۱۴۰۴ آذر ۱۷, دوشنبه

درنگی در شعری از سیاوش کسرایی (۳)


  سیاوش کسرایی

(۵ اسفند ۱۳۰۵ – ۱۹ بهمن ۱۳۷۴)

 
درنگی

از

میم حجری

با آنچه گفته اند
با آنچه گفته ایم
سامان نیافت.
 ولوله کن شعر رستخیز
بسیار عاشقانه که بی وزن و واژه ماند
بسیار درد نیز.

معنی تحت اللفظی:

علیرغم «روشنگری» های نسل اندر نسل، جامعه سر و سامان نگرفته است.

میلیون ها شعر عاشقنه بی وزن و واژه و هزاران درد بی درمان مانده است.

اکنون نوبت به شعر رستاخیزی ولوله افکن رسیده است.

سیاوش

در این بند آغازین این شعر

به بی ثمری  مواعظ و اشعار عاشقانه در طول تاریخ کشور اشاره می کند

و

دعوت به سرودن اشعار انقلابی می کند.

یکی از معایب و ایرادات خلایق

بی خبری شان از نقش فلسفه و به ویژه فلسفه علمی (مارکسیسم) است.

به همین دلیل در کشور ما

شعر و شعار و شریعت جای شعور علمی و فلسفی را گرفته است.

ما به عوض فیلسوف، شاعر و فقیه داریم.

از  فیلسوف علمی که اصلا خبری نیست.

بی دلیل نیست که سیاوش به شعور هنری دیر آشنا، یعنی شعر رستخیز پناه می برد.

شعور هنری و از آنجمله، شعر

ساده ترین و ابتدائی ترین فرم شعور است

و

بیشتر به درد اشاعه شور و شعار می خورد و نه به درد اشاعه شعور انقلابی و رهایی بخش.

به همین دلیل همه اجامر امپریالیستی از نیچه تا شوپنهاور و هایدگر و غیره 

برای اشاعه ایده ئولوژی ضد علمی و  ضد عقلی و ضد خلقی و خرافی و عمیقا ارتجاعی خود

 یا از شعر بهره برمی گیرند و یا از نثر شعرگونه.


با آنچه کرده اند
با آنچه کرده ایم و به هر سوی رانده ایم
بسیار کاخ برشده گردید واژگون
بسیار خانه ماند
بی سقف و بی ستون

معنی تحت اللفظی:

علیرغم سیر و سفر و سعی و کوشش و تلاش و تقلا های نسل اندر نسل

و

علیرغم ضرباتی که بر طبقات حاکمه وارد آمده، 

خانه های بیشمار توده بی سقف و بی ستون مانده اند.

 

محتوای این بند شعر سیاوش

این است که کلیه انقلابات اجتماعی ماقبل انقلاب پرولتری،

بی اعتنا بر ضربات وارده بر طبقات حاکمه (بسیار کاخ برشده گردید واژگون

ققر و فاقه و عسرت و ذلت توده 

به جای خود مانده است.

اکنون 

در قاموس شاعر توده و حزب توده

وقت آن رسیده است که انقلاب سوسیالیستی به پیروزی رسد 

و

به ذلت توده ای پایان قطعی بخشیده است.

اکنون می توان به رادیکالیته انقلابی سیاوش پی برد. 

ایراد سیاوش

بی خبری از فلسفه علمی است.

بدون از ان خود کردن اصیل و عمیق مارکسیسم

انقلاب پرولتری محال است و آرزو و خواب و خیال است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر