۱۴۰۲ مرداد ۲۷, جمعه

درنگی در دعاوی احمدرضا احمدی (۱۳)

 

درنگی 

از 

مسعود بهبودی

 

مداح احمدرضا احمدی:
همان‌گونه که این آموزگار زیبایی در شعرش چنین گفته بود:

تاریخ را به بازار می‌برند
سوداگران در آن داروهای خانگی می‌پیچند
تا زنان و مردان بخورند و عقیم شوند.
و انسان عقیم
خود پیامبر باطراوتی است.
و حماسه این است که
انسان سترون

در آرزوی کلاف‌های کاموا می‌سوزد.
 
مداح احمق محمد رضا احمدی
مراد خود را آموزگار زیبایی جا می زند.
 
چرا و به دلیل
احمدی از دست مرید احمقش
مدال طلا دریافت می کند؟
 
دلیل قوی و مقوی مرید
این است که احمدی هارت و پورتی به شرح زیر سر هم بندی کرده است:
 
۱
تاریخ را به بازار می‌برند
سوداگران در آن داروهای خانگی می‌پیچند
تا زنان و مردان بخورند و عقیم شوند.
 
 
معنی تحت اللفظی:
اشخاص مجهولی تاریخ را به بازار می برند تا بفروشند.
تجار بازار هم در کالای تاریخ، داروهای خانگی می پیچند.
تا زنان و نران بخورند و اخته شوند.
 
عجب دلیلی بر آموزگار زیبایی بودن احمدی.
 
تجار تاریخ فروش
چه نفعی در اختگی زنان و نران دارند؟
 
تجار بازار باید قاعدتا طرفدار وفور مشتری باشند.
یعنی طرفدار تولید مثل هر چه بیشر زنان و نران باشند.
ولی اخته سازی آنان، نتیجه معکوس می دهد و تجاربازار را حجره خراب می سازد.

وقتی از خریت و خردستیزی «شاعر مهم شعر مدرن کشور» از در عقب،
سخن می رود، به همین دلایل است.
حریف توان تفکر منطقی بخور و بمیری را حتی ندارد.
ولی در عوض یک عالمه طرفدار خر دارد.

۲

و
 انسان عقیم
خود پیامبر باطراوتی است.
 
جل الخالق.
چرا وبه چه دلیل عقیمجماعت
هم پیامبر می شوند و هم طراوت پیدا می کنند؟
 
مظهر مهم اختگی آغا محمد خان قاجار بوده است
و
این بدبخت، تنها چیزی که نداشته است، طراوت بوده است.
اگرچه  حریف عقیم
حتی شاه بوده است.

۳
و 
حماسه
 این است که
انسان سترون

در آرزوی کلاف‌های کاموا می‌سوزد.

 
این دلیل احمدی
دیگر ردخور ندارد.
عقیمجماعت
در آرزوی کلاف های کاموا هستند 
و چنین آرزویی فی نفسه حماسه است.
 
اگر حافظ نمرده بود، گفته بود:
بیا و کشتی ما در شط شراب انداز
غریو و ولوله در خطه سراب انداز .
 
ادامه دارد. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر