۱۴۰۲ مرداد ۲۷, جمعه

درنگی در دون ژوان در جهنم اثر «برنارد شاو» (۷)


ابراهيم گلستان

درنگی

از

مسعود بهبودی


 

دون ژوان به شیطان:
دوستان تو
دانش نیاموخته اند، گواهینامه دانشگاه دارند.
 
دون ژوان در جهنم، شده علامه ای شیطان شناس.
دوستان شیطان
به زعم دون ژوان و یا برنارد شاو و گلستان،
مدرک تحصیلی می خرند.
یعنی
ار سر تا پا
خر اند.

به قول قدما
قلم به دست دشمن است
و
همه کاسه ها و کوزه ها را بر سر شیطان خرد و خراب می کند.
شیطانی که جفت دیالک تیکی یزدان است و به همان اندازه مؤثر و مسبب است که یزدان.

فروغ فرخزاد
شیطان را حتی به یزدان برتر می شمارد و در حق شیطان دلسوزی می کند.
عجیب است که گلستان از اشعار عصیانی فروغ فروزان
خبر ندارد.
 


چیست این شیطان از درگاه ها رانده
در سرای خامش ما میهمان مانده
بر اثیر پیکر سوزنده اش دستی
عطر لذت های دنیا را بیافشانده؟


چیست او، جز آن چه تو می خواستی، باشد
تیره روحی، تیره جانی، تیره بینایی
تیره لبخندی بر آن لب های بی لبخند
تیره آغازی، خدایا، تیره پایانی؟


میل او کی مایه ی این هستی تلخ است؟
رأی او را کی از او در کار پرسیدی؟

گر رهایش کرده بودی تا به خود باشد
هرگز از او در جهان نقشی نمی دیدی

 

· ای بسا شب ها که در خواب من آمد او

· چشم هایش چشمه های اشک و خون بودند

· سخت می نالید، می دیدم که بر لب هاش

· ناله هایش خالی از رنگ فسون بودند
 

· شرمگین ز این نام ننگ آلوده ی رسوا

· گوشه ای می جست تا از خود رها گردد

· پیکرش رنگ پلیدی بود و او گریان

· قدرتی می خواست تا از خود جدا گردد
 

· ای بسا شب ها که با من گفتگو می کرد

· گوش من گویی هنوز از ناله لبریز است:

 

· شیطان:

· «تف بر این هستی، بر این هستی دردآلود

· تف بر این هستی که این سان نفرت انگیز است
 

· خالق من او و او هر دم به گوش خلق

· از چه می گوید، چنان بودم، چنین باشم

· من اگر شیطان مکارم، گناهم چیست؟

· او نمی خواهد که من چیزی جز این باشم
 

· دوزخش در آرزوی طعمه ای می سوخت

· دام صیادی به دستم داد و رامم کرد

· تا هزاران طعمه در دام افکنم ناگاه

· عالمی را پر خروش از بانگ نامم کرد
 

· دوزخش در آرزوی طعمه ای می سوخت

· منتظر، بر پا، ملک های عذاب او

· نیزه های آتشین و خیمه های دود

· تشنه ی قربانیان بی حساب او
 

· میوه ی تلخ درخت وحشی زقوم

· همچنان بر شاخه ها افتاده بی حاصل  

· آن شراب از حمیم (عفونت عرق) دوزخ آغشته

· ناز ده کس را شرار تازه ای در دل
 

· دوزخش از ضجه های درد، خالی بود

· دوزخش بیهوده می تابید و می افروخت

· تا به این بیهودگی رنگ دگر بخشد،

· او به من رسم فریب خلق را آموخت
 

· من چه هستم خود، سیه روزی که بر پایش

· بندهای سرنوشتی تیره پیچیده

· ای مریدان من، ای گمگشتگان راه

· راه ما را او گزیده، نیک سنجیده
 

· ای مریدان من، ای گمگشتگان راه

· راه راهی نیست تا راهی به او جوییم

· تا به کی در جستجوی راه می کوشید

· راه ناپیدا ست، ما خود راهی (برده)  اوییم
 

· ای مریدان من، ای نفرین او بر ما

· ای مریدان من، ای فریاد ما از او

· ای همه بیداد او، بیداد او بر ما

· ای سراپا خنده های شاد ما از او
 

· ما نه دریاییم تا خود، موج خود گردیم

· ما نه طوفانیم تا خود، خشم خود باشیم

· ما که از چشمان او بیهوده افتادیم

· از چه می کوشیم تا خود چشم خود باشیم
 

· ما نه آغوشیم تا از خویشتن سوزیم

· ما نه آوازیم تا از خویشتن لرزیم

· ما نه ما هستیم تا بر ما گنه باشد

· ما نه او هستیم تا از خویشتن ترسیم
 

· ما اگر در دام نا افتاده می رفتیم

· دام خود را با فریبی تازه می گسترد

· او برای دوزخ تبدار سوزانش

· طعمه هایی تازه در هر لحظه می پرورد
 

· ای مریدان من، ای گمگشتگان راه

· من خود از این نام ننگ آلوده بیزارم

· گر چه او کوشیده تا خوابم کند اما

· من که شیطانم دریغا سخت بیدارم.»

 

 

 

· ای بسا شب ها که من با او در آن ظلمت

· اشک باریدم، پیاپی اشک باریدم

· ای بسا شب ها که من لب های شیطان را

· چون ز گفتن مانده بود، آرام بوسیدم
 

· ای بسا شب ها که بر آن چهره ی پر چین

· دست هایم با نوازش ها فرود آمد

· ای بسا شب ها که تا آوای او برخاست

· زانوانم بی تأمل در سجود آمد
 

· ای بسا شب ها که او از آن ردای سرخ

· آرزو می کرد تا یک دم برون باشد

· آرزو می کرد تا روح صفا گردد

· نی خدای نیمی از دنیای دون باشد

 

· بار الها حاصل این خود پرستی چیست؟

· ما که خود افتادگان زار مسکینیم

· ما که جز نقش تو در هر کار و هر پندار

· نقش دستی، نقش جادویی نمی بینیم
 

· ساختی دنیای خاکی را و می دانی

· پای تا سر جز سرابی، جز فریبی نیست

· ما عروسک ها و دستان تو در بازی

· کفر ما، عصیان ما چیز غریبی نیست
 

· شکرگوئی گفتنت، شکر تو را گفتیم

· لیک دیگر تا به کی شکر تو را گوییم

· راه می بندی و می خندی به ره پویان

· در کجا هستی، کجا، تا در تو ره جوییم؟
 

· ما که چون مومی به دستت شکل می گیریم

· پس دگر افسانه روز قیامت چیست؟

· پس چرا در کام دوزخ سخت می سوزیم

· این عذاب تلخ و این رنج ندامت چیست؟
 

· این جهان خود دوزخی گردیده بس سوزان

· سر به سر آتش، سراپا ناله های درد

· پس غل و زنجیرهای تفته ی بر پا

· از غبار جسم ها خیزنده دودی سرد
 

· خشک و تر با هم میان شعله ها در سوز

· خرقه پوش زاهد و رند خراباتی

· می فروش بیدل و میخواره ی سرمست

· ساقی روشنگر و پیر سماواتی
 

· این جهان خود دوزخی گردیده بس سوزان

· باز آنجا دوزخی در انتظار ما ست

· بی پناهانیم  و دوزخبان سنگیندل

· هر زمان گوید که در هر کار یار ما ست
 

· یاد باد آن پیر فرخ رأی فرخ پی

· آن که از بخت سیاهش نام، شیطان بود

· آن که در کار تو و عدل تو حیران بود

· هر چه او می گفت، دانستم نه جز آن بود
 


ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر