۱۴۰۱ خرداد ۳۱, سه‌شنبه

تحلیل دیگری از تراژدی «مهره سرخ» ـ شاهکار سیاوش کسرایی (۲۱)

 Siyavash Kasraei.jpg 

تحلیلی 

از

شین میم شین

 

 

۴

شاعر غمزده بسان کلاغی پیر در این اثر اشک انگیز، یکی از قصه های باستانی میهن خویش را در پیوند معنوی با قصص دیگر پی می گیرد، روح نظری جدیدی در کالبد فرسوده آنها می دمد و بسان رد پائی ماندگار برای نسل های آتی به میراث می نهد و می رود.

 

۱

دل دل زنان ستاره خونین شامگاه

در ابر می چکید

 

سیمرغ ابرها

می رفت تا بمیرد در آشیان شب

 

پهلو شکافته

سهراب

روی خاک

می سوخت، می گداخت

در شعله های تب

 

معنی تحت اللفظی:

ستاره سرخ شامگاه ـ بسان زخمی تپنده و خونین ـ قطره قطره در ابر می چکید.

سیمرغ ابرها می رفت تا در آشیان شب بمیرد.

سهراب در این میان، با زخمی در پهلو، روی خاک افتاده بود و در شعله های تب می سوخت و می گداخت.

 

تراژدی را بهتر از این نمی توان شروع کرد.

همه عناصر متشکله این بند آغازین شعر، بدون استثناء تراژیک اند و روان خواننده و شنونده را از اندوه می آکنند و به آشوب می کشند:

 

۱

ستاره سرخ شامگاه، بسان زخم خونچکانی دل آسا در خود می تپد و خون می تراود.

 

۲

خون ستاره بر انبوه ابرهای آسمان می چکد.

 

۳

ابرهائی در هئیت سیمرغ.

 

۴

سیمرغی از طرازی دیگر:

 

الف

سیمرغی نه نامیرا، نه یاریگر، نه حلال مشکلات از هر نوع.

 

ب

بلکه سیمرغی بسان هر مرغی:

سیمرغی میرا، سیمرغی غمزده، بیچاره، گریزا

 

پ

سیمرغی میرنده در آشیان شب و نه زینده، پرونده، نجات دهنده در کوه دسترس ناپذیر قاف

۵

سهراب با زخمی بر تن و در آتش سوزنده و گدازنده ی تب

 

آغازی در نهایت کمال برای تراژدی بزرگ دیگری به نام «مهره سرخ»

که

سیاوش با فروتنی طبقاتی و نه ساختگی،

به

مهری

 ـ همسر و همسنگر سترگ زندگی اش ـ

تقدیم می کند.

 

اما دلیل اینهمه وارونگی کدام است و از چه قرار است؟

 

چرا همه چیز تراژیک است؟

 

چرا به ویژه سیمرغ، بیچاره تر از هر بیچاره ای به آشیان شب می گریزد، آنهم نه برای طرد خستگی از تن، نه برای جذب انرژی برای زندگی و رزم، بل برای مردن؟

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر