۱۴۰۲ شهریور ۹, پنجشنبه

درنگی در شعری از سیاوش کسرایی تحت عنون «مهاجرت» (۴)

سیاوش کسرایی
«مهاجرت»

درنگی

از

یدالله سلطانپور

 
نه همه وحشت جان بود، در این کوچ سیاه
بر پر و بال، بسی بار خطا می بردیم


داده «دیروز» ز کف، سوخته «آینده» و باز
هم نه معلوم که ره سوی کجا می بردیم.

معنی تحت اللفظی:

هراس درنا وار مان در گذر شبانه از مرز کشور،

فقط

از مرگ نبود.

بار خطاها و خریت های خود را بر بال و پر می بردیم.

گذشته را از دست داده بودیم و آینده مان به آتش کشیده شده بود.

ضمنا

نمی دانستیم که به کجا می رویم.

 

۱

نه همه وحشت جان بود، در این کوچ سیاه
بر پر و بال، بسی بار خطا می بردیم

 

سیاوش مهاجرت از کشور را در مفهوم کوچ سیاه  تجرید می کند.

سیاه را سیاوش هم برای اشاره به عبور شبانه از مرز و هم برای اشاره به نکبت مهاجرت به خدمت می گیرد.

ضمنا

برای نشان دادن روانشاسی توده ای ها

دیالک تیک وحشت از مرگ و ناراحت از خریت را توسعه می دهد.

در این بیت شعر سیاوش

انتقاد از خود شاعر تبیین می یابد.

انتقاد

هسته مهر است

و

مارکسیسم

تئوری انتقاد است.

انتقاد از خود و انتقاد از جامعه خود

را

دیالک تیک روشنگری 

می نامند.

این دیالک تیک در انحصار احزاب مارکسیستی است.

احزاب سیاسی دیگر طبقات اجتماعی

نه مرتکب خریت و خطا می شوند و نه از خود و جامعه خود انتقاد می کنند و نه مغز کل اندیشی برای انتقاد در کدوی کله دارند.

خر می آیند و خرتر می میرند.

 

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر