۱۳۹۱ تیر ۱۶, جمعه

سیری در شعری از محمد قهرمان (2)

سرچشمه:
صفحه فیس بوک

روی جاده ابریسم شعر استاد محمد قهرمان

دلم شکایت بیجا چرا ز درد کند؟
ز باد سرد چه اندیشه برگ زرد کند؟

ز چشم زخم حوادث، خط امان یابد
کسی که گوشه ی چشمی به اهل درد کند

به راه عشق تو آن کرد نیش غم با دل
که خار بادیه با پای رهنورد کند

ز آه من دل او نرم کی شود هیهات!
ز اشک گرم چه دیدم که آه سرد کند

ز خشم دوست به افتادگان مدار عجب
که چون به خاک رسد تند باد، گرد کند

ز کار عشق قوی پنجه مانده ام حیران
که با شکسته دلی همچو من نبرد کند

خزان به گلشن امید من چه می گردد
ز برگ و بار چه دارم به جا که زرد کند
(ازمجموعه ی حاصل عمر)
(20/3/1340)


تحلیل واره ای از شین میم شین

• این شعر یکی از زیباترین و نیرومندترین اشعار شاعر است.

• خواننده این شعر، چه بسا احساس می کند که در دایره جاذبه ای جادوئی گرفتار آمده و چاره ای جز مکرر خواندن سیری ناپذیر آن و «از آن خود کردن» (مارکس) آن ندارد.

• چنین شعری حتی در عالم خواب دست از سر خواننده بر نمی دارد و رهائی از آن تقریبا امکان ناپذیر می گردد.

• اما چرا و به چه دلیل؟

• حدس ما این است که تار و پود این شعر به دیالک تیک سرشته است.

• برای کسب یقین و وقوف به صحت و سقم حدس خویش، چاره ای جز بررسی بیت به بیت این شعر وجود ندارد.
• وگرنه حدس و گمان در حد ادعا درجا خواهد زد و راه به جائی نخواهد یافت.

بیت اول

دلم شکایت بیجا چرا ز درد کند؟
ز باد سرد چه اندیشه برگ زرد کند؟

1

• شاعر در این بیت، دیالک تیک دل و درد را به شکل دیالک تیک برگ و باد بسط و تعمیم می دهند.

• چرا و به چه دلیل برداشت ما چنین است؟

• منظور از دیالک تیک چیست؟

• دیالک تیک یعنی وحدت و «مبارزه» اضداد!
• دیالک تیک یعنی همبائی و «ستیز» همزمان اقطاب متضاد!

• در این بیت شعر نیز درد و دل در وحدت و مبارزه همزمان با هم اند، در همبائی و «ستیز» همزمان با هم اند، به همان سان که باد سرد و برگ زرد.

• یکی بدون دیگری وجود ندارد:
• نه درد بدون دل و نه دل بدون درد!
• نه باد سرد خزان بدون برگ زرد و نه برگ زرد بدون باد سرد خزان!

• مرگ یکی همزمان به معنی پایان دیگری است!
• مرگ دل در این سیستم مختصات متشکل از درد و دل، همزمان به معنی حل تضاد درد و دل و انحلال سیستم یادشده است، یعنی به معنی پایان درد نیز است.

• مرده نمی تواند احساس درد کند.
• دردمندان زندگان اند و و نه مردگان!

2
دلم شکایت بیجا چرا ز درد کند؟
ز باد سرد چه اندیشه برگ زرد کند؟

• شاعر شکایت دل از درد را بیجا می دانند و برای اثبات منطقیت نظر خویش به اقامه دلیل مبادرت می ورزند:
• شکایت دل از دست درد ـ در قاموس شاعر ـ به همان اندازه بیجا و غیرمنطقی است که اندیشه برگ زرد از باد سرد.

• این شعر شاعر بسان اکثر اشعار شاعری دیگر از خطه خراسان به اندوه پیری سرشته است، به نوعی تأثر از گذشت ناگزیر زمان!
• به افسوس و آه از سیکل یونیورسال لایزال حیات:
• سیکل لایزال «پیدایش و رشد و زوال»!

• شاعر به بیهودگی آه و افسوس خویش نیز وقوف کامل دارند.
• چون علیه جبر خارائین هستی کار زیادی از دست آدمی برنمی آید.

• انسان مختار مطلق نیست!
• انسان در داربست دیالک تیک جبر و اختیار زندگی می کند!
• درجه اختیار آدمی به میزان درک جبر هستی و رفتار متناسب با قانونمندی های آن است.

• مرگ و زوال همانقدر ضروری و طبیعی است که پیدایش و رشد و کمال!


میرزا علی «معجز»

اولماسیدی ئولوم، قوجا کیشیلر
دولدوراردی جهانی سرتاسر
نجه کی دولدوروبلار اولدوزلار
صحنه آسمانی سرتاسر
اگر مرگ نبود، پیرمردان جهان را پر می کردند
به همان سان که ستاره ها صحنه آسمان را پر کرده اند!

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر