۱۴۰۲ مرداد ۲۰, جمعه

فرهنگ مفاهیم سیاسی (م) ماتریالیسم تاریخی

 

هیئت تحریریه کلکتیو

برگردان 

شین میم شین


ماتریالیسم تاریخی

 

·     مراجعه کنید به ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی  

 

ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی

 

۱

·     ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی به فلسفه علمی طبقه کارگر و حزب مارکسیستی ـ لنینیستی طبقه کارگر اطلاق می شود که توسط مارکس و انگلس تدوین یافته است و توسط لنین توسعه داده شده است.

 

۲

·     ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی بخشی از مارکسیسم ـ لنینیسم است که مجموعه تفکر بشریت مترقی را در حال حاضر به طرز رشد یابنده ای تحت نفوذ خود دارد.

 

۳

·    جهان بینی علمی مارکسیستی ـ لنینیستی در وحدت سه جزء خود (؟)، شالوده سیاست حزب مارکسیستی ـ لنینیستی و دولت سوسیالیستی را تشکیل می دهد.

 

(جهان بینی طبقه کارگر

فلسفه (ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی و تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی) است

و

نه

اقتصاد سیاسی و سوسیالیسم علمی.

مترجم)

 

۴

·    ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی در فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی به طرز ناگسستی با هم پیوند دارند.

 

۵

·     به قول ولادیمیر لنین، «از این فلسفه ریخته شده از مذاب واحد مارکسیسم، نمی توان یک تز اساسی را، یک جزء ماهوی را جدا کرد، بدون اینکه خود را از حقیقت عینی (؟) دور ساخت، بدون اینکه در دام دروغ (؟) بورژوایی ـ ارتجاعی افتاد.»

 

(روی مفاهیم حقیقت عینی و دروغ لنین در این جمله،

باید کار کرد.

هدف لنین تأکید بر منشاء عینی حقیقت است

و

گرنه

حقیقت

بر خلاف واقعیت،

عینی

 نیست.

بلکه ذهنی (سوبژکتیو) است.

حقیقت

انعکاس نسبتا درست و دقیق واقعیت عینی است.

مثال:

سیب

میوه ای

قابل خوردن است.

این حکم (جمله، اندیشه) حقیقی است.

احکام و افکار و مفاهیم اما سوبژکتیوند و نه اوبژکتیو.

یعنی

در ذهن ما وجود دارند و نه در خارج از ذهن ما و مستقل از ذهن ما.

منظور لنین این است که منشاء حقیقت، واقعیت عینی است که در خارج از ذهن ما و مستقل از بود و نبود ما وجود دارد.

عینی به این معنی است.

مثلا

 سیب

چیزی واقعی و عینی است.

 

ضد حقیقت، باطل است و نه دروغ.

ضد راست، دروغ است.

حقیقت

بر خلاف راست و دروغ،

نه چیزی ظاهری، بلکه ماهوی است.

هر ادعای راستی، حتما نباید حقیقی باشد.

ای بسا حقیقت

که

به نظر ساده لوحان

دروغ است.

مترجم)

 

۶

·     ماتریالیسم دیالک تیکی به بررسی قانونمندی های عام مؤثر در طبیعت و جامعه و تفکر (کل هستی) می پردازد.

 

۷

·     ماتریالیسم تاریخی پژوهش های خود را  بر قانونمندی های عامی متمرکز می سازد که به لحاظ کیفی با قوانین طبیعی تفاوت دارند و در کلیه عرصه های حیات جامعتی مؤثر می افتند.

 

(بررسی عام ترین قانونمندی های جامعه بشری

به عهده ماتریالیسم تاریخی

و

 بررسی عام ترنی قانونمندی های عرصه تفکر،

به عهده تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی

 است.

مترجم)

 

۸

·     در حالیکه علوم منفرد (شیمی و فیزیک و غیره)  مشخصات ماهوی و قانونمندی های ساختاری و تکاملی (توسعتی) فرم حرکتی معین ماده را و یا عرصه معین واقعیت عینی را مورد پژوهش قرار می دهند، وظیفه خاص ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی عبارت است از مبنا قرار دادن نتایج حاصل از علوم منفرد و پراتیک جامعتی مترقی (به ویژه، مبنا قرار دادن دانش تجربی جمعبندی شده و تعمیم تئوریکی یافته حاصل از مبارزه طبقاتی طبقه کارگر بین المللی و احزاب مارکسیستی ـ لنینیستی اش بر ضد سرمایه داری و در راه ساختمان سوسیالیسم و کمونیسم) و با مبنا قرار دادن قانونمندی های  عام مؤثر در کلیه فرم های حرکتی و کلیه عرصه های واقعیت عینی، برای قرار دادن متد جهان بینانه، معرفتی ـ نظری و متدئولوژیکی در اختیار کلیه علوم.

 

(این بدان معنی است که ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی و تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی

با جمعبندی و تعمیم تئوریکی بخشیدن به نتایج علوم منفرد و علوم جامعتی مترقی،

متد جهان بینانه، معرفتی ـ نظر و متدئولوژیکی

در اختیار آنها (علوم منفرد و علوم جامعتی مترقی) قرار می دهد.

مترجم)

 

۹

·     ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی (وتئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی) نه تنها معارف فلسفی مستدل علمی در اختیار انسان ها قرار می دهند، بلکه ضمنا موضع اکتیو (فعالیت مبتنی بر آگاهی) و مبتنی بر خوش بینی نسبت به جهان به آنها اعطا می کنند و بدین طریق به تعیین رفتار انسان ها در کلیه عرصه های زندگی نایل می آیند.

  

۱۰

·     دو بخش اساسی ماتریالیسم دیالک تیکی را ماتریالیسم و دیالک تیک تشکیل می دهند که متقابلا در یکدیگر نفوذ می کنند و وحدت ناگسستنی با هم تشکیل دارند.

 

·    مراجعه کنید به ماتریالیسم، دیالک تیک

 

ماتریالیسم

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3767

 

 

دیالک تیک

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10449

 

۱۱

·     هم ماتریالیسم مارکسیستی (ماتریالیسم دیالک تیکی) و هم دیالک تیک مارکسیستی (ماتریالیستی)، هر دو  تئوری فلسفی و متد فلسفی اند:

 

·    مراجعه کنید به تئوری، متد

  

متد

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9155

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7346

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3932

 

تئوری

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7501

 

قسمت اول

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7502

 

قسمت دوم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7503

 

۱

الف

·     ماتریالیسم مارکسیستی تئوری فلسفی ماتریالیته (مادیت) جهان است.

 

ب

·     ماتریالیسم مارکسیستی تئوری فلسفی رابطه ماده و روح (وجود و شعور) است.

 

(دیالک تیک ماده و روح (وجود و شعور) مسئله اساسی فلسفه و معیار اصلی برای تعیین ماهیت جهان بینی  ها ست.

مترجم)

 

۲

الف

 

·     دیالک تیک مارکسیستی تئوری فلسفی پیوند حرکت و توسعه جهان است.

ب

·     اصول، قوانین و مقولات فرمولبندی شده در این تئوری فلسفی، انعکاس پیوندهای عام میان پدیده های واقعیت عینی و همزمان، مراحل شناخت جهانند

 

پ

·      اصول، قوانین و مقولات فرمولبندی شده در این تئوری فلسفی، پایه ای برای تدوین متد فراگیر عام شناخت جهان و تغییر عملی جهانند:

·    متد دیالک تیکی ـ ماتریالیستی

 

۱۲

·    ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی به معنی انقلابی در تاریخ فلسفه بوده است و به تغییر بنیادی ماهیت و فونکسیون فلسفه منجر شده است.

 

۱۳

·    اگر فلسفه قبلا عمدتا به تئوری اسپه کولاتیوی (گمانورزانه ای) اطلاق می شد که بر فراز علوم قرار دارد، پس از تدوین ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی به اصولی استحاله یافت که با توسعه علوم و مبارزه انقلابی طبقه کارگر پیوند تنگاتنگ داشتند و وظیفه فلسفه مارکسیستی، نه تنها تفسیر جهان، بلکه علاوه بر آن، تغییر جهان بود. (مارکس)

 

۱۴

·    فلسفه خود بدین طریق،  خصلت علمی قطعی و پیگیر کسب کرد.

 

۱۵

·    فلسفه بدین طریق به اولین و یگانه ترین جهان بینی علمی مبدل شد.

 

۱۶

·    این تحول از آن رو امکان پذیر گشت که مارکس و انگلس به ترکیب (سنتز) ارگانیکی (عضوی) ماتریالیسم و دیالک تیک نایل آمدند و بدین طریق ماتریالیسم ماقبل مارکسیستی را تحول بنیادی بخشیدند و دیالک تیک موجود در فرم ایدئالیستی اش را تحول ماتریالیستی بخشیدند 

 

۱۷

·     ماتریالیسم دیالک تیکی، نه نتیجه وحدت ماتریالیسم مارکسیستی با دیالک تیک هگلی، بلکه کیفیتا چیز کاملا جدیدی است.

 

۱۸

·     مارکس و انگلس بر ضعف های ماتریالیسم های قبلی غلبه می کنند.

·    خصلت متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) آنها را به نقد می کشند و از ضعف آنها در درک و توضیح ماتریالیستی توسعه جامعتی  پرده برمی دارند.

 

(مارکس و انگلس ماتریالیسم های متنوع قبلی (ماتریالیسم آنتیک، مکانیکی، علم الاشیایی، آنتروپولوژیکی (فویرباخی) و غیره) را نفی دیالک تیکی می کنند و به ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی می رسند.

مترجم)

 

۱۹

·    مارکس و انگلس همراه با ماتریالیسم دیالک تیکی، ماتریالیسم تاریخی را نیز توسعه می دهند.

·    یعنی ماتریالیسم را به توضیح جامعه بشری بسط می دهند.

 

(ماتریالیسم های قبلی، مثلا ماتریالیسم مکانیکی فراسنه در قرن ۱۸ و ماتریالیسم فویرباخ

در عرصه جامعه اصلا ماتریالیستی نبودند.

تماشاگر و منفعل و پاسیو بودند.

با تدوین مفاهیم و قوانین و تئوری های ماتریالیسم تاریخی عام ترین قوانین و قانونمندی های جامعه بشری قابل درک و توضیح می گردند.

ضمنا

جامعه شناسی هم از این به بعد

به عنوان علم تشکیل می یابد و امکان پذیر می گردد.

مترجم)

 

۲۰

·    با تدوین ماتریالیسم تاریخی، راه برای فهم کامل قانونمندی های حیات جامعتی باز می شود.   

 

۲۱

·    مارکس و انگلس بدین طریق می توانند برای اولین بار در تاریخ تفکر فلسفی بشری از دیالک تیک وجود و شعور (که از دیالک تیک های ماتریالیسم دیالک تیکی بود و شامل حال کل هستی می شد. مترجم) به دیالک تیک وجود جامعتی و شعور جامعتی برسند و از نقش تعیین کننده وجود جامعتی در این دیالک تیک، یعنی از نقش تعیین کننده تولید و مبارزه طبقاتی در جامعه بشری پرده بردارند که در آن دایره معارف بنیادی فلسفه بسته می شود و وحدت ناگسستنی تئوری و پراتیک تشکیل می یابد.

 

(دیالک تیک وجود و شعور

مسئله اساسی فلسفه در کل هستی

بود.

یعنی

معیار اصلی برای تعیین و تمیز جهان بینی های ماتریالیستی و ایدئالیستی

بود.

اکنون

با

کشف دیالک تیک وجود جامعتی و شعور جامعتی

معیاری برای تعیین و تمیز جهان بینی های فوق الذکر

در

جامعه بشری

تشکیل می یابد.

مترجم)

 

۲۲

·    وحدت تئوری و پراتیک (اندیشه و عمل) که به طور تئوریکی اثبات می شود و جامه عمل واقعی می پوشد، مهم ترین منبع و سرچشمه خصلت خلاق، اکتیو (فعالیت مبتنی بر آگاهی) و جهاندگرگونساز ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی است.

 

۲۳

·     با ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی، فلسفه ای پا به عرصه وجود می گذارد که بیانگر منافع طبقه کارگر و   بخش اعظم بشریت زحمتکش در فرم تئوریکی است و لذا می تواند به طرز رشد یابنده ای به بنیاد فلسفی جهان بینی توده های خلق مبدل شود.

 

۲۴

·    این (تبدیل ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی به بنیاد فلسفی جهان بینی توده های خلق) آماج برنامه ای احزاب کمونیستی ـ کارگری است.

 

۲۵

·     ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی، سیستم بسته ای است.

·    یعنی تئوری فلسفی منطقی پیگیر منتج از تئوری های قبلی است.

·    ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی اما سیستم اتمام یافته ای نیست که قادر به توسعه و تکامل فراتر نباشد.

 

۲۶

·     ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی به حلاجی  نتایج نوین علوم طبیعی و جامعتی و تجارب تاریخی مبارزه انقلابی طبقه کارگر و ساختمان جامعه سوسیالیستی و کمونیستی می پردازد.

 

۲۷

·     پیوند تنگاتنگ ماتریالیسم دیالک تیکی با علوم منفرد و با  وظایف عملی جنبش کارگری سبب می شود که نتایج حاصله، به طرز مداومی جامه عمل بپوشند و نتایج نوین علوم به محک پراتیک زده شوند، تدقیق و تصحیح شوند.

 

۲۸

·     ماتریالیسم تاریخی به بررسی جامعه به مثابه کل می پردازد.

 

۲۹

·     ماتریالیسم تاریخی به پژوهش پیوندها، مناسبات و روندهای درونی جامعه و تأثیر متقابل جوانب مختلف آن می پردازد.

 

۳۰

·     ماتریالیسم تاریخی، توسعه جامعه را به مثابه روند طبیعی ـ تاریخی (مارکس، انگلس) درک می کند که با قانونمندی های عینی مشروط می گردد.

 

۳۱

·     ماتریالیسم تاریخی به مسئله مربوط به رابطه وجود جامعتی و شعور جامعتی و به مسئله مربوط به رابطه کردوکار تئوریکی و پراتیکی (نظری و عملی) انسان ها راه حل ماتریالیستی ـ دیالک تیکی عرضه می کند.

 

(مراجعه کنید به دیالک تیک وجود جامعتی ـ شعور جامعتی، دیالک تیک تئوری و پراتیک.

مترجم)

 

۳۲

·    قوانین توسعتی (قوانین تکاملی) عام بررسی شده توسط ماتریالیسم تاریخی در مقایسه با قوانین فرمول بندی شده در ماتریالیسم دیالک تیکی، خاص محسوب می شوند.

 

(این بدان معنی است که قوانین ماتریالیسم دیالک تیکی عامتر از قوانین ماتریالیسم تاریخی اند و قوانین ماتریالیسم تاریخی عامتر از قوانین علوم منفردند.

مراجعه کنید

به

 دیالک تیک منفرد ـ خاص ـ عام.

مترجم)

 

 

منفرد

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2779

 

ادامه دارد.

 

 

۳۳

·     مهم ترین بخش قوانین جامعتی که توسط ماتریالیسم تاریخی مورد بررسی قرار می گیرند، عبارتند از قوانین کردوکار آگاهانه  و آماجگرایانه انسان ها که فقط با این کردوکار و با این مؤثریت، وجود اوبژکتیو کسب می کنند.

·    یعنی مستقل از اراده و شعور انسان های کنشگر (عمل کننده) جریان توسعه جامعتی را تعیین می کنند.

 

۳۴

·     ماتریالیسم تاریخی این حقیقت امر را به مثابه قانون توسعه بنیادی تاریخ بشری در نظر می گیرد که انسان ها قبل از هر چیزی باید به رفع حوایج حیاتی  مادی خود نایل آیند.

·    یعنی انسان ها قبل از پرداختن به سیاست و علم و هنر و مذهب و غیره، باید بخورند، بنوشند، سرپناهی و پوشاکی تهیه و تولید کنند.

 

۳۵

·    این  مهم ترین تز بنیادی ماتریالیسم تاریخی  به تز «درک ماتریالیستی تاریخ» معروف است که مارکس در «نقدی بر اقتصاد سیاسی» توسعه داده و تدوین کرده است:

 

۱

·    «انسانها در تولید جامعتی حیات خود، وارد مناسبات ضرور (جبری) معینی می شوند که مستقل از اراده و خواست شان اند.

·    به عبارت دقیقتر وارد مناسبات تولیدی معینی می شوند که با سطح توسعه معین نیروهای مولده مادی جامعه مربوطه مطابقت دارند.

 

(مارکس 

دیالک تیک فرم و محتوا

را

به شکل دیالک تیک مناسبات تولیدی و نیروهای مولده بسط و تعمیم می دهد که در آن نقش تعیین کننده از ان محتوا و یا نیروهای مولده است.

این مهمترین دیالک تیک هر جامعه است

و

بدن در نظر گرفتن آن، درک و توضیح رادیکال و ریشه ای جامعه محال است.

مترجم)

 

۲

·    «مجموعه این مناسبات تولیدی تشکیل دهنده ساختار اقتصادی جامعه است.»

 

(مارکس

مناسبات تولیدی هر جامعه

را

ساختار اقتصادی آن جامعه می نامد.

مفهوم ساختار

را

مارکس بر مفهوم فرم ترجیح می دهد.

ساختار هر سیستم به نحوه و نوع ترکیب عناصر آن سیستم اطلاق می شود.

 

مثال:

گاوآهن و شمشیر و خنجر و طشت و چرخ خیاطی و قابلمه و دیگ همگی از اتم های (عنصر شیمیایی) آهن تشکیل یافته اند.

اگر آنها را ذوب کنند، چیزی جز آهن باقی نمی ماند.

تفاوت آنها فقط در ساختارشان اشت.

یعنی

در نحوه ترکیب اتم های آهن با یکدیگر است.

مفهوم فرم برای درک و توضیح خیلی از مسائل کافی نیست.

مراجعه کنید

به

دیالک تیک عنصر ـ ساختار ـ سیستم.

 

 

سیستم

(سامانه)

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7307

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7306

 

مترجم)

 

۳

·     «مناسبات تولیدی و یا ساختار اقتصادی هر جامعه  پایه و شالوده و زیربنای آن جامعه است که بر روی آن، روبنای قضایی ـ حقوقی و سیاسی بنا می شود.

·    روبنایی که با فرم های شعور جامعتی معینی مطابقت دارد.»

 

(مارکس

اکنون

دیالک تیک زیربنا و روبنا

را

به شکل دیالک تیک زیربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن زیربنا و یا زیربنای اقتصادی یعنی ساختار اقتصادی جامعه می داند.

 

خلایق خر و یا خرپور از این دیالک تیک مارکس نتیجه خرکی می گیرند و اعلام می دارند

 که

برای مارکس،

 فقط اقتصاد معنی و اهمیت دارد

و

منظور مارکس از اقتصاد،

خور و خواب و خر و پف است.

بعد اعلام می دارند

که

«اقتصاد مال خر است»

و

نه مال علما که خیلی خیلی آدمند.

مترجم.)

 

۴

·    «شیوه تولید حیات مادی، مشروط کننده  روند اجتماعی، سیاسی و فکری به طور کلی است.»

 

(شیوه تولید

دیالک تیکی از مناسبات تولیدی و نیروهای مولده

است.

به نظر مارکس در این جمله،

 شیوه تولید هر جامعه تعیین کننده روبنای ایده ئولوژیکی آن جامعه است.

مراجعه کنید به شیوه تولید

 

 

شیوه تولید

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5486

مترجم)

  

·    مارکس در اثرش تحت عنوان «نقدی بر اقتصاد سیاسی» ادامه می دهد:

 

۵

·    «این شعور (شعور جامعتی. مترجم) انسان ها نیست که وجود (وجود جامعتی. مترجم) آنها را تعیین می کند.

·    بلکه وجود جامعتی انسان ها ست که تعیین کننده شعور  جامعتی آنها ست.»

 

(مارکس

 در این جمله

 دیالک تیک وجود و شعور

(ماده و روح)

را

که

از

 دیالک تیک های ماتریالیسم دیالک تیکی

است.

یعنی

شامل حال کل هستی (طبیعت، جامعه، تفکر)

می شود،

به شکل دیالک تیک وجود جامعتی و شعور جامعتی بسط و تعمیم می دهد.

یعنی

از

کل هستی

وارد جامعه بشری می شود.

یعنی

از

ماتریالیسم دیالک تیکی 

وارد ماتریالیسم تاریخی می شود.

مترجم)

 

۶

·    «نیروهای مولده مادی هر جامعه در مرحله معینی از توسعه شان با مناسبات تولیدی جامعه مربوطه در تضاد قرار می گیرند.

·    با مناسبات تولیدی موجود و یا با بیانگر حقوقی ـ قضایی درخور آن و یا با مناسبات مالکیت که نیروهای مولده مادی هر جامعه  تا آن زمان در چارچوب شان حرکت می کردند، در تضاد قرار می گیرند.»

 

(مارکس

در این جمله

از مهم ترین دیالک تیک هر جامعه

تکرار می کنیم:

هر جامعه

سخن دارد:

از

دیالک تیک سه عضوی نیروهای مولده ـ مناسبات تولیدی (زیربنای اقتصادی) ـ روبنای ایده ئولوژیکی.

 

مارکس

این دیالک تیک سه عضوی

را

از

ترکیب مهم ترین دیالک تیک های دوگانه هر جامعه

به دست آورده است:

 دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی (زیربنای اقتصادی)

+

دیالک تیک زیربنای اقتصادی (مناسبات تولیدی) و روبنای ایده ئولوژیکی.

قطب تعیین کننده

در

دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی،

 نیروهای مولده است.

قطب تعیین کننده

در

دیالک تیک زیربنای اقتصادی (مناسبات تولیدی) و روبنای ایده ئولوژیکی

زیربنای اقتصادی است.

 

رادیکالیته تفکر مارکسیستی همین جا آشکار می گردد.

رادیکالیته

یعنی

دست بردن به ریشه

و

ریشه ای ترین دیالک های جامعه بشری

همین دو دیالک تیک و یا دیالک تیک سه عضوی ناشی از ترکیب آندو ست.

مترجم)

 

۷

·    «مناسبات تولیدی (به ویژه مناسبات مالکیت بر وسایل اساسی تولید، در اثر تشدید این تضاد، به مثابه فرم) به غل و زنجیری بر دست و پای نیروهای مولده (به مثابه محتوا) مبدل می شوند.

·    آنگاه دوران انقلاب اجتماعی شروع می شود.»

 

(مارکس

در این جمله

ریشه مادی دوران های تاریخی

را

ریشه مادی انقلابات اجتماعی

را

کشف می کند و توضیح می دهد.

هم

دوران های تاریخی

ریشه مادی و عینی و واقعی دارند

و

هم

انقلابات اجتماعی.

این ریشه مادی و عینی و واقعی

در

دیالک تیک سه عضوی اساسی جامعه بشری است.

مثال:

رابطه دیالک تیکی فرم و محتوا

(مناسبات تولیدی و نیروهای مولده)

شبیه رابطه پیراهن و کودک

است.

وقتی اندام کودک رشد کند، پیراهن برایش تنگ می گردد و دیر یا زود، جر می خورد.

وقتی

نیروهای مولده

زشد کنند،

مناسبات تولیدی برای شان تنگ می گردد

 و

 انقلاب اجتماعی ضرورت کسب می کند.

مترجم)

 

·    مارکس در اثرش تحت عنوان «نقدی بر اقتصاد سیاسی» ادامه می دهد:

 

۸

·    «با تغییر شالوده اوکونومیکی (اقتصادی) جامعه، روبنای (ایده ئولوژیکی) غول آسا دستخوش تحول تدریجی و یا طرفة العینی و جهشی می گردد.»

 

(مارکس در این جمله

نقش تعیین کننده در دیالک تیک زیربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی

را

از آن زیربنای اقتصادی می داند.

 

این تفسیر ماتریالیستی  دیالک تیک وجود جامعتی و شعور جامعتی

است:

وجود جامعتی

در تحیل نهایی

 تعیین کننده شعور جامعتی است.

مترجم)

 

۹

·    «با در نظر گرفتن این تحولات، همیشه باید میان تحولات مادی و تحولات قابل توضیح علم الاشیایی در شرایط تولیدی اکونومیکی (اقتصادی) از سویی و تحولات  حاصله در فرم های قضایی ـ حقوقی، سیاسی، مذهبی، هنری  و یا فلسفی و به اختصار، در فرم های ایده ئولوژیکی که در آن فرم ها مردم به این تضادها وقوف کسب می کنند و به وحدت نظر می رسند، از سوی دیگر تفاوت گذاشت.»

 

(مارکس

در این جمله

از

دیالک تیک تحولات مادی و فکری

(تحولات زیربنایی و روبنایی)

پرده برمی دارد

و

روبنای ایده ئولوژیکی

را

فرم و چارچوبی

تصور و تصویر می کند

که

در آن، تحولات زیربنایی از صراحت طبقاتی گذرانده می شوند

و

مواضع طبقاتی متضاد

تشکیل می یابند.

مترجم)

 

۱۰

·    «همان طور که کیستایی هر فرد را نمی توان بر پایه تصورات خود او مورد قضاوت قرار داد، چیستایی این دوران های تحول را هم نباید از شعور جامعتی مربوطه (عناصر روبنایی ـ ایده ئولوژیکی) مورد قضاوت قرار داد.

·    بلکه برعکس، چیستایی شعور جامعتی را باید با توجه به تضادهای حیات مادی، با توجه به تعارضات موجود میان نیروهای مولده جامعتی و مناسبات تولیدی توضیح داد.»

 

(مارکس

در این جمله

نقش تعیین کننده در دیالک تیک نیروهای مولده (فرم) و مناسبات تولیدی (محتوا)

را

از آن نیروهای مولده می داند.

مترجم)

 

۱۱

·    «هیچ فرماسیون اقتصادی جامعه تا زمانی که کلیه نیروهای مولده مربوطه، توسعه کامل نیافته اند، یعنی فرماسیون اقتصادی، هنوز برای آن نیروهای مولده، گنجایش کافی دارد، سقوط نمی کند و جای خود را به مناسبات تولیدی عالی تر نمی دهد، مگر اینکه شرایط وجود مادی جدید در دامان جامعه کهنه پرورش یافته باشند.»

 

(مارکس

در این جمله

از

عالم عام ماتریالیسم دیالک تیکی

وارد خطه خاص ماتریالیسم تاریخی می شود:

از

دیالک تیک فرم و محتوا

(که از دیالک تیک های ماتریالیسم دیالک تیکی است)

وارد دیالک تیک فرماسیون و نیروهای مولده

(که از دیالک تیک های ماتریالیسم تاریخی است)

می شود.

 

مارکس

(البته نه به طرز دقیق و درست)

دیالک تیک فرم و محتوا

را

به شکل دیالک تیک فرماسیون اقتصادی و نیروهای مولده

بسط و تعمیم می دهد.

ما

اگر جای او بودیم،

به شکل دیالک تیک مناسبات تولیدی و نیروهای مولده بسط و تعمیم  می دادیم

تا نتیجه مورد نظر او را بهتر و دقیقتر بگیریم:

تا زمانی که نیروهای مولده جامعه ای به اندازه کافی رشد نیافته باشند

و

با مناسبات تولیدی حاکم در تضاد آشکار قرار نگرفته باشند،

یعنی

تا زمانی که مناسبات تولیدی به مثابه فرم

 برای نیروهای مولده به مثابه محتوا

تنگ نشده باشد،

شرایط مادی عینی

هنوز

برای جایگزینی مناسبات تولیدی عقب مانده با مناسبات تولیدی مدرن

فراهم نمی آید.

 

محتوای هر چیز

در

تحلیل نهایی

تعیین کننده فرم آن است

و

نیروهای مولده

تعیین کننده مناسبات تولیدی

اند.

مترجم)

 

·    مارکس در اثرش تحت عنوان «نقدی بر اقتصاد سیاسی» ادامه می دهد:

 

۱۲

·    «به همین دلیل، بشریت همیشه وظایفی را تعیین می کند که قابل حل باشند.

·    اگر تیز بنگریم، در می یابیم که خود وظیفه زمانی مطرح می شود که شرایط مادی برای حلش وجود دارد و یا حداقل در روند وجود پیدا کردن قرار دارد.»

 

(منظور مارکس در این جمله،

تقدم اوبژکت (عین، شرایط مادی) بر سوبژکت (ذهن، شرایط فکری)

است.

مارکس

در این جمله

دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت

را

در

عرصه شناخت

مطرح می کند

و

نقش تعیین کننده را از آن اوبژکت شناخت

می داند.

چون محتوای شناخت

نه

در سوبژکت شناخت (مثلا بشریت)

بلکه در اوبژکت شناخت (مثلا جامعه به مثابه موضوع شناخت)

است.

 

ولی این نظر مارکس که تعیین وظیفه، زمانی صورت می گیرد که حلش امکان پذیر اشت،

قابل تأمل

است.

چون مثلا فلاسفه آنتیک هم برای گذار از جهنم جامعه طبقاتی به جنت جامعه بی طبقه،

اوتوپی مطرح کرده اند.

یعنی

قبل از تشکیل و توسعه شرایط مادی گذار،

برای بشریت بدبخت

وظیفه تعیین کرده اند.

مترجم)

 

۱۳

·    «به طور کلی می توان از شیوه های تولیدی  زیر به عنوان دوران های پیشرونده فرماسیون های اقتصادی جامعه بشری سخن گفت:

 

الف

شیوه تولید آسیایی

 

ب

شیوه تولید آنتیک

(جهان باستان کلاسیک)

(شیوه تولید مبتنی بر نظام جامعتی برده داری. مترجم)

 

پ

شیوه تولید فئودالی

 

ت

شیوه تولید بورژوایی مدرن.»

 

۱۴

·    «مناسبات تولیدی بورژوایی، آخرین فرم آنتاگونیستی روند تولید جامعتی است.

·    آنتاگونیستی نه معنی آنتاگونیسم (آشتی ناپذیری) فردی، بلکه به معنی آنتاگونیسمی که از شرایط حیاتی جامعتی افراد نشئت گرفته است.

·    نیروهای مولده توسعه یابنده جامعتی در دامان جامعه بورژوایی (در دامان همه فرماسیون های اقتصادی. مترجم) اما ضمنا شرایط مادی لازم برای حل این آنتاگونیسم را فراهم می آورند.

·    یعنی با فرماسیون اقتصادی جامعه بورژوایی، پیشتاریخ جامعه بشری به پایان می رسد.»

  

·    مارکس در اثرش تحت عنوان «نقدی بر اقتصاد سیاسی» ادامه می دهد:

 

۱۵

·    «گذار به فرماسیون اقتصادی کمونیسم  هم اکنون در یک چهارم کره زمین در حال صورت گرفتن است.

·    نیروی جامعتی ئی که می تواند و باید این گذار را به دوش کشد، طبقه کارگر است.»

 

(مارکس در این جمله

از

 فرماسیون اقتصادی سوسیالیستی

حرفی نمی زند.

مارکس و انگلس و لنین

فرماسیون اقتصادی سوسیالیستی

را

نه

به عنوان فرماسیون اقتصادی مستقلی،

بلکه به مثابه مرحله ای از فرماسیون اقتصادی کمونیستی می پنداشتند.

این تصور آنان در روند ساختمان سوسیالیسم در جمهوری آلمان دموکراتیک تصحیح شده است.

فرماسیون اقتصادی سوسیالیستی

فرماسیون اقتصادی مستقلی است.

مترجم.)

 

۱۶

·    «نقطه نظر (ایستگاه، موضع) ماتریالیستی ـ دیالک تیکی، یعنی نقطه نظر علمی در تئوری جامعتی، جانبداری از طبقه کارگر را ضرور و الزامی می ساخت.

·    یعنی نقطه نظر ماتریالیستی ـ دیالک تیکی، فقط توسط تئوریسین هایی می توانست تدوین شود که آگاهانه منافع طبقاتی طبقه کارگر را نمایندگی می کنند.»

 

(این جمله

حاکی از این است

که

شعور جامعتی افراد

توسط وجود جامعتی آنها

(پایگاه طبقاتی آنها)

تعیین می شود.

اگر مارکس و انگلس و لنین

در

سنگر طبقاتی طبقه کارگر نبودند،

نمی توانستند به تدوین مارکسیسم ـ لنینیسم نایل آیند.

مترجم)

 

۱۷

·    «ماتریالیسم تاریخی، نقش توده های خلق را به مثابه سازندگان تاریخ، برای اولین بار مورد پژوهش علمی قرار داد و نمودار ساخت.

·    ماتریالیسم تاریخی، ضمنا اثبات کرد که رسالت تاریخی طبقه کارگر تشکیل جامعه کمونیستی است.

·    جامعه ای که در آن، توده های خلق بر مبنای مالکیت جامعتی بر وسایل تولید، قوانین طبیعی، جامعتی و فکری (قوانین مربوط به سه عرصه اصلی هستی، یعنی طبیعت، جامعه و تفکر. مترجم) را به نفع بشریت همه جانبه به کار می بندند، تاریخ شان را با آگاهی قوام می بخشند و آزادی شان را جامه عمل می پوشانند (واقعیت می بخشند.  به ایده مادیت می بخشند. مترجم)

 

(در این جمله

دیالک تیک های زیر مطرح می شوند:

 

۱

دیالک تیک توده و تاریخ

که

به معنی بسط و تعمیم دیالک تیک سوبژکت و اوبژکت است.

توده

سازنده تاریخ

قلمداد می شود.

  

۲

دیالک تیک توده و طبقه کارگر (سوبژکت تاریخ)

که

توده برای تغییر جامعه و یا تاریخ باید زیر پرچمش گرد آید.

 

۳

دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی)

توده

تحت رهبری طبقه کارگر

و

طبقه کارگر

تحت رهبری حزب مارکسیستی ـ لنینیستی طبقه کارگر

به

شناخت قوانین و قانونمندی های عینی جامعه (جبر و یا ضرورت)

نایل می آیند

و

آگاهی به جبر

به معنی کسب آزادی است.

مترجم)

 

۱۸

·    بنیادگزاری درک ماتریالیستی جامعه (و یا تاریخ) توسط مارکس و انگلس به معنی تحولی انقلابی در آموزه جامعه (جامعه شناسی) بود.

 

(جامعه شناسی علمی

هم

از این به بعد پا به عرصه وجود می گذارد.

مترجم)

 

۱۹

·    این تحول انقلابی در جامعه شناسی قبل از همه به برکت دستاوردهای سه گانه ماتریالیسم تاریخی در مقابل همه تئوری های جامعتی ماقبل مارکسیستی امکان پذیر می گردد:

 

الف

 

۱

·    اگر کسی تا آن زمان، به طور بیواسطه به تحقیق و بررسی نگرش های سیاسی و حقوقی و غیره می پرداخت، در صدد درک پیدایش آنها از ایده های (اندیشه های) اجتماعی انسان های دوران معینی بر می آمد، درک ماتریالیستی جامعه (و یا تاریخ) اما به تعمق (ژرفکاوی) در تجزیه و تحلیل منشاء مادی اندیشه های اجتماعی کمر برمی بندد.

 

۲

·    به ویژه مارکس و انگلس عرصه اکونومیکی (اقتصادی) را از میان عرصه های مختلف حیات اجتماعی برجسته می کنند و مناسبات تولیدی را به مثابه مناسبات اساسی، آغازین و تعیین کننده مابقی مناسبات جامعتی، از میان مجموعه مناسبات جامعتی برجسته می کنند.

 

ب

·    اگر تا آن زمان، تمیز مهم از بی اهمیت در مجموعه بغرنج پدیده های اجتماعی امکان ناپذیر بود و کسی معیاری برای چنین تمییزی در اختیار نداشت و خلایق تا آن زمان، به بررسی مناسبات جامعتی ایده ئولوژیکی بسنده می کردند، پس از بنیانگزاری درک ماتریایلستی تاریخ و یا جامعه، تجزیه و تحلیل مناسبات تولیدی مادی، امکان لازم را برای درک و توضیح علمی قاعده مندی ها در روند توسعه جامعتی  را فراهم می آورد و جمعبندی عام اوضاع در کشورهای مختلف در مفهوم اساسی فرماسیون اقتصادی جامعه را امکان پذیر می سازد.

 

·    مراجعه کنید به فرماسیون اقتصادی (اکونومیکی) جامعه، مناسبات تولیدی

 

فرماسیون اقتصادی جامعه

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7254

 

 

مناسبات تولیدی

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3156

 

پایان

 

پ

·    تنها در صورت ارجاع (رجعت دادن) مناسبات جامعتی به مناسبات تولیدی (یعنی سنجش کلیه مناسبات جامعتی بر مبنای مناسبات تولیدی) و ارجاع مناسبات تولیدی به سطح توسعه نیروهای مولده مربوطه، امکان نمودارسازی توسعه فرماسیون اقتصادی جامعه به مثابه روند قانونمند و تاریخی ـ طبیعی  را فراهم می آورد.

 

(این بدان معنی است

که

در

دیالک تیک زیربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی

نقش تعیین کننده از آن زیربنای اقتصادی

و

در

دیالک تیک مناسبات تولیدی (فرم) و نیروهای مولده (محتوا)

از آن نیروهای مولده

است.

مترجم.)

 

۲۰

·    ماتریالیسم تاریخی، جزء جدایی ناپذیر جهان بینی یکپارچه مارکسیستی ـ لنینیستی است.

 

۲۱

·    ماتریالیسم دیالک تیکی به مثابه آموزه قوانین توسعه عام طبیعت، جامعه و تفکر (کل هستی) فقط بدان دلیل توانسته خود را به مثابه علم قلمداد کند که  به مسئله اساسی فلسفه نه تنها در رابطه با طبیعت، بلکه ضمنا در رابطه با جامعه (و در رابطه با تفکر. مترجم) پاسخ ماتریالیستی می دهد.

 

(فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی

روی سه پایه زیر ایستاده است:

 

۱

ماتریالیسم دیالک تیکی

که

به

مسئله اساسی فلسفه در کل هستی،

پاسخ ماتریالیستی می دهد.

یعنی

وجود

 (ماده)

را

مقدم بر شعور (روح)

می داند.

 

۲

ماتریالیسم تاریخی

که

به

مسئله اساسی فلسفه در جامعه بشری

پاسخ ماتریالیستی می دهد.

یعنی

وجود جامعتی

را

مقدم بر شعور جامعتی می داند.

 

۳

 تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی

که

به

مسئله اساسی فلسفه

در عرصه شناخت

پاسخ ماتریالیستی می دهد.

یعنی

هم

جهان

را

قابل شناخت می داند

و

هم

نقش تعیین کننده در دیالک تیک اوبژکت شناخت ـ سوبژکت شناخت

را

از ان اوبژکت شناخت می داند.

 

هر کدام از این سه جزء فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی

مفاهیم و قوانین خاص خود را توسعه داده است

که

باید فرا گرفته شوند و در تحلیل مسائل مربوطه

 تمرین شوند.

مترجم)

 

۲۲

·    بدین طریق بر یکسونگری و ناپیگیری ماتریالیسم قدیم که قبل از همه در توضیح روندهای جامعتی به منجلاب ایدئالیسم فرو می غلطید، غلبه می شود.

 

۲۳

·    ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی (و تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی. مترجم) وحدت قانونمندی را تشکیل می دهند.

 

۲۴

·    آماج تلاش های رویزیونیستی در جهت جدا سازی ماتریالیسم دیالک تیکی از ماتریالیسم تاریخی، از بین بردن فلسفه علمی است.

 

۲۵

·    وحدت ناگسستی ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی (و تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی) استقلال نسبی ماتریالیسم دیالک تیکی و ماتریالیسم تاریخی (و تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی) را مستثنی نمی دارد.

 

۲۶

·     ماتریالیسم تاریخی رشته علمی مستقلی است.

·    برای اینکه قوانین مورد پژوهش ماتریالیسم تاریخی، خاص جامعه اند.

 

(فقط ماتریالیسم تاریخی است

که

مفاهیم و مقولات و قوانین عام جامعه بشری

را

توسعه داده و کشف و فرمولبندی کرده و می کند.

مترجم)

 

۲۷

·    این استقلال ماتریالیسم تاریخی، اما استقلالی نسبی است.

·    برای اینکه قوانین و مقولات ماتریالیسم دیالک تیکی نیز در جامعه بشری (و یا تاریخ) معتبرند و ماتریالیسم  تاریخی در بررسی های خود، آگاهانه و ذاتا از تئوری و متد ماتریالیسم دیالک تیکی تبعیت می کند.

 

۲۸

·     ماتریالیسم تاریخی به مثابه تئوری جامعتی علمی، شالوده تئوریکی و متدئولوژیکی برای کلیه علوم جامعتی محسوب می شود.

 

(ما باید میان تحلیل هیستوریکی (تاریخگرایانه) مسائل جامعه

که توسط علمای فئودالی و بورژوایی  صورت می گیرد

و

تحلیل ماتریالیستی ـ تاریخی

تفاوت بگذاریم.

مترجم)

 

۲۹

·     ماتریالیسم تاریخی به مثابه تئوری و متد به علوم جامعتی طبقه کارگر و حزب مارکسیستی ـ لنینیستی طبقه کارگر در پژوهش پدیده ها و روندهای تاریخی و قوانین توسعه آنها خدمت می کند.

 

۳۰

·     ماتریالیسم تاریخی، تئوری و متد تحول سوسیالیستی و کمونیستی جامعه است.

 

۳۱

·    روند جامعتی ۱۰۰ سال اخیر ـ به ویژه توسعه اتحاد شوروی پس از انقلاب کبیر اکتبر تحت رهبری حزب کمونیست و ولادیمیر لنین و همبود دولتی سوسیالیستی ـ دال بر صحت و ظفرنمونی ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی (و تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی) است.

 

پایان

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر