرین است وقتی زندگی خالی ز نیرنگ است
دلم میخواست دست مرگ را از دامن امید ما کوتاه می کردند
در این دنیای بی آغاز و بی پایان
در این صحرا که جز گرد و غبار از ما نمیماند
خدا زین تلخکامی های بی
هنگام بس میکرد
نمی گویم پرستوی زمان را در قفس میکرد
نمی گویم به هر کس عیش و نوش رایگان می داد
همین ده روز هستی را امان می داد
دلش را ناله تلخ سیه روزان تکان میداد
دلم میخواست عشقم را نمی کشتند
صفای آرزویم را که چون خورشید تابان بود میدیدند
چنین از شاخسار
هستیم آسان نمی چیدند
گل عشقی چنان شاداب را پرپر نمی کردند
به باد نامرادی ها نمی دادند
به صد یاری نمی خواندند
به صد خواری نمی راندند
چنین تنها به صحراهای بی پایان اندوهم نمی بردند
دلم میخواست یک بار دگر او را کنار خویشتن می دیدم
به یاد اولین دیدار در چشم
سیاهش خیره می ماندم
دلم یک بار دیگر همچو دیدار نخستین پیش پایش دست و پا میزد
شراب اولین لبخند در جام وجودم های و هو میکرد
غم گرمش نهانگاه دلم را جستجو می کرد
دلم میخواست دست عشق چون روز نخستین هستی ام را زیر و رو میکرد
دلم میخواست سقف معبد هستی فرو میریخت
پلیدی ها و زشتی ها به زیر خاک میماندند
بهاری جاودان آغوش وا میکرد
جهان در موجی از زیبایی و خوبی شنا میکرد
بهشت عشق می خندید
به روی آسمان آبی آرام
پرستو های مهر و دوستی پرواز میکردند
به روی بامها ناقوس آزادی صدا میکرد
مگو این آرزو خام است
مگو روح بشر
همواره سرگردان و ناکام است
اگر این کهکشان از هم نمی پاشد
وگر این آسمان در هم نمیریزد
بیا تا ما فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
به شادی گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
دلیجانی
بحران معاصر در هنر: بازگشت به اصول بنیادین
در دورانی که هنر معاصر اغلب تأثیر فوری را بر تسلط عمیق ترجیح میدهد، گفتوگویی اساسی دربارهی جوهرهی واقعی آفرینش هنری ضروریتر از همیشه شده است. دنیای هنر مدرن، که تحت تأثیر دیدهشدن در شبکههای اجتماعی، شناخت سریع، و جایگاه مفهومی هدایت میشود، احتمالاً ارتباط خود را با آنچه هنر را واقعاً قدرتمند و معنادار میکند، از دست داده است.
در قلب این بحران، سوءبرداشت بنیادینی از فرایند رشد هنری قرار دارد. رویکردهای معاصر معمولاً بر چارچوبهای نظری و تفاسیر اجتماعی آنی تأکید میکنند، اما اغلب از بنیان ضروری مهارت فنی و تمرین متعهدانه غافل میشوند. این تغییر، به گفتهی بسیاری از هنرمندان جدی، به شکلگیری «سایهای کمرنگ از ظرفیت واقعی هنر» انجامیده است، که در نهایت درک مخاطبان از قدرت دگرگونکنندهی هنر را کاهش داده است.
مسیر رسیدن به بیان هنری اصیل، به گفتهی هنرمندان متعهد، نه از ایدهها، بلکه از تسلط بر مهارتها آغاز میشود. همانطور که یک ورزشکار ابتدا مهارتهای بنیادی خود را تقویت میکند، هنرمند نیز باید بر پایهای فنی و عمیق تسلط یابد. این مهارت فنی تنها به معنای یادگیری تکنیک نیست، بلکه نمایانگر درگیری عمیق با واقعیت است. از طریق تمرین مداوم و شناخت مواد، هنرمند توانایی دیدن و تفسیر جهان را با عمق و ظرافت بیشتری پرورش میدهد.
ارتباط بین مهارت فنی و آزادی خلاقانه جدانشدنی است. بدون بنیانی مستحکم، هنرمندان اغلب خود را «در تاریکی» مییابند، با سندروم فریبکاری (Impostor Syndrome) دستوپنجه نرم میکنند، و از طریق چارچوبهای مفهومی پیچیده سعی در جبران ضعفهای خود دارند. اما اعتماد به نفس واقعی در هنر نه از تأیید بیرونی، بلکه از دانش عمیقی که از طریق تمرین پایدار و درک حقیقی حاصل میشود، پدید میآید.
موضوعات جاودانهی وجود انسانی - مبارزات، پیروزیها و پرسشهای اگزیستانسیال ما - برای بیان شدن با وزنی که سزاوار آنهاست، به این بنیان فنی نیاز دارند. استادانی چون رامبراند، گویا، و کلوویتس نشان دادند که چگونه برتری فنی، در کنار حقیقت عمیق انسانی، هنری را خلق میکند که در گذر قرنها همچنان مرتبط و تأثیرگذار باقی میماند. قدرت آثار آنها به دلیل «معاصر» بودنشان نبود، بلکه از آن جهت بود که حقیقت داشتند.
شاید یک انقلاب در هنر ضروری باشد – نه برای طرد سنت، بلکه برای بازگشت به عمق. این به معنای کنار گذاشتن دغدغههای معاصر نیست، بلکه به معنای پرداختن به آنها با دقت فنی و تعهدی است که شایستهی آنهاست. مخاطبان سزاوار هنری هستند که به ظرفیت کامل خود میرسد، هنری که تأثیر میگذارد، تحول ایجاد میکند و تجربهی انسانی را با نیرویی حقیقی روشن میسازد.
برای هنرمندانی که به این مسیر پایبندند، این سفر با درک این حقیقت آغاز میشود که خلاقیت واقعی از مهارت سرچشمه میگیرد. لذت و آزادی در بیان هنری نه از دور زدن مهارت فنی، بلکه از تسلط بر آن حاصل میشود. از طریق این تعامل متعهدانه با اصول بنیادین هنر، هنرمندان میتوانند ظرفیت خلق آثاری را بیابند که با قدرتی اصیل به ابعاد جاودانهی تجربهی انسانی سخن بگوید.
آیندهی هنر نه در یافتن راههای جدید برای دور زدن اصول بنیادین، بلکه در بازکشف ارتباط عمیق بین مهارت فنی و بیان هنری حقیقی نهفته است. تنها از طریق این بازگشت به عمق، هنر میتواند جایگاه اساسی خود را در فرهنگ و تجربهی انسانی بازیابد.
راحله
یکی از سعادتهایی که در زندگی نصیبم شده اینه که یک شب میهمان همای مهربان و دکتر زرافشان عزیز بودم .
از سن الان آرش جوونتر بودم و یک آرمانگرای عاشق و بسیار احساساتی -
دکتر زرافشان تا نیمه های شب برای ما حرف زدن .
من با اینکه مسحور حرفهاشون بودم و سرا پا گوش، متاسفانه الان محتوای صحبت شون خوب یادم نیست
ولی احساسی که در من ایجاد کردن، خیلی خوب یادمه -
احساس اینکه پای صحبتهای یک اسطوره حقیقی نشسته ام -
هنوز هم بعد از گذشت این زمان طولانی بر این باورم که کسانی مثل دکتر زرفشان عزیز اسطوره های زنده زمان ما هستند -
سالروزتولد این اسطوره زنده نسل من مبارک ! -
عمر دکتر زرفشان عزیز به عظمت عمر آفتاب عالمتاب.
من با اینکه مسحور حرفهاشون بودم و سرا پا گوش، متاسفانه الان محتوای صحبت شون خوب یادم نیست
راحله
آره.
طبیعی است
که
ازسحر ساحران
چیزی به خاطر مسحوران نمی ماند.
زرفشان ساحر خودش هم خودش را اسطوره می پندارد
و
غیر از سواد
کم و کسری ندارد
انتقاد باید زئالیستی و راسیونالیستی (مارکسیستی) باشد تا عوامفریبانه نباشد.
ما با دو نوع شاه و دو و حتی سه نوع روحانیت سر و کار داشته ایم:
شاه و روحانیت
قبل از انقلاب سفید
و
شاه و روحانیت
پس از انقلاب سفید.
هر گردی
گردو نیست.
ضمنا
ما با سه نوع روحانیت سر و کار داریم:
روحانیت فئودالی (بروجردی) و فوندامنتالیستی (خمینی و خامنه ای)
و
بورژوایی (شریعتمداری)
رهی معیری
ما نظر از خرقه پوشان بسته ایم
دل به مهر باده نوشان بسته ایم
جان بکوی می فروشان داده ایم
در به روی خود فروشان بسته ایم
بحر طوفان زا دل پر جوش ماست
دیده از دریای جوشان بسته ایم
اشک غم در دل فرو ریزیم ما
راه بر سیل خروشان بسته ایم
بر نخیزد ناله ای از ما رهی
عهد الفت با خموشان بسته ایم
آره.
این نعمات مادی و فکری
فقط نصیب اعضای طبقات حاکمه می شود.
توده
از این نعمات بی نصیب است
برای اینکه هر لقمه نانی را از کام اژٰدهایی باید بیرون کشد
و خرمن ذلت و خفت و نکبت درو کند
عجيب است بدانيد كه ابن سينا 600 سال قبل از نيوتون قانون اول او را شرح داده بود!
قانون اول نيوتون:
"جسمی که تحت تأثیر یک نیروی خارجی نباشد یا ساکن است، یا با سرعت ثابت در حال حرکت است"
شرح ابن سينا در مورد اين قانون:
"همانگونه که می دانید هر جسم در طبع و حالت خاصی می باشد و از این حالت خارج نمی شود مگر اینکه یک عامل خارجی برروی آن تأثیر بگذارد"
[كتاب الاشارات والتنبيهات ابن سينا]
این ادعای ابن سینا
اولا
کمترین ربطی به قانون جاذبه نیوتون ندارد.
ثانیا
"جسمی که تحت تأثیر یک نیروی خارجی نباشد یا ساکن است، یا با سرعت ثابت در حال حرکت است"
غلط است:
دلیل حرکت چیزها
فقط اثر خارجی (تکانه و ضربه مکانیکی) نیست.
چیست؟
مثال:
هر اتم در جنبش مدام است
دلیلش
ساختار دیالک تیکی اتم است:
دیالک تیک پروتون و الکترون
است
پروتون مثبت و الکترون منفی
ضد هم اند و ضمنا با همند.
یعنی رابطه یدالک تیکی دارند.
از کی تا حالا
سلطنت طلب ها
واپسگرا شده اند؟
جهان بینی مدعیان این «اندیشه» اصلا چیست؟
فرمان 9 ماده ای رضا سواد کوهی ( پهلوی ) پس از کودتای 3 اسفند که چیزی جز زیر پا گذاشتن مشروطیت نبود :
**********************
حکم میکنم:
ماده اول ـ تمام اهالی شهر طهران باید ساکت و مطیع احکام نظامی باشند.
ماده دوم ـ حکومت نظامی در شهر برقرار و از ساعت هشت بعداز ظهر غیر از افراد نظامی و پلیس مأمور انتظامات شهر کسی نباید در معابر عبور نماید.
ماده سوم ـ کسانیکه از طرف قوای نظامی و پلیس مظنون به مخل آسایش و انتظامات واقع شوند فوراً جلب و مجازات سخت خواهند شد.
ماده چهارم ـ تمام روزنامجات ــ اوراق مطبوعه تا موقع تشکیل دولت بکلی موقوف و بر حسب حکم و اجازه که بعد داده خواهد شد باید منتشر شوند.
ماده پنجم ـ اجتماعات در منازل و نقاط مختلفه بکلی موقوف در معابر هم اگر بیش از سه نفر گرد هم باشند با قوة قهریه متفرق خواهند شد.
ماده ششم ـ تمام مغازههای شراب و عرق فروشی تئاتر و سینما تلگرافها و کلوپهای قمار باید بسته شود و هر مست دیده شود به محکمه نظامی جلب خواهد شد.
ماده هفتم ـ تا زمان تشکیل دولت تمام ادارات و دوائر دولتی غیر از اداره ارزاق تعطیل خواهد بود ـ پستخانه تلفون خانه هم مطیع این حکم خواهند بود.
ماده هشتم ـ کسانیکه در اطاعت از مواد فوق خودداری نمایند به محکمه نظامی جلب و بسختترین مجازاتها خواهند رسید.
ماده نهم ـ کاظمخان بسمت کماندانی شهر انتخاب و معین میشود و مأمور اجرای مواد فوق خواهد بود.
افرادی که شاید بشناسید
.
سارتر
ﻣﻮﺭﭼﮕﺎﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمیزنند، ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺩﺍﻧﻪ ﺟﻤﻊ میکنند.
ﺯﻧﺒﻮﺭﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمیزنند، ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺧﺎﻧﻪ میسازند.
ﭘﺮﺳﺘﻮﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمیزنند، ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺑﻪ ﺳﻔﺮ میروند.
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﻮﺏ حرف میزنند...
ﺗﻨﻬﺎ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺟﻤﻊ میکنند . ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻨﺎ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺳﻔﺮ میکنند. براستی ﮐﻪ ﺁﺩﻣﯽ ﺗﻨﻬﺎﺗﺮﯾﻦ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﺖ...!
همه این دعاوی حریف
غغلط اندر لطند:
مورچه ها و زنبورها و پرندگان و جیوانات
و
حتی نباتات
زبان خاص خود را دارند.
یگی از رشته های علمی مدرن
کشف و ترجمه این زبان های نباتی و جانوری است.
پرندگان
حتی زبان درختان را بلدند.
سوسن باید برنامه های علمی تلویزیون های اروپایی را ببیند تا بداند.
مثال:
مورچه زها بان شیمیایی دارند
تسلیحات تدافعی مورچگان هم اسید مورچه است
یعنی شیمیایی است
زبان زنبورها رقصی و یا حرکتی است.
از حرکت دم زنبور می توان محل دقیق گلزار جدید را فهمید.
انتشار عطر معینی توسط درختی
دال بر تشکیل پیله های برگخوار حشرات و با خبر کردن پرنده ها برای قلع و قمع آنها ست
انسان ها موجودات جامعتی اند. به تنهایی هیچ غلطی نمی توانند بکنند. یعنی ذلیلتر از نباتات و جشراتند
ترامپ گفته بود . زلنسکی کمدین نسبتا خوبی است .!
.
زلنسکی: به دنبال همکاری سازنده با آمریکا هستیم
.
ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهوری اوکراین، پس از انتقادهای تند دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا، بر اهمیت حفظ روابط خوب با واشنگتن تأکید کرد.
.
او اعلام کرد که برای کشورش بسیار مهم است که همکاری با آمریکا سازنده باشد. ترامپ پیشتر زلنسکی را «دیکتاتور»ی خطاب کرده بود که انتخابات برگزار نکرده است.
.
زلنسکی در سخنرانی ویدئویی خود به دیدار برنامهریزیشده روز پنجشنبه با کیث کِلگ، فرستاده ویژه آمریکا، اشاره کرد و گفت که تنها از طریق ملاقاتهای سازنده میتوان صلح پایدار را برای اوکراین تضمین کرد.
زلنسکی در این زمینه به تماس تلفنی با سناتور لیندسی گراهام از حزب جمهوریخواه آمریکا نیز اشاره کرد.
.
دونالد ترامپ گفته بود که زلنسکی پیش از آنکه «کشوری برایش باقی نماند» باید سریع عمل کند.
این حرف ها باید از صراحت طبقاتی گذرانده شوند.
تکرار صرف حرف های حریفان
در شأن انسان نیست
برهنه دیدن تو، بهخاطر آوردن زمین است،
زمین صاف و هموار، پاکشده با تاختوتاز اسبها.
زمینی بدون خیزران، هیاتی ناب و بکر،
مسدود به روی آینده: سرحد و مرز نقره.
برهنه دیدن تو، درک اضطرابِ باران است
جویای ساقهای شکننده...
یا التهاب سوزان دریا، آنگاه که چهرهی بیکرانهی او
روشنایی آفتاب را بر گونههای خویش نیابد...
به خوابگاهها، خون طنین خواهد افکند
و با شمشیرهای آخته از راه خواهد رسید،
اما تو هرگز نخواهی دانست
که قلب غوک یا بنفشه در کجا پنهان است.
بطن تو، نبرد ریشههاست
و لبهای تو سپیدهدمی بیکناره؛
در زیرِ گلهای نیمگرم بسترت،
مردگان در انتظار نوبت خویش مویه آغاز میکنند...
لورکا|ترجمه: زهرا رهبانی؛ نازنین میرصادقی
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر