۱۴۰۲ شهریور ۸, چهارشنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۴۴)

 
 
میم حجری


شما
تفاوت تحلیل با توهین ویا تجلیل را نمی دانید.
شما
حتی یک مورد نمی توانید پیدا کنید که ما به کسی توهین کرده باشیم وی ااز کسی تجلیل کرده ابشیم.
ما اهل تحلیلیم.
همین و بس.

شما
بیشک
کامنت های ما را سرسری می خوانید ویا اصلا نمی خوانید و الکی لایک می زنید.
ما پارس می کنیم.
پارس به زبان پارسی
تنها هنر ما ست.
پارس برای هیچکسی خوشایند نیست.
پارس اما برای به هم زدن خواب خفتگان
الزامی است.




کامو فرقی با هدایت ندارد.
هر دو نیهلیست بوده اند
فروغ خودکشی نکرده.
یا خودور فروغ احتمالا مانی پولیزه شده بود و یا تصادف کرده.




معنی اش از فهم خیلی ها بلند است
حضرت نعمان

معنی تحت اللفظی:
من زباله ام و به هیچ دردی نمی خورم.
معلوم نیست که برای چی آفریده شده ام.

هی طالب حواس پرت
کسی تحفه ای مثل تو را خلق نکرده است.
آفرینشی در بین ینست.
تولید مثل ننه و بابات در بین است.
آفرینش محال است.
وجود (ماده) لایزال است



شوهر:
می دانی چه کسی بیشتر از همه حرص مرا در می آورد؟
همسر:
گوته.

گوته:
۲۰ سال است که خلایق بر سر این مسئله دعوا دارند که گوته بزرگ است و یا شیللر.
به این جماعت بگو:
همه جا امثال شما بر سر این مزخرفات دعوا دارند.




خودکشی برای این جماعت
رهایشی است.

البر کامو
خودکشی را طغیان علیه پوچی می داند.
شاملو
از مرگ سرودی می سازد.
نیچه
ستایشگر نیهلیسم نظری و به ویژه عملی است.
ساتر
زندگی را تهوع امیز قلمداد میکند.



آره.
فرخی یزدی از سران حزب کمونیست ایران بوده است.
شاهنشاهان دهنش را دوخته اند تا دم نزند.
میرزا محمد فرخی یزدی ملقب به تاج الشعرا (۱۲۶۸ خورشیدی – ۲۵ مهر ۱۳۱۸)
شاعر و روزنامه‌نگار آزادی‌خواه و دموکرات صدر مشروطیت، سردبیر نشریات حزب کمونیست ایران از جمله روزنامه طوفان و همچنین نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی بود.



عجب اکتشافاتی علامگان جنقوری اسلامی دارند.
همه چیزشان بند تنبانی است.
دل شان می شکند
قلب شان زخمی می شود
احساس شان به بازی گرفته می شود
همه این هارت ها و پورت ها
خرافی و ضد علمی و خرکی اند.
جنقوریان معنی ساده ترین مفاهیم را
مثلا
معنی دل و قلب و احساس را حتی نمی دانند.



دقیقا.
بدبختی شاعر و شعر همین جا ست.
محتوا و معنا
فدای فرم
مثلا وزن و و قافبه و مخلفات
می شود


نفت تان به سرتان بخورد.
امپریالیسم امریکا
صد ها برابر شما نفت دارد.
هدف امپریالیسم امریکا
تسخیر مناطق تحت نفوذ بریتانیکای کبیر بوده است و نه نفت تحفه شما.
اندونزی که نفت نداشت.
مصر بدبخت که نفت نداشت.
هم
اکنون هم دلیل تبدیل خاور به خاوران
نه اقتصادی
نه اکونومیکی
نه نفت و گاز و غیره
بلکه
ژئوپولیتیکی است:
هدف امپریالیسم امریکا
تسخیر مناطق تحت نفوذ شوروی مرحوم و مغفور
و
یا تخریب آنها برای تسخیر است.



منطقی
و نه منطیقی.
استدلال
و نه استیدلال.
کامنت های ما را رونویسی کنید تا بفهمید.

تکرار برای چی؟
امثال کافکار فت و فراوانند
و
همه از زباله ای خوششان می آید
و
زباله ها از کافکار خوش شان می آید.



شما کامنت های ما را سرسری می خوانید
و می گذرید و یا اصلا نمی خوانید.
قسم به قبر قمر بنی هاشم
که شما
تعریف حقیقت را نخوانده اید
و
گرنه نمی گفتید:
فرق دروغ با حقیقت چیست.
شما
خیال میکنید که
کافکا و هدایت خردمندند
و
ما خریم.
در حالیکه ما نه خر، بلکه سگیم.
ما از سگان هار قند هاریم.
ما
البته
عمری خر بوده ایم
و
از این بابت
شرمنده ایم.
راهنمایی:
کامنت های ما را
رونویسی کنید تا ضمن رونویسی
هم بیندیشید
و
هم محتوای کامنت های ما را بفهمید
و هم رشد کنید.



گسترش و ژرفش بحران بن بست اقتصادی؟

چنین مفهومی
نه
رئال است
و
نه راسیونال.
نه واقعی است و نه عقلی.
بحران بن بست یعنی فراهم آمدن شرایط برای خروج از بن بست.
بحران = بن بست.
بحران بن بست = بحران بحران = بن بست بن بست.

علاوه بر این
بحران که خاص جنقوری اسلامی نیست.
علاوه تر از این
بحران که فقط اقتصادی نیست.
بحران
بحران عمومی سرمایه داری است.
بحران عمومی سرمایه داری
یکی از مهمترین مفاهیم در فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی است.
بحران عمومی سرمایه داری
بدان معنی است که تار و پود سیستم سرمایه داری
دستخوش بحران است.
حای استه تیک، اروتیک و اتیک و پوئه تیک سرمایه داری دستخوش بحران است.
ذره ذره وجود آن دستخوش بحران است.
مراجعه کنید
به

بحران عمومی سرمایه داری

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8547






نه.
منظور این است که زبان فارسی زبان مادری همه خلق های کشور نیست.
ترک ها و کردها و اعراب و غیره
فارسی بلد نیستند.
یکی از دلایل عقبماندگی فکری و فنی و فلسفی و فرهنگی سکنه کشور
هم
همین است.
نه زبان مادری خلق ها توسعه یافته و نه زبان فارسی
و
نتیجتا نه نیروهای مولده.
اگر هم احیانا چیزی تولید می شود
نو های (Know how) ان را یا دزدیده اند ویا خریده اند.
محصلین حتی کتب درسی را نمی فهمند.
در این واویلا دیگر نمیتوان از ملت عیران هارت و پورت کرد.
عیران
طویله ای ملوک الطوایفی است.


مادر مهسا
شخص و شخصیت با شعوری است
و
بر خلاف ۹۹ در صد سکنه جنقوری اسلامی
هم
شعر می گوید و هم شعر می فهمد.
اجامر جنقوری، اصولا و قاعدتا میبایستی به عوض مهسا
مادر مهسا را بکشتند.
سؤال اما این است که چرا نکشته اند؟
از این نقل قول مادر مهسا
روشن می شود که جنگ کنونی در جنقوری
بر سر «رو» است و نه بر سر «خو» (سعدی)
جنگ بر سر فرم ها و فرمالیسم ها و فرمالیته ها ست
و نه برسر محتواها و ماهیت ها و منافع و مواضع طبقاتی وسیاسی.
جنگ بر سر استه تیک و اروتیک و اتیک است.
جنگ استه تیک و اروتیک و اتیک فئودالی ـ روحانی
با استه تیک و اروتیک و اتیک بورژوایی - واپسین است



با کسی که تله ویزیونش بزرگتر از کتابخانه اش است، بحث نکن.
امیلیا کلارک

اولا
نه کتاب انتزاعی وجود دارد و نه تله ویزیون انتازعی
فقط کتاب و تله ویزیون مشخص وجود دارد.
محتوای هر دو بسته به موضع طبقاتی مؤلف و برنامه ریز
هم
میتواند علمی و انقلابی باشد
و
هم میتواند خرافی و ارتجاعی باشد.

ثانیا
در دیالک تیک فرم و محتوا
تعیین کننده نه فرم (مثلا کتاب، تله ویزیو، رادیو، سخنرانی، موعظه، تدریس، تحصیل و غیره)،
بلکه محتوا ست.
ثالثا
بحث برای قانع کردن و قانع شدن نیست.
بحث متمدنانه ترین طریق برای هماندیشی است.
مطالعه کتاب و یا تماشای تله ویزیون هم نوعی هماندیشی است.
هماندیشی با نویسنده و برنامه ریز و کاراکترهای فیلم ها و سخنرانی ها و سیاستمداران و غیره ادر تله ویزیون است.
رابعا
هماندیشی
برای خوداندیشی است.
هماندیشی برای توسعه خود و همنوع و جامعه
صرفنظرناپذیر است





تو سواد نداری.
بحث کردن با تو بیهوده است.
تو اصلا کامنت ما را نمی فهمی.
تو حتی نمی دانی که مفهوم چه فرقی با واژه دارد.
به همین دلیل
ما را دنبال دهخدا می فرستی.
تعریف دهخدا از مثلا واٰژه استعمار به درد امثال تو می خورد.
با این تعاریف واژگانی حتی نمی توان عرعر کرد چه رسد به تفکر




تو حتی حرف ما را تحریف می کنی.
معلوم نیست که هدفت چیست.
ما خر نیستیم تا سطل را ستل بنویسیم.
حرف ما هنوز هم هست:
آدم باید از سر تا پا زباله باشد و چنین ادعایی داشته باشد.
حضرت کافکا.

بحث اینجا بر سر ادعای کافکا ست.
نه.
منظور این است که زبان فارسی زبان مادری همه خلق های کشور نیست.
ترک ها و کردها و اعراب و غیره
فارسی بلد نیستند.
یکی از دلایل عقبماندگی فکری و فنی و فلسفی و فرهنگی سکنه کشور
هم
همین است.
نه زبان مادری خلق ها توسعه یافته و نه زبان فارسی
و
نتیجتا نه نیروهای مولده.
اگر هم احیانا چیزی تلوید می شود
نو های (Know how) ان را یا دزدیده اند ویا خریده اند.
محصلین حتی کتب درسی را نیم فهمند.
در این واویلا دیگر نمیتوان از ملت عیران هارت و پورت کرد.
عیران
طویله ای ملوک الطوایفی است.



تفاوت در اندیشه و وحدت در عمل؟

کسی که این شعار را می دهد
نه معنی اندیشه را میداند و نه معنی عمل را.
این شعار خرکی را شازده هم میدهد.
به شازده هم بگو:
بدون وحدت نظر
وحدت عمل محال است.
ضمنا
سکنه جنقوری اسلامی
اهل اندیشیدن نیستند.
عرعر را حتی از یاد برده اند.



باور مکن
شهنام_دادگستر

باور مکن شکسته اگر پا و دل به راه
یک دم فروخزم وٓ بترسم ز اهل جاه

علیرغم شکستن پا و دلم در راه
من از ادامه راه دست بر نخواهم داشت و از نخبگان نخواهم ترسید.
نخبگان مزدوران طبقات حاکمه اند.
کاره ای نیستند.

عمری شکیب همره من بود و رهنما
تا این شکستگی نکشاند مرا به چاه

صبر همراه و رهنمای مادام العمر من بوده است تا به دلیل شکستن دل و پا به چاه نیفتم.
صبر که راهنما نمی شود.
عقل رهنما می شود.
شکست باید تحلیل شود تا علت یابی شود و خطا و خریت تکرار نشود.

از دست غیر هیچ ندارم شکایتی
اما ز دوست؟ هیچ نگویم مگر که آه

شکوه و شکایت از بیگانه ندارم
آه از دست دوست.

من ـ زور از دوست چیست که خنجر از پشت به خر می زند؟
ضد دیالک تیکی غیر که دوست نیست.
ضد دیالک تیکی بیگانه
آشنا ست.
دوست ضد دیالک تیکی دشمن است.

باور مکن که اگر بسته راه شید
باور کنم به شب، نگه ٍ تیره و تباه

اگر تزویر و فریب و ریا سدی در راه است.
من به شب و نگاه تیره و تباه ایمان نمی آورم.
شید چه ربطی به شب و نگاه تیره و تباه دارد؟

باور مکن که مرده اگر رنگ زندگی
من پیرهن کنم ز غم رنگ‌ها سیاه

اگر رنگ زندگی بپرد
من به دلیل فقدان رنگ ها غم نمی خورم.
عجل خرافاتی.
من - زور از رنگ چیست؟
غم خوردن ک هعیب نیست.

بیهوده می‌خروشی و از خویش می‌کنی
تا توسنم شود به ستم رام و سر به راه

برای رام و سر به راه گشتن اسبم
بیهودی داد می کشی و مرا از خود می رانی.
عجب یاوه ای.
مگر برای رام کردن اسب باید داد کشید و سواره را از خود راند؟

همراه من شدند دل و پای خسته تا
آوازخوان بپویم، از شام تا پگاه.

دل و پای خسته همراه من شده اند تا شب تا صبح
اوارخوانان حرکت کنم.

لازم نکرده با دل و پای خسته بی وقفه حرکت کنی
بگیر بخواب و استراحت کن.
خسته نه کله اش کار میکند و نه جنته اش.
حرکت فقط در دیالک تیک حرکت و استراحت مؤثر و مفید است.
حرکت بدون استراحت
محال است و خواب و خیال است.




کامنت ما را دوباره بخوانید.
شما اصلا نفهمیده اید.
رونویسی کنید تا ضمن رونویسی بفهمید.




از همین هارت و پورت مشد عباس
بیسوادی نظری می تراود.
مقصر اصلی مگر فردی است تا دست عنقلابیون به او برسد و یا نرسد؟
شاه مقصر اصلی بود؟
حذف شاه
که به حل معضل منجر نشد.
جامعه بدتر شد.
همه دستاوردهای انقلاب سفید بر باد رفت.
من ـ‌ زور از اتحاد چیست؟
پیش شرط وحدت چیست؟
مگر خر با کسی متحد می شود؟
مگر احدی با خری متحد می شود.



شما
و
نه فقط شما
معنی مفاهیمی را که می خوانید و یا بر زبان می رانید، نمی دانید.
این بدبختی بزرگی است.
این سرچشنه خریت است.
در حاورمیانه
به استثنای اسرائیل
در هیچ کشوری ملت وجود ندارد.
راستی چرا و به چه دلیل؟
معنی استعمار چیست؟
منظور از امریکا چیست؟
مشخصه مهم سکنه جن ـ قوری اسلامی بیگانگی با مفاهیم است.






دلتون اصلاً به حال ملت نمیسوزه.
حزب اللهی

مشخصه مشترک رجویون و سطلیون و حزب اللهیون
خریت شان است.
این جماعت
حتی درجا نمی زنند.
فرو می روند و آبرو می برند.
در جنقوری اسلامی
اصلا
ملت وجود ندارد تا کسی احیانا دلش برایش بسوزد.
۴۴ سال قبل
اشراف فئودال و روحانی
برای سکنه این جنقوری
امت ساخته اند که
در عمل شکست خورده و در نظر ورشکست شده است.
اکنون
به یاد ملت افتاده اند.
جنقوری اسلامی که سهل است
در خرابات خاور
هنوز ملت وجود ندارد.
دلیلش چیست؟



معنی تحت اللفظی:
خام ها نان پخته دارند
و
ناقص ها اسباب کامل دارند
کسانی که اررش بندگی نداشتند
جزو بنده داران اند.

شیخ بهایی
در این دو بیت شعر
به وارونگی جامعه اشاره دارد.
او از وارونگی دیالک تیک های پخته و خام، ناص و کامل، بنده و بنده دار گزارش می دهد.
ایراد بینشی شیخ در فقدان سمتگیری سیاسی انقلبای او است.
شیخ مخالف نظام برده داری
نیست.
شیخ
بندگی را مجاز و مشروع می داند و با تحقیر بردگان توجیه خرکی میکند.



مجذوب.
از خویشاوندان جذب و جذاب و جاذبه است.
مجزوب معنی ندارد.
مجزوب نوشتن مجذوب
اگر عمدی و آگاهانه باشد،
نوعی خردستیزی است.
بحث بر سر اندیشه است.
بی اعتنا به اینکه راوی اش و یا حمالش کیست.
بحث بر سر نظر است و نه منظور راوی و این و آن.
حقیقت در خود اندیشه و نظر است و نه در اندیشمند و صاحبنظر و یا حمال اندیشه و نظر.
این تفسیر دلبخواهی شما از جفنگ کافکا
هم اعتبار واقعی و علمی ندارد.
کسی که برای کافکا جذاب است
حتما برای صدها تن دیگر هم جذاب خواهد بود.
کافکا عضوی از طبقه ای اجتماعی است.
از کره مریخ که نیامده.
تحفه نطنز که نیست.
امثال کافکا فراوانند.
منفرد (خاص) در دیالک تیک منفرد (خاص) و عام وجود دارد و نه به تنهایی.
مجذوب.
از خویشاوندان جذب و جذاب و جاذبه است.
مجزوب معنی ندارد.
مجزوب نوشتن مجذوب
اگر عمدی و آگاهانه باشد،
نوعی خردستیزی است.
بحث بر سر اندیشه است.
بی اعتنا به اینکه راوی اش و یا حمالش کیست.
بحث بر سر نظر است و نه منظور راوی و این و آن.
حقیقت در خود اندیشه و نظر است و نه در اندیشمند و صاحبنظر و یا حمال اندیشه و نظر.
این تفسیر دلبخواهی شما از جفنگ کافکا
هم اعتبار واقعی و علمی ندارد.
کسی که برای کافکا جذاب است
حتما برای صدها تن دیگر هم جذاب خواهد بود.
کافکا عضوی از طبقه ای اجتماعی است و جذابیت فقط ذهنی نیست، بلکه عینی هم است.
کافکا ضمنا از کره مریخ که نیامده.
تحفه نطنز که نیست.
امثال کافکا فراوانند.
منفرد (خاص) در دیالک تیک منفرد (خاص) و عام وجود دارد و نه به تنهایی.



هنر نزد شعرانیان است و بس.
که قوی تر و قدر قدرت تر از ملک الموت و حواریون اند.
فقط عقل اندیشنده ندارند


این هارت و پورت هلاکوخان
مبتنی بر خریت و خردستیزی و تحریف و عوامفریبی است.
هلاکوخان
خان عوامفریبان و خر پروران و خردستیزان است.

الف
هلاکوخان
عاجز از تمیز قصاب از چویان است.

ب
هلاکوخان
بی خبر از فونکسیون چوپان است:
چوپان محافظ و پروردگار گوسفندان است و نه قاتل و قصاب گوسفندان.

پ
چوپان عاشق تک تک گوسفندان و بره ها ست.
گوسفندان بر خلاف هلاکوخان و دیگر خران
به این حقیقت امر واقفند و دوستدار سگ گله و چوپانند.
ت
هلاکوخان
بی خبر از جایگاه اجتماعی چوپان است.
چوپان که مالک گله نیست.
چوپان کارگری است که به ازای چراندن و پروراندن گوسفندان دستمزد بخور و نمیر می گیرد و امرار معاش ذلت بار می کند.
ث
صاحب اصلی گوسفندان
سرمایه داران و دامداران اند که دشمن طبقاتی چوپانند
ج
خلایق را هم دشمنان طبقاتی شان استثمار و استحمار و کشتار میکنند و نه نزدیکان شان
خود هلاکوخان خر و خردستیز دشمن توده زحمتکش است و مزدور طبقات حاکمه انگل است


عجب طرز «تفکر» تهوع آوری سکنه جن ـ قوری اسلامی دارند.
ربط دادن شقایق به شقیقه.
ربط دادن وضع وخیم مثلا بهداشت به احقاق حق خودمختاری خلق ها
این چیزی جز عوامفریبی تردستانه نیست.
این چیزی جز تحکیم حاکمیت طبقه حاکمه کثافت جنقوری کثافت اسلامی نیست.
خودمختاری خلق ها
هم به نفع خود خلق ها ست
و
هم به نفع کل کشور است.
چون به نفع توسعه نیروهای مولده است.
اکثریت سکنه جنقوری
فارسی بلد نیستند تا قادر به درک و فهم و توسعه علم و فرن و فلسفه وفرهنگ باشند.
بخش اعظم جملات خلایق
به لحاظ دستور زبان فارسی غلط اند.
صد رحمت به عرعر خر.



چیزی که تمام وجود مرا مجذوب می‌کند دلیلی ندارد که حتی ذره‌ای هم در تو اثر کند و برعکس، چیزی که در نظر تو معصیت است ممکن است در نظر من معصومیت باشد … چیزی که برای تو وخامتی به دنبال ندارد، ممکن است برای من حکم سنگ قبر را داشته باشد…
فرانتس کافکا

آدم باید از سر تا پا زباله باشد و چنین ادعایی داشته باشد.
حضرت کافکا.
بنی ادم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند.
منفرد (خاص)
فقط در دیالک تیک منفرد (خاص) و عام
وجود دارد و نه به تنهایی.
انسان ایزوله و تحفه و کافی برای خود
نه انسان
بلکه
خر خرد ستیزی است.
تو کز محنت دیگران بیغمی
نباید که نامت نهند آدمی.
ضمنا
تعریف و تعیین معصیت و معصومیت
ایده ئولوژیکی است و نه فردی و نه کافکایی و این و آنی.
و
ایده ئولوژی
چیزی طبقاتی است.
معصیت یعنی زیر پا نهادن منافع طبقه حاکمه معین
معصومیت یعنی رعایت منافع طبقه حاکمه معین.



ستمگران
خودشان جزو اشراف و اعیان بوده اند و نه دشمن اعیان انگل و مرتجع.
توده پابرهنه
که ستمگر نبوده است


اولا
معنی مصراع اول این هارت و پورت چیست؟
منشاء من خاک است و حاک من از جان و تنم نیست.
مگر قرار بود که خاک از جان و تن کسی باشد و نه برعکس؟

ثانیا
مگر ایران مملکت فلسفه و شریعت بوده است؟
ایران تنها چیزی که نداشته است،
فلسفه بوده است.

حتی امپراطوری روم
مملکت کذایی فلسفه نبوده است.

یونان باستان و آلمان
زادگاه و پرورشگاه فلسفه و فلاسفه بوده اند.
مشخصه مهم ایران تجارت و در زمینه هنر شعر بوده است.
همین و بس.
حالا دیگر از شعر هم بی نصیب است.
افغانستان به لحاظ شعر
فرسنگ ها پیشرفته تر از جهنم جنقوری اسلامی است.



گالیله ویا برشت
بیشک
نمی دانست که حقیقت چیست.
و گرنه از این حرف ها نمی زد.
خلایق خیال می کنند که ضد حقیقت
دروغ است.
نمی دانند که دروغ صد راست است و نه ضد حقیقت.
ای بسا دعاوی مطلقا راست
که
ناحقیقت و یا باطل اند و نه حقیقی



درنگی در کیفیت عکس های ساکن و سیار.

دیالک تیک عکس و اصل
را
به دلیل توضیح حریفه به کار بردیم.
ما با وارونگی دیالک تیک عکس و اندیشه سر و کار داریم.
عکس
اندیشه را از میدان به در رانده است و مطلق العنان شده است.
البته
خود عکس
بسته به لیاقت و کیفیت عکاس و چند و چون موضوع عکس و طرز مصرف عکس
مانی پولیزه می شود.
عکس ها
رئال نیستند.
مثلا
اگر عکاس دیگری همین عکس را از حریفه گرفته بود
حتما چیز دیگری شده بود.
فرم
در دیالک تیک فرم و محتوا
تعین کننده نیست.
ولی هیچ واره هم نیست.
عکس
عکس نیست.
خیلی از عکس های سیار و ساکن
به نیات مختلف تهیه و منتشر می شوند.
ار فرد واحدی
عکس ساکن وسیار با سنین و استه تیک و اروتیک بسار متفاوت و حتی متضاد گرفته و منتشر می شود.
عکس های بی عیب و نقص
دال بر بی عیب و نقص بودن موضوع عکس نیستند.
خیلی چیزها
قبل از گرفتن عکس ساکن وسیار
تعمیر می شوند
مانی پولیزه می شوند
فونکسیونالیزه می شود
جذاب باشند.


صالحی نیا
مثل رجویون و حزب اللهی ها ست.
اصلا به محتوای پست اعتنایی ندارد.
چون سواد ندارد.
به همین دلیل به حزب توده خفته در خاوران فحش می دهد.
این هارت و پورت پرواند
مملو از ایراد است
وباید تحلیل مارکسیستی شود.




شعار #آمریکا_هیچ_غلطی_نمیتواندبکند تبدیل شده است به ملت هیچ غلطی نمی تواند بکند
سیمرغ

هم
شعار آمریکا_هیچ_غلطی_نمیتواندبکند
رئالیستی بود
چون تقویت و روی کار آمدن فوندامنتالیسم اسلامی سنی و شیعی
جزو استراتژی نوین امپریالیسم بود.
و
هم شعار ملت هیچ غلطی نمی تواند بکند
رئالیستی است.
چون مخالفان اکنون محروم از حمایت طبقاتی داخلی و بین المللی لازم اند.


مهاجرت شعرا
برتولت برشت
“هومر” وطن نداشت
“دانته” باید کاشانه اش را ترک میکرد
“لی پو ” و “تی فو” در جنگ های داخلی سرگردان شدند
جنگ هایی که سی میلیون انسان را بلعیدند
“اورپیدس” به دادگاهی شدن تهدید شد
دهان شکسپیر در حال نزع را گل گرفتند.
“فرانسوا ویلون” را نه فقط ملهمان، بلکه پاسبان ها نیز تعقیب می کردند
لوکرتس معروف به «محبوب»
تبعید شد.
برشت متواری هم بسان هاینه
به کاهدانی در دانمارک پناه آورد.
ترجمه: نریمان




قناعت کردن همان مماشات کردن است و توجیه زیستن در رذالت دائمی است.
حریفه

قناعت
یکی از مهم ترین مفاهیم فقهی است.
قناعت یکی از اساسی ترین مفاهیم در فلسفه سعدی است.
روی این مفهوم قناعت باید کار فکری همه جانبه ای صورت گیرد.
مماشات چیه؟
در آثار سعدی
واژه قناعت را پیدا کنید و مورد تجزیه و تحلیل قرار دهید و ببینید که قضیه از چه قرار است.
قناعت
توانگر کند فرد را
خبر کن حریص جهانگرد را.
این ضرب المثل معروف به چه معنی است؟
به معنی مماشات است؟



کودکان به همان اندازه می توانند عاشق باشند که حشرات و حیوانات.
عشق
پس از رسیدن به حد بلوغ
شروع می شود
و
کودک گذشته از طفولیت و رسیده به بالغیت را به جنون می کشد.
به قول قدما
وقتی که ادرارش کف می کند.


شما اصلا فکر نمی کنید.
شما اصلا نمی دانید که فکر چیست.
شما اصلا کامنت ما را نمی توانید بخوانید .
فهمیدنش پیشکش.
تنها جرم ما
طرح سؤال بوده است:
ژورنالیست چگونه می تواند استاد دانشگاه شود و چنین استادی به چه درد بی درمانی می خورد؟
شما چماقداران پوزه بند به دست فوندامنتالیسم شیعی هستید.
رمضان بی مخ های سیدعلی و اذناب هستید.


شما اصلا فکر نمی کنید. شما صالا نمی دانید که فکر چیست. شما اصلا کامنت ما را نمی تواندی بخوانید . فهمیدنش پیشکش. تنها جرم ما طرح سؤال بوده است. شما چماقداران پوزه بند به دست هستید. رمضان بی مخ های سیدعلی هستید. اخوان الشعبان البی مخ



پرواند ابراهامیان
غیر از ذره ای عقل اندیشنده
کم و کسری ندارد.



سجاد صفارهرندی، فرزند محمدحسین صفارهرندی وزیر فرهنگ و ارشاداسلامی در دولت احمدی‌نژاد او هم مانند #امیرحسین_ثابتی، مجری صداوسیما و عضو جبهه پایداری قرار است در ترم پیش رو درس انقلاب اسلامی را تدریس کند

دانشگاه صنعتی سابق
تبدیل شده به دانش کاه صندلی شریف ؟



توییت استاد تازه دانشگاه صنعتی شریف

اتفاقا
کسانی که قصد مهاجرت دارند
از خود طبقه حاکمه مرتجع جنقوری اسلامی اند.
از توله ها و نوه ها و نتیجه های روح الله خمین و کوسه رفسنجان و غیره اند.
بقیه نه مهاجر
بلکه فراری از جهنم جنقوری اند و درغربت به ذلت روزگار می گذرانند.
رانده از طویله و مانده در دیار بیگانه اند.





 
هر روز میلیاردها ساعت از اوقات گرانبهای مردم
صرف تماشا و تولید و توزیع و تکثیر عکس می شود.
بدبختی بزرگی است.
جهان حقیقی و مجازی
جهان عکس پرستی
شده است.
صورت و فرم و ظاهر افراد
پرستیده می شود و شعور و شخصیت و ماهیت انها فراموش.



روشنگری به چه معنی است؟
اشعار و آثار فروغ را بخوانید.
فروغ پیشاهنگ روشنگری علمی و انقلابی بوده است.
ما اصلا افراد را نمی بینیم و برای مان اصلا مهم نیستند.
ما فقط افکار را مورد تأمل دقتمند قرار می دهیم.
روشنگری علمی و انقلابی چاره ای جز به چالش کشیدن افکار ندارد
و
گرنه جامعه طویله و جنگل می شود
و
شده است.
به قول غروغ
«دیگر
کسی به هیچ چیز نمی اندیشد.»
همه در صدد اتلاف اوقات گرانبها هستند.
هه تعارف می کنند.
تملق می گویند.
تزویر می ورزند.
صداقت حکم کیمیا دارد.


خون از وطن می ریزه؟
من ـ زور از وطن چیست؟
وطن که جسم نیست تا ازش خون بریزد.
وطن به سرزمین اطلاق می شود.
هیچ خلق متمدنی از این خطاهای مفهومی و منطقی شرم انگیز نمی کند.
حداقل
تعریف مفاهیم روزمره را بیاموزیم تا آبرو نبریم.
سطح سواد اخوندها
چه بسا بالاتر از سطح سواد اوپوزیسیون عنقلابی است

گلستان
نه کمونیست بود و نه شاعر.
مخالف انقلاب سفید بود.
یعنی مرتجع بود.
مثل ساعدی و ال احمد و احمد شاملو و خمینی و خامنه ای و غیره بود.


می اندیشید و هارت و پورت منتشر میکنید
و
یا هارت و پورت منتشر میکنید
که خلایق خر شوند وباور کنند؟

شما
یا نمی دانید و یا می دانید و قصد عوامفریبی دارید.
شما
اقلیت انگل را
به عنوان نیاکان تان جا می زنید
و اکثریت زحمتکش را زباله می دانید.
شما
درباریان را
برجسته میکنید تا دهقانان و پا برهنگان را هیچ و پوچ شمارید.
هیچ دهقانی به عیال خود نمی گفت
مهربانو و شهربانو ویا کدبانو
مگر اینکه قصد تمسخر درباریان را داشته باشد.



دین فرمی از شعور است.
انسانیت که شعور نمی شود.
انسانیت
اصلا به چه معنی است؟
مشخصه و معیار و ملاک انسانیت چیست؟
انسانیت یعنی هومانیته
انسان بودن.
خلایق که حیوان نیستند.
همه انسانند.
همه انسان های مشخص اند.
انسان انتزاعی وجود ندارد.
هم آش خور انسان است و هم لاشخور.

اول انسانیت را تعریف کنید
بعد هارت و پورت کنید.
حداقل بگویید:
هومانیسم
که به معنی انسان گرایی، انسان دوستی است
تا ما عرشادتان کنیم که هومانیسم
فقط به شرط استقرار کمونیسم
تحقق می یابد.
و نه با خریدن فالی از کودک پابرهنه فال فروشی.
ویا با دادن پشیزی به گدایی




و در دل‌تنگی‌ ما هیچ دستی دخیل نبود
و در دوری،
هزاران دست دخیل بود
سلام بر تو که بسیار ندارمت
و سلام بر من، در هر آن‌چه از دست داده‌ام...
محمود درویش

هی درویش
مگر قرار است که دستی در دلتنگی کسی کاره ای باشد؟
حداقل بگو:
و در دل‌تنگی‌ ما دست هیچکسی دخیل نبود

تا ما هم ایراد بگیریم و بگوییم:
چنین چیزی محال است.
دلتنگی دراویش بی دلیل نیست.
حتما
جانانش انرا توانگری به چلوکباب برگ دعوت کرده است و دراویش دلتنگ مانده اند.



روشنفکر
شخصی است که نظر و فکرش ، با آراء عمومی متفاوت است
و اغلب به عقیده‌های متفاوتی از آنچه که در جامعه پذیرفته شده است،
دیدگاه خودش را دارد.
حریف

این تحریف مفهوم روشنفکر است.
روشنفکر
به کسی اطلاق می شود که نان سفره اش را با کار فکری در می اورد.
مفاهیم را که هرگز نباید دلبخواهی و باب میلی تحریف کرد.
روشنفکریت یک مفهوم فلسفی است و تعریف استاندارد دارد
مثال:
تحریف مفهوم سیب:
سیب
حیوانی است که عرعر میکند.
در این تحریف مفهوم سیب

تعریف خر گنجانده شده است که ربطی به سیب ندارد.




میشد جسارت سرمایه داری را تحسین کرد اگر دورنَمای زشت و زننده اش مجال دهد، چون انگاره همان چارچوب فکری را که برایش مرجعیت ایدئولوژیک قائل است نقض میکند؛ یعنی لیبرالیسم.
حریف

حریف
هم
حواسپرت
است
و
هم
از مرحله، پرت است.
حتی حرف دهن خود را نمی فهمد.
سرمایه داری چیست؟
سرمایه داری
یک فرماسیون اقتصادی است.
فرماسیون اقتصادی که مرجع ایده ئولوژیکی ندارد.
ایده ئولوژی چیست؟
ایده ئولوژی
چیزی طبقاتی است.
یعنی هر طبقه اجتماعی ایده ئولوژی خاص خود را دارد.
و
نه هر فرماسیون اقتصادی.
در این مورد
بورژوازی می تواند ایده ئولوژی خاص خود را داشته باشد و نه سیستم سرمایه داری.
یکی از خطاها و خریت های رایج
عوضی گرفتن سیستم با سوبژکت است.
خیلی ها از فرت خریت
چه بسا از موضع فئودالی و یا آنارشیستی
سیستم سرمایه داری را به تیربار دشنام می بندند و بورژوازی را فراموش میکنند.
سیستم سرمایه داری
صد هزار بار مترقی تر از سیستم فئودالی است.
صفحات آغازین مانیفست حزب کمونیستی
در تجلیل از سرمایه داری است.
ضمنا
ما با دو نوع بورژوازی سر و کار داشته ایم
الف
بورژوازی آغازین که لیبرال بود (شعار برنامه ای اش آزادی و برادری وبرابری بود.)
خاتم الفلاسفه اش
فویرباخ و هگل بود.

ب
از واواخر قرن ۱۹
بورژوازی واپسین وجود دارد که ضد بورژوازی آغازین است و متحد اشراف برده دار، فئودال و کنیسه و کلیسا و مسجد است.
عمیقا ضد لیبرال است.
ایده ئولوژی اش
آنتی کمونیسم است و نه لیبرالیسم.
لیبرالیسم را اکنون ضمنا طبقه کارگر نمایندگی می کند و نه بورژوازی.
بورژوازی از شعار برنامه ای آزادی و برادری وبرابری
فقط آزادی را با ترس و لرز بر زبان می راند.



مجری صداوسیما، استاد دانشگاه شریف شد

قبل از پرداختن به این سمت جدید حریف شریف
باید پرسید:
حریف شریف در سمت مجری صدا وسیما
تخصص در خور داشت؟
مثلا ژورنالیسم تحصیل کرده بود؟
اگر اری.
ژورنالیست چرا باید پروفسور و یا استاد دانشگاه شود
و
چگونه میتواند استاد دانشگاه شود و چه نوع استادی چنین کسی خواهد شد؟




سیروس ملکوتی :
-بنام چپ در مذمت راست میگوید و همواره در تبیین جایگاه مخرب اوست !
-بنام راست در نکوهش و نفی چپ میگوید و همواره در اثبات بی بنیاد بودن اوست !
-شگفت انگیز اما هیچکدامشان سخنی برای گفتن ، که بیانگر عملی اجتماعی پیرامون جایگاه مبارزاتی آنان را علیه جمهوری اسلامی متصور سازد جز وعده و شعار ندارند !
اینگونه و با چنین روایتی روزگار می‌گذرانیم . "
س.ملکوتی

عجب لاطائلات پر ت و پلایی.
حریف حتی درست حرف زدن بلد نیست.

عکس
هر چه باشد
عکس خواهد بود.
تعیین کننده در دیالک تیک اصل و عکس،
اصل است.
درد و دریغ از اینکه
عصر کنونی
عصر عکس و بی اعتنایی به اصل است




نه.
محتوای اماسبات تولیدی به مثابه فرم
نیروهای مولده است
که به نظر لنین مهم ترین مفهوم ماتریالیسم تاریخی است.
اساسی ترین دیالک تیک هر جامعه = دیالک تیک نیروهای مولده + مناسبات تولیدی



قحط شعر راجع به انوشه بود که به ضریح پوسیده یدالله دخیل بسته اید؟



عبدالكبير ستوده
من از روشنفکران دینی زیاد بهره برده ام و هنوزهم این جریان را دوست دارم و در گفتگوی دایمی با آنها هستم و عقلانیت شان را ستایش میکنم و تلاش شان را برای انسانی ساختن دین اسلام و آرام ساختن مسلمانان تمجید می نمایم.

همین
شروع مطلب خود با «من» وحریف و حرفای مورد بحث
به معنی آفتابه برداشتن پیشاپیش بر اندیشه است.
اگر قصد تحلیل اندیشه ای را داریم
بهتر است که بی اعتنا به خویشتن و صاحب نظر مربوطه
خود نظر و اندیشه را طرح کنیم
و مورد تجزیه و تحلیل مارکسیستی قرار دهیم
تا حقیقت کم و یا بیش کشف شود و عوامفریبی و خود فریبی دشوار گردد.
روشنفکر
را نباید به معنی روشن اندیش و یا منورالفکر جا زد.
روشنفکر دینی
خرافه مفهوم است.
در بهترین حالت مفهومی سطحی و صوری و فرمالیستی است.
روشنفکریت چیست؟
روشنفکران قشری از طبقات اجتماعی اند.
یعنی هر طبقه اجتماعی
قشر روشنفکر خاص خود را دارد.
مثال:
شعرا جزو روشنفکرانند.
هم طبقه اشراف فئودال شعرای خاص خود را دارد و هم بورژوازی و ه مطبقه کارگر که چه بسا ضد آشتی ناپذیر یکدیگرند.

روحانیت
روشنفکریت سنتی اشراف برده دار و فئودال بوده اند
و
نه روشنفکران دینی.
این زباله ها تاریک عندیش و فاناتیک بوده اند و هستند.



قانون چیست؟
قانون
چیزی جز فرم کتبیت یافته منافع اساسی طبقات حاکمه برای تحمیل رعایت اکید آن به جامعه و توده نیست.
تازه
خود طبقات حاکمه
کمترین اعتنایی به محتوای آن ندارند
و
چه بسا
بی شرماینه زیر پا می نهند.
قانون اساسی همین جنقوری کثافت اسلامی
چه بسا
توسط خود اجامر
اصلا
رعایت نمی شود و فرمالیته و بهانه می ماند.
بنابرین،
مشروعیت هر قانون
مشروط به ماهیت طبقاتی طبقه حاکمه است و بس.
اگر دموکراسی یعنی توده فرمایی (کمونیسم) برقرار شود،
قانون و دولت
فونکسیون سنتی خود را پس از مدتی از دست خواهد داد.


اشعار اخوان
به لحاظ صنعت و ساختار پوئّتیکی بی عیب و ایرادند.
ولی به لحاظ محتوای طبقتی
عمیقا ارتجاعی و شوینیستی اند.
ما تصمیم به تحلیل اشعار او گرفتیم
و حال مان به هم خورد و ول کردیم.
نمونه ای:

سیری
در
شعری
از
اخوان
تحت عنوان «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم»

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4540



اینکه هنوز چیزی نیست.
اجامر قاجار
پس از زدن گردن مجرم
سینی داغ و ملتهبی بر تن بی سر می چساندند و خون بند می آمد
آنگاه
به تماشای رقص اندام بی سر می نشستند و کیف خر می کردند.
و عرعر می کردند:
هنر نزد عیرانیان است و بس.
نگیرند عقل کلان را به خس.


اگر دری میانِ ما بود
می کوفتم.
درهم می کوفتم.
اگر میان ما دیوار بود
بالا می رفتم پایین می آمدم
فرو می ریختم.
اگر کوه بود ، دریا بود
پا می گذاشتم
برنقشه ی جهان و
نقشه ای دیگر می کشیدم.
اما میان ما هیچ نیست
هیچ
و تنها با هیچ،
هیچ کاری نمی شود کرد
*******************
« شهاب مقربین »

هی شهاب شیمیست از در عقب.
تو چه شیمیستی هستی که از «ما» دم می زنی و فی مابین اجزا و عناصر متشکله ی «ما»
چیزی نمی یابی؟
نه دری
نه دیواری
نه
دریایی
و
نه کوهی و یا حداقل، کاهی

عناصر هستی را هزاران رشته مرئی و نامرئی به هم پیوند می زند
و
گرنه از هستی نه نامی ماند و نه نشانی و نه حتی نشانه ای


این ربط تعیین کننده ای به طبیعت ندارد.
این عمیقا جامعتی است.
اگر طبیعت بود
خر تو خر بود


چرا بدبخت؟
این روش و رویه
ربطی به بخت ندارد.
این
امری طبیعی و عادی است.
همه
از ذرات تا نباتات و جانوران و انسان
همین جوری اند.
اگر کسی دیوانه و یا خر و یا خردستیز نباشد
منافع خود را فراموش نمی کند.
مثلا
ٖخانه خود را به آتش نمی کشد.
اگوئیسم (خودپرستی)
اله منتار (بنیادی) است.
بهتر هم همین است.
هنر
انطباق منافع خود با منافع جامعتی است.
هنرتر
تابع منافع جامعتی سازی منافع خود است

شاهان چلقوز قاجار هم شاه عن شاه بودند؟
تو بهگری ویا بدگر؟

تأمین امنیت سرمایه؟
تأمین = امنیت بخشیدن.
تأمین امنیت سرمایه = امنیت بخشیدن به امنیت سرمایه.
مثال:
تخریب = خراب کردن
تخریب خرابیت (خراب بودن) خانه = خراب کردن خرابیت خانه
ویرایش مارکسیستی:
تضمین امنیت سرمایه
تحکیم امنیت سرمایه
تشگیل و توسعه امنیت سرمایه


تو مش برتراند راسل
همیشه وارونه بین بوده ای.
قضیه بر عکس است.
گاوان و خران
امثال تو را می پرستند
و
از امثال تو آیه و حدیث و روایت نازل می کنند
و
نه
آدمیان.
آدمیان خدا پرست اند و نه گاو و خر پرست.



آبرو می رود ای ابر خردبار ببار.

شعر فروغ فرخزاد
شعری فلسفی است.
هر ننه قمری ـ دده دمری
توان فهم و تفهیم اشعار فلسفی فروغ را ندارد.
منظور فروغ از پیغمبران
پیغمبران سامی و رستمی و زالی نیستند.
سطل ننه ات طلب ها
ذره ای مغز اندیشنده در سطل مملو از عیران مانده و گندیده و کپک زده خود خود ندارند.
اگر داشتند متوجه می شدند که فروغ از «قرن ما» سخن گفته است.
پیغمبران سامی و رستمی و زالی
که در قرن بیستم نبوده اند.


من
به تو مربوطم
طوری که اندوه به شب
طوری که صدای بنان به حاشیه ی غروب
طوری که آن قناری زرد غمگین به شاملو
بی آنکه هیچکدام
دلیل قانع کننده ای داشته باشیم.
لیلا کردبچه

شعرا
را
خدا
برای خیالبافی، خردستیزی و خرپروری آفریده است
و
صفت کذاب به انها داده است.
الشعراء کذاب.
ما عمری است که صدای بنان را می شنویم
بی آنکه کمترین پیوندی میان آن و حاشیه غروب احساس کنیم.
کلیات اشعار شاملو را که ۱۰۱۰ صفحه بوده
به دقت خوانده ایم و حتی یادداشت برداشته ایم
بی آنکه کمترین پیوندی میان شاملو و قناری زرد شاد وشنگول ویا غمگین احساس کنیم.
ما
بی آنکه بیشترین پیوندها را
میان منقل و وافور و هروئین و هارت و پورت و شاملو
احساس کرده ایم.


اقتصاد طبقه می سازد.
عردشیر

بحث بر سر مفهوم اقتصاد سیاسی عادلانه و یا ظالمانه است که بیسوادانه است.
حرف ما این است که این صفت ناروا است.
چون اقتصاد سیاسی علم است
و
علم عادلانه و یا ظالمانه خرافه ای بیش نیست.
ضمنا کدام بدبخت بیسوادی ادعا کرده که اقتصاد طبقه می سازد؟
مثال:
بشریت دهها هزار سال در جامعه بی طبقه زیسته است.
فاز اخر کمون اولیه
۳۰ هزار سال طول کشیده است.
مگر اقتصاد وجود نداشت؟
پس چرا از طبقات اجتماعی اثری نبوده است؟
یکی از بدفهمی های (سوء تفاهم های) رایج و چه بسا تحریفی ـ تحمیلی ـ تعمدی از سوی علمای امپریالیسم این است
که
مارکس
همه چیز را در اقتصاد میداند.
خمینی هم برای اثبات بطلان این خرافه منسوب به مارکس گفته:
اقتصاد مال خر است
و
۴۴ سال است که در دانش کاه های جنقوری اسلامی
به خرها اقتصاد تدریس می کنند.
اقتصادی از کاه اعلی از کربلا

این علما و آن بدبختان بیسواد
فقر مفهومی دارند
و
زیربنای اقتصادی را از فرط خریت و یا لاشخوریت با اقتصاد عوضی می گیرند
و
مارکسیسم را تا حد اکونومیسم تنزل می دهند.
زیربنای اقتصادی
مناسبات است.
مناسبات یعنی روابط
که چیزی غیرمادی است که میان افراد و طبقات برقرار می شود.
زیربنای اقتصادی
یعنی
مناسبات تولیدی ویا حاکمیت طبقاتی وساختار جامعتی.
یعنی مناسباتی که در تولید مایحتاج حیاتی جامعه بشری میان انسان ها برقرار می شوند.
مناسبات تولیدی و یا زیربنای اقتصادی
فرم است
محتوای این فرم چیست؟
حقیقت که کسی معنی اش را نمی داند،
به عنوان مثال همین است.
تحلیلی رادیکال و ریشه ای و نه هارت و پورتی دلبخواهی و باب میلی.

مناسبات تولیدی
را
و
یا
طبقه حاکمه
را
و
یا
حاکمیت طبقاتی
را
می توان تعویض کرد.
انقلاب یعنی همین.
که امر توده است.
تود ه ای که زیر رهبری سوبژکت تاریخ است.

معنی تحت اللفظی:
کلیه نعمات مادی و فکری را بشریت مدیون توده مولد و زحمتکش است.

حکیم ابوالقاسم لاهوتی
در این دو بیت شعری ساده
تحلیلی عمیقا مارکسیستی از معمار جامعه و جهان عرضه می دارد.
حتی دستاوردهای علمی و فنی
و
انقلاب علمی و فنی
را بشریت مدیون توده مولد و زحمتکش است.
معمار تاریخ (جامعه در سیر بالنده اش)
توده مولد و زحمتکش است و بس.
توده
خدا ست.
خود اگر خدای خدایان نباشد.
محمد زهری





مارکس کیه؟
تلخ چیه؟
ابراز نظر می کنیم.
بدون تزویر و ریا و تظاهر و تملق




چرا.
مناسبات تولیدی
را
و
یا
طبقه حاکمه
را
و
یا
حاکمیت طبقاتی
را
می توان تعویض کرد.

انقلاب یعنی همین.
که امر توده است.
تود ه ای که زیر رهبری سوبژکت تاریخ است.



ما در یک تضاد ذهنی به دنیا می آییم؛ پیروی از نظم و قواعد جهان و از سویی بر هم زدن این نظم.
بزرگ که می‌شویم در هر تصمیمی به این دوراهی پاسخ می دهیم و اگر فیلسوف شویم تنها با فرمان یک مسیر عمارت خود را می سازیم.
ایسم ها و تئوری ها پیش می آیند.
معادلات تکاملی و بقایی یا /اخلاقی و برخواسته از احساسات پیچیده.
سوفیا

عجب تخیلاتی
عجب تصوراتی

ما
موقع «به دنیا آمدن»
کمترین فرقی با کره خری نداریم.
تضاد ذهنی چیه؟

ما
به همان سان که تحت فشار جو
شروع به زندگی اجباری و جیری میکنیم،
به همان سان هم
تحت مناسبات تولیدی (زیربنای اقتصادی، حاکمیت طبقاتی، طبقه حاکمه) معینی
شروع به زندگی می کنیم
و متناسب و منطبق با آن تربیت (اهلی) می شویم.
فرق کره خر با توله بشر
همین جا ست.
ما وارد مناسبات تولیدی می شویم وبسته به جایگاه مان در این مناسبات
عضو و جزو طبقه اجتماعی معینی می شویم
و
درگیر مبارزه طبقاتی می گردیم.
می زنیم و می خوریم.




من ـ زور از سوسیالیسم علمی چیست؟
دلیل تشکیل این مفهوم اصلا چیست؟
منظور از سوسیالیسم علمی
مارکسیسم است.
مارکسیسم
که فقط برای گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم نیست.
کسی که چنین خرافه ای را تبلیغ کند
کمترین خبری از مارکسیسم ندارد.
مارکسیسم
علمی کل اندیش است.
مارکسیسم
فلسفه ای علمی است.
مارکسیسم
پیش شرط صرفنظر ناپذیر برای خروج از خطه خریت و ورود به عالم آدمیت است.
بدون از ان خود کردن مارکسیسم
نمی توان اندیشید و اندیشه ای را فهمید.
مارکسیسم
مهم ترین نعمتی است که توسط کلاسیک های مارکسیسم و صدها تن از مارکسیست های عمدتا آلمانی در اختیار بشریت قرار داده شده است و توسعه روزافزون می یابد.




باغ‌ما در طرف سایه دانایی بود.
باغ‌ما جای‌گره خوردن احساس و گیاه،
باغ‌ما نقطه برخورد نگاه و قفس و آیینه بود.
باغ‌ما شاید، قوسی از دایره سبز سعادت بود.
میوه‌کال خدا را آن روز، می‌جویدم در خواب
آب‌بی فلسفه می‌خوردم.
توت بی‌دانش می‌چیدم.
سهراب سپهری


ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر