۱۴۰۱ تیر ۲, پنجشنبه

زندگی مارکس و انگلس (۱۸۴)

    

 هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

 

 فصل سیزدهم

کتاب کشفیات

 

۲

آرزوی مارکس مبنی بر «سرنگون سازی کلیه مناسباتی که در آنها انسان به موجودی خفت زده، تحقیر شده، سرکوب گشته، برده واره، بی پناه و غیرقابل احترام»،

او را اندک اندک  به این شناخت رسانده

که

علل کلیه درهم شکستگی ها و تبهکاری ها

را

باید

در

شیوه تولید کاپیتالیستی 

دید.

 

مارکس

خود را به  تشریح «آناتومی جامعه بورژوایی» به مدد تیغ تیز انتقاد علمی

موظف  

کرده بود.

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۱۳، ص ۸)

 

 

مارکس

در آن زمان

جوان ۲۶ ساله ای بیش نبود.

 

او

مادام العمر

به

این آماج خود تعیین کرده

علیرغم تبعید بی رحمانه توسط ارتجاع فئودالی از کشور

علیرغم گرسنگی و فقر و ذلت

علیرغم بیماری و مرگ اعضای خانواده

وفادار می ماند.

 

از

سال ۱۸۴۹

که

خانواده تهیدست مارکس

مجبور به فرار به لندن شده بود،

ذلت

میهمان اصلی در خانواده مارکس بود.

 

تقریبا بدون درآمد بخور و نمیر، چه رسد به درآمد ثابت، 

رانده شده از جامعه

منفور در چشم جامعه بورژوایی

به تنگ آمده از فشار طلبکاران

اخراج از خانه توسط صاحب خانه های بی رحم

زندگی نکبتباری در طول سالیان متمادی بود

که

هر کس دیگری

را

به

زانو در می آورد،

مأیوس می ساخت

و

در هم می شکست.

 

مارکس هم ساعات مبتنی بر یأس و نومیدی را از سر گذرانده بود.

برخی از نامه هایش به انگلس دال بر آنند.

 

اما

دلیل اینهمه فداکاری چه بود؟

 

این سختگیری بر خویشتن خویش

به چه دلیلی بود؟

 

خود مارکس به این سؤالات جواب داده است.

 

مارکس

در

نامه ای

به

ژوزف وایده مایر

همرزم قدیمش

در

سال ۱۸۵۹

می نویسد:

«امیدوارم که حزب ما به پیروزی علمی نایل آید.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۹، ص ۵۷۳)

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر