۱۴۰۱ خرداد ۳۱, سه‌شنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۱۲۷)


 
میم حجری

 
چون تیز بنگری خر اگر برتر از شیر نباشد کمتر از شیر هم نیست. خر در فرنگستان به عنوان پزشکیار کار می کند. شیر از این کارها بلد نیست

اینو دیگه همه میدونن که در طبیعت جانوران هم همین غریزه را دارند پرنده گان وقتیکه بچه هاشون از تخم بیرون می‌آیند تا دوردستها پرواز میکنن تا طعمه ای بیابند و بردهان پرنده بی بی بگذارند ....
ولی در مورد این قطعه که نوشتم شعر در آخر هربیت اگه دقت کنید یک فعلی آورده شده که قبل از ان صفت ویا توضیحی راجع به آن فعل در هرسین گنجانده شده.... گرفتن آموخت
خفتن آموخت
شگفتن آموخت
راه رفتن آموخت
گفتن آموخت
در بین اول میشه اینطوری معنی کرد ضمن اینکه پستان در دهن وبچه هست به نحوه گرفتن را ید میده ....
در بیت دوم ضمن اینکه نوزاد بیدار هست و احتمالا گریه میکه به با لالایی خواند نحوه خفتن را یاد میده که باید بخوابد
در بیت سوم صمن اینکه بعنوان مادر با بچه می‌خندد نحوه شگفتن و خندیدن را به او یاد میده
در بیت چهارم ضمن اینکه دستش را میگیره به او رویه راه رفتن را یاد نید
در بیت آخر ضمن اینکه هر مادر با نوزادش حرف میزنه به او نحوه حرف زدن را یاد میده
به همین دلیل ضمن اینکه نوزاد بطور غریزیخود پستان مادر را در دهن میگیره در این حالت مادر به او نحوه دست گرفتن بچه به سینه اش را هم یاد میده بعبارتی علاوه بر فونکسیون "مکیدن" که خود ه بچه غریزی با خودش داره، به او "گرفتن" را هم یاد میده که با دست سینه اش را هم بگیرد...

ممنون. می شود تحلیل شما را تحلیل کرد. مثال ما برای رد همین دعاوی ایرج میرزا ست. نوزاد خوک و چه بسا نوزادان کور مادر زاد خیلی از حیوانات بدون نیاز به مادر پستان به دهن گرفتن و راه رفتن و خیلی چیزهای دیگر را طبیعتا و غریزتا و به طور ژنه تیکی در دی ان آی خود ذخیره دارند

نوزادان ما هم اگر مجبور شوند همه کار نوزادان حیوانی و نباتی را می کنند. گاهی از فرط تنبلی مادر و پدر را مورد استثمار قرار می دهند

عدم عضویت اوکراین در ناتو؟
چرا و به چه دلیل؟
زلنسکی چه کم از عردوقان
و
اوکراین چه کم از ترکیه
دارد؟

طنز تهوع آوری است:
ترکیه را به ناتو راه می دهند
ولی به عه عو (اتحادیه اروپا) راه نمیدهند
و
اوکراین را به عه عو راه می دهند ولی به ناتو راه نمیدهند
منطق تق و لقی
حتی در بین نیست

عقیدتی مصطلح است؟ عقیده به عقیدتی. جامعه به جامعتی. ضمنا در ادبیات مارکسیستی وجود و شعور جامعتی مصلح است و نه وجود و شعور اجتماعی. مترجمین ادبیات مارسکیستی بیسواد بوده اند و باید ارشاد شوند. Gesellschaftliches Bewußtsein به قول مارکس


نه. شما تعریف مفاهیم را نمی دانید و نمی خواهید بدانید. شما امپریالیسم را تحت اللفظی معنی می کنید. مثل رسانه های امپریالیستی. خمینی نه شرقی یعنی آنتی کمونیستی و نه غربی یعنی ضد امپریالیستی است. ضدیت او با امپریالیسم اما از موضعی فئودالی ـ برده درای یعنی از موضعی ارتجاعی تر از امپریالیسم است. پوتین و پالان هم به همین سان. پوتین هم ضد کموینستی و ضد امپریالیستی است اما از موضعی اولیگارشیستی است
 
مشتری پر و پا قرص دکتر محیط افاغنه اند. نوار و مصاحبه و سخنرانی به عوض نوشته یکی از ترفندهای مهم عوامفریبی است. چون تحلیل نوار و مصاحبه و سخنرانی فوق ااعاده دشوارتر از تحلیل نوشته است

شما به ایران طویله میگوئید. از این میتوان به ماهیت طبقاتی شما پی برد؟ این معمولأ ورد زبان بورژوا های ایرانی غرب نشین است.
عار مان

آره.
اگر بورژوازی غرب (؟) نشین مبلغ بی اجر و مزد و خودگذشته و خستگی ناپذیر خرد کل اندیش باشد
طویله
جامعه
است
و
تو از سر تا پا
آدمی

به پیشگاه پدر
پدر که مظهر هستی اولین بشر است
سرآمد همه مخلوقیان معتبر است
پدر گزیدٔه پروردگار عالم شد
پیامبری و نبوت رسالت پدر است
تمام رشد پسر در جهان عقل و خرد
رهین رنج و خردمندی و غم پدر است
پدر وسیلٔه حبل متین روح خدا
درین جهان وجود، بهردختروپسراست
اگر چو موج بخیزیم وگرچو قطره نشینیم
جدا ز آب نگردیم و بحر ما پدر است
پیام عشق بیارد ز عالم ابدی
نماد مهر و صفا در سرای ما پدر است
یگانه پیر مغان در کرانٔه گیتی
پس از خدای جهان در جهان ما پدراست
زهی سعادت آن دودمان که عمری چند
هنوز صاحب اقبال و واجد پدر است


پدر بدون مادر، آدم بدون حوا، نر بدون زن هیچکاره است. حوا اگر بهتر و برتر از آدم نباشد، بدتر از او هم نیست. زنده باد برابری همه انسان ها بی اعتنابه مشخصات تصادفی و الکی و کشکی
 

شهــر مـن رو به زوال استــ تو باید باشـی
دل مـن زیـــر سـوال استــ تـــو باید باشی
فال حافظ زدم آن رنــد غزل خوان میگفت
زندگی بی تـو محال است تــو باید باشـی ..
مهندی علی عبدی رکن آبادی
جانش فدای رهبر

سؤال:
کیست آنکه توانسته حزب کموینست رزمنده ای را به طویله ای ضد کمونیستی مبدل سازد و از حزبی صلحجو، طویله ای جنگ طلب تعبیه کند.
جان لانگ

برای عزیزان افراد جایگزینی وجود ندارد.
برای عزیزان افراد جایگزینی وجود ندارد.
گریسلر

آره.
ولی
هراسی هم از این قضیه نیست.

البته
اگر کسی حافظه داشته باشد.

چون یادها
مادام العمر
در حافظه آدمیان
ذخیره می شوند.
یعنی
بر خلاف عزیزان و شریران
نامیرا هستند.

ما شاد از آنیم که کمی حافظه داریم.



ضعیفه به شوهرش میگه:
 حاج آقا؟
عحب طویله ای است.
عشق که آگاهانه نیست.
ضعیفه عزیزم
 بگو تا جون بریزم.
عشق مثل زلزله است که ناگهان از ره می رسد و همه چیز را بر سرت آوار میکند.

 گنجشگی بر جنازه ی گربه ای می گریست!!! که حالا با این همه زندگی چه کنم؟؟؟
دلبر

گنجشک نبود.
دیدیم به چشم خود.
ما هم آنجا بودیم.
خر بود.

در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی‌کاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
مولانا

آدم باید خر باشد
که
در بازار عطاران
نه دنبال عطریات و ادویه جات و داروجات،
بلکه دنبال شکر باشد
و
مرض لاعلاج قند بگیرد


دوست را باید میان خیل دشمن جست.
محمد زهری
دوستان الکی و کشکی
ناپایدارند.
اگر دنبال دوستی
به هماندیشی با خلایق خطر کن


نان خوردن به نرخ روز نه نشانه آدمیت، بلکه نشانه خریت و ناشی از خریت است. به همین دلیل آدم حکم کیمیا دارد. دی شیخ با چراغ همی گشت گرد باغ کز این و آن ملولم و انسانم ارزو ست.


با تو یک شب بنشینيم و شرابی بخوریم
آتش آلود و جگر سوخته آبی بخوریم
 
در کنار تو بیفتیم چو گیسوی تو مست
دست در گردنت آویخته تابی بخوریم
 
بوسه با وسوسه ی وصل دلارام خوش است
باده با زمزمه ی چنگ و ربابی بخوریم
 
پیش چشم تو بمیريم که مست است، بیا
تا به خوشباشی مستان می نابی بخوریم
 
صله ی سایه همین جرعه ی جام لب توست
غزلی نغز بخوانیم و شرابی بخوریم
 
 
هوشنگ ابتهاج
توصیفِ تو در شأنِ کسی نیست به جز من
تعریفِ شراب، از دهنِ مست قبول است.
پرستو

معنی تحت اللفظی:
فقط من در شأن وصف تو هستم
همان طور که وصف شراب از قول مست قبول است.

اولا
توصیف چیزی
هنر نیست.

هنر توضیح چیزی است.

ثانیا
شناخت هر چیز هستی
در انحصار کسی نیست
همه می توانند لیاقت شناخت همه چیز را کسب کنند.

ثالثا
مست
اصلا مغز اندیشنده ندارد تا شراب در ذهنش منعکس شود
و
تعریف او از شراب مقبول افتد.


آرزوی تو بهت میگه چطور زندگی کنی پس آرزوت رو درست انتخاب کن!
روژینا

آره.
وقتی کسی از عقل اندیشنده بی بهره باشد
چاره ای جز پیروی از هوس و غریزه و آرزو ندارد.


رسوای عالمی شدم از شور عاشقی
ترسم خدا نخواسته رسوا کنم تو را
بسطامی
راستی چرا در ایده ئولوژی اشراف برده دار و فئودال و روحانی
عشق
موجب رسوایی عاشق می شود؟
چرا باید دوست داشتن همنوعی
شرم انگیز باشد
ولی
دشمن داشتنش
فخر انگیز؟
آخر این چه طویله ای است؟

هر کسی وجدان داشته باشه با این همه زیبایی و قشنگی تو عاشقت میشه
حدث

عشق
چه ربطی به وجدان دارد؟
من ـ زور از وجدان اصلا چیست؟
ضمنا
عشق چه ربطی به زیبایی کذایی کسی دارد.
بنی آدم می تواند عاشق شکنجه گر خود حتی باشد.
محمود دولت آبادی در کلیدر
عشق به جلاد خود را حتی پسیکولوژیزه کرده است

مردها همیشه شاعران بهتری اند ، چون از زن می نویسند
نیهال

شعر چیست
و
کیفیت شعر
چه ربطی به جنسیت شاعر دارد؟
ضمنا
شاعره ای مثل فروغ فرخزاد
صد میلیون بار
ارجمندتر و بهتر از همه شعرای نر همه تاریخ کشور عه هورا و عا شورا ست
 
سعی کنید خودتان بیندیشید و ابراز کنید. مارکس که پیغمبر نیست تا حرفهایش وحی منزل باشد. اسم را نباید با ایسم عوضی گرفت. حرف های مارکس ربطی به مارکسیسم ندارند.
 
 یادها می مانند. یادها اما چه بسا آزارنده اند و نه آرامنده. چون زندگی زن و شوهر جهنم تضادها ست و نه جنت هماهنگی ها


امروز چنان درهم شکسته‌ام که انگار حقیقت را دانسته ام
فرناندو
پسوا

امروز چنان درهم شکسته‌ام که انگار حقیقت را دانسته ام؟ حریف اصلا نمی داند که حقیقت چیست. اگر کسی از حقیقت در هر زمینه باخبر گردد به خوشبخت ترین فرد در پهنه زمین مبدل می شود.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر