۱۳۹۷ خرداد ۱۴, دوشنبه

سیری در مثنوی معنوی مولوی (بخش سوم) (۵)


جلال‌الدین محمد بلخی 
معروف به مولوی
(۶۰۴ ـ ۶۷۲ ه. ق)
 
 ویرایش و تحلیل
 از
شین میم شین
 
ظاهر شدن عجز حکیمان از معالجهٔ کنیزک 
و 
روی آوردن پادشاه به درگاه اله 
و
 در خواب دیدن او 
ولی 
را
 
۱
چون رسید آن وعده‌ گاه و روز شد
آفتاب از شرق، اخترسوز شد

بود اندر منظره، شه منتظر
تا ببیند آنچ بنمودند، سر (راز)

دید 
شخصی 
فاضلی 
پر مایه‌ ای
آفتابی درمیان سایه‌ ای

می‌ رسید از دور، مانند هلال
نیست بود و هست بر شکل خیال

نیست‌ وش باشد خیال اندر روان
تو 
جهانی 
ـ بر خیالی ـ
بین
 روان 
 (رونده، جاری)

معنی تحت اللفظی:
وقتی روز شد و آفتاب اخترسوز شد،
شاه در بالکن قصرش به انتظار ایستاد تا طبیب راز زدایی شده را ببیند.
 
شخص فاضل پرمایه ای را دید
که
به آفتابی شباهت داشت که در محاصره سایه ای باشد.
 
فاضل پرمایه 
بسان هلال ماه
نیست بود
و
فقط 
در خیال، هست بود.
 
خیال در روح آدمی
نیست وش است.
 
جریان جهان
به پیشروی کسی شباهت دارد 
که
 بر سمند خیال سوار شده باشد.
 
۲
چون رسید آن وعده‌ گاه و روز شد
آفتاب از شرق، اخترسوز شد
 
منظور مولانا از وعده گاه
نه
محل موعود،
بلکه لحظه موعود است.
 
پسوند «گاه» در هر دو مورد مکانی و زمانی به کار می رود:
شامگاه
خیمه گاه
 
۳
چون رسید آن وعده‌ گاه و روز شد
آفتاب از شرق، اخترسوز شد
 
تصور و تصویر مولانا از استحاله شب به روز
خیلی زیبا ست:
آفتاب از خاور طلوع می کند و آتش بر دودمان اختران در می افکند.
 
یعنی آخرین نشانه های شب
را
از بین می برد.
 
۴
بود اندر منظره، شه منتظر
تا ببیند آنچ بنمودند، سر (راز)
 
وعده ارسال طبیب غریب توسط پیر
را
مولانا
به مثابه چیز راز زدایی شده ای تصور و تصویر می کند.

اگر شاه
احیانا
خواب ندیده بود و طبیب غریب از راه می رسید،
برای شاه به مثابه شخص مرموز اسرارآمیزی نمودار می گشت.

اینجا
از 
تئوری شناخت مولانا
پرده برمی افتد:
در قاموس مولانا در این بیت شعر
همه چیز هستی در کلافی از مه و ابهام قرار دارد.

حافظ هم همین نظر را دارد.

انسان ها در قاموس مولانا و حافظ
فاقد لیاقت شناخت جهان اند.

شناخت جهان
در انحصار عالم الغیب است.

انسان ها
فقط در صورتی به شناخت چیزی نایل می آیند
 که 
عالم الغیب
 آن چیز را راز زدایی کند.

یعنی
از پرده اسرار بیرون آورد.

ریشه این تئوری شناخت حافظ و مولانا
فئودالی است:
 
واقف مطلق به اسرار مملکت
در
 فرماسیون های اقتصادی برده داری و فئودالی
شخص شخیص خان و یا سلطان است
که
پشت پرده نشسته است و نامرئی است.

خلایق در خارج از خرگاه
فقط در صورتی می توانند به روند و روال جاری در پشت پرده پی ببرند
که
غلام لال و خرفت و خر
پرده 
را
اشتباها
 کنار زند.

پیری که به خواب شاه آمده،
همان فونکسیون غلام خوانین و سلاطین بنده داری و فئودالی را ایفا کرده است.

پرده اسرار را دریده است.

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر