۱۴۰۲ مرداد ۲۸, شنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۴۱)

 
 
میم حجری


ما پیش خودمان فکر می کردیم که طاعون صرفا یک ذهنیت است
کامو

واقعا؟
آدم باید خر مادرزاد باشد و خیال کند که طاعون
فقط یک ذهنیت است.
عمق خریت آدم زمانی آشکار می گردد که اهل فرانسه باشد و نه اهل دولدول اباد


نه.
شعر و نوحه صائب
به لحاظ صنعت و ساختار شعری
ایرادی ندارد.
نوحه های صائب
نوحه های قوی و نیرومندی اند.
نجه قان آغلاماسون داش بوگون
کسیلیب یتمیش ایکی باش بوگون
نوحه های صائب
هنوز هم اعبتار مطلق دارند.
عیب صائب
در عقب ماندگی فکری او ست.
صائب
توان تفکر ندارد.
سعدی
اما محشر است.
ما ۲۳ سال است که روی آثار سعدی کار میکنیم
و
هنوز اندر خم یک کوچه ایم.
مراجعه کنید به
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12969




اینکه به معنی خیانت نیست.
اصلا من ـ زور از خیانت چیست؟
این به معنی خریت است
و
خریت در ژن جنقوریان است.
کاری اش هم نمی شود کرد.
این جماعت سواد ندارند
نمی توانند معنی کلمات و جملات ساده را حتی بفهمند.
خر مادر زادند و جز عرعر هنری ندارند.
فرق هم نمی کند موافق طبقه حاکمه باشند ویا مخالف آن.
به همین دلیل شعرای جنقوری گفته اند:
خریت توانگر کند فرد را
خبر حریفان ولگرد را



درنگی در دیالک تیک آزمون و عذاب

هدایت مثل روحانیت
توان تفکر علمی ندارد.
در این دیالک تیک
متد فکری واحدی برای «توضیح» بیماری و هر آفت طبیعی و جامعتی
صورت می گیرد.
فقط بیماری نیست.
سیل و زلزله و وبا و طاعون و عنگلاب و انقلاب و تورم و بحران و غیر هم به همین سان «توضیح» داده می شوند:
به طر سوبژکتیویستی ـ ماوراء الطبیعی
و نه نه به طرز اوبژکتیویستی ـ طبیعی.
خود بیماری و غیره
مورد تجزیه و تحلیل عینی ـ علمی قرار نمی گیرد.
پدیده های طبیعی و جامعتی
نه با توجه به خود طبیعت و جامعه
بلکه با توسل به قوای ماورای طبیعی و ماورای جامعتی
توضیح داده می شوند.
طرز «تفکر» خود هدایت هم فرق متدیکی و متدئولوژیکی با طرز «تفکر» روحانیت ندارد.
هدایت هم خیال میکند که اگر سکنه کشور هر روز ۱۷ دقیقه مطالعه کنند
جنگل به جامعه تبدیل می شود.
اینهم «توضیحی» سوبژکتیویستی ـ متافیزکی جامعه و غیره است.
همین هدایت مرتجع
بدترین دشمن انقلابات اجتماعی است.
محتوای آثار هدایت
توده ستیزی و نخبه ستایی است.
آثار هدایت ارزش هنری چشمگیری ندارند و باید تحلیل مارکسیستی شوند و زهر زدایی شوند. مراجعه کنید به
گفتگوی احسان طبری با صادق هدایت

http://hadgarie.blogspot.com/2013/07/29.html



کریم گفته:
شعرا کذابند.
کریم
خطا نگفته ولی به خطاپوشی از شعرای جنقوری پرداخته است.
شعرای جنقوری
از طبیعت همانقدر با خبرند که از جامعه.
شعرای جنقوری
خیال میکنند که مرغابی ها خر اند.
از این خبرها نیست.
مرغابی ها برنامه دارند و بر طبقه برنامه عمل می کنند.
این برنامه چه بسا در ژن مرغابی ها و حشرات و حیوانات و ماهیان و غیره ثبت و ضبط شده است.
خردمندی جانوران مثلا مرغابی ها وقتی معلوم می شود که شرایط زیستمحیطی برکه و غیره فرق کند
مثلا دمای هوا تغییر یابد.
در ان صورت مرغابی ها به تغییر برنامه زنه تیکی خود مبادرت می ورزند و از کوچ به مناطق گرمسیری پرهیز می ورزند تا در صرف نیرو و انرژی صرفه جویی کنند.



بی تفاوت باش و رها؟

عجب لاطائلاتی
بی تفاوت
مدفوع خشکیده است که نه بو دارد و نه خاصیت



بشر هر چه بیشتر به آماج خود نزدیکتر می شود،
دشواری های افزونتر می گردند.
گوته

آره.
دلیلش این است که انرژی و نیروی کلان از دست می دهد تا خود را به قله ایدئال برساند.
این ولی فقط یک طرف مدال دیالک تیکی رهرو و مقصد است.
روی دیگر این مدال
لبریز گشتن دلش از خشنودی و خوشبختی و خوشی و خرمی است
چون نزدیک تر شدن به اماج
فی نفسه
موفقیت بزرگی است.



من از آن تافته های جدا بافته نبودم
که هر توهینی را ببخشایم،
اما همیشه در آخر کار آن را از یاد می بردم.
آن کس که تصور میکرد که من از او نفرت دارم چون می‌دید که با لبخندی صمیمی به او سلام می‌ گویم غرق در شگفتی می شد و نمی‌ توانست باور کند.
در این حال، بر حسب خلق و خوی خودش، یا بزرگواریم را تحسین و یا بی غیرتی ام را تحقیر می کرد.
بی آنکه فکر کند که انگیزه من ساده تر از اینها بوده است،
من همه چیز حتی نام او را از یاد برده بودم!
- آلبر کامو / سقوط

بشر که سهل است
حتی خر انعکاسات محیط زیست خود را ازیاد نمی برد
منگرایی توأم با نیهلبسم (پوچی گرایی و بی تفاوتی نسبت به همه چیز) هم در این هارت و پورت دال بر تمایلات اگزیستانسیاییستی پهلوان کامو ست.
پهلوان کامو در بیگانه هم نسبت به حتی حکم اعدام خود بی تفاوت بوده است
چون نعمتی بالاتر از مرگ برای حضرات وجود ندارد.
شق القمر اگزیستاسنیالیست ها همین است:
مکیدن شیره زندگی به نظرشان یعنی افراط در سکس و مواد مخدر و غیره
ضمنا هیچ جانوری «برخورد توأم با لبخند و صمیمیت» را دال بر نفرت او از خود
تفسیر و تعبیر نمی کند.



عجب خرافاتی سکنه خرابات شام و ناهار دارند.
که از پس پنجره راستی را می بینند.
دین فرمی از شعور است.
دین شعور پادرهوا ست.
دین شعور جامعه بی شعور است.
جامعه
زمانی بی نیاز از دین خواهد گشت
که با شعور شود.
یعنی
مارکسیسم توده ای شود.
یعنی همه فیلسوف شوند
و
من آن روز ام آرزو ست.



هی مشد احمد
من ـ زورت از تاریخ کشور چیست؟
آشنایی با تعویض پادشاهان مگر به معنی آشنایی با تاریخ است
چه فرقی دارد که مردم بدبخت و یا خوشبخت بدانند که چه کسی آغا ممد خان را اخته کرده
و
چگونه شاه عباس ننه اش را در میدان شهر شخصا دو شقه کرده است؟
راستی تاریخ چیست؟



چرا.
ای بسا خرها
که
میلیون ها دلار می دهند و پرواز می کنند
و
یا صدهاهزار دلار می دهند و به قعر دریا می روند
و
همانجا
ملک الموت
گریبانشان را می گیرد و حساب شان را می رسد


چرا و به چه دلیل؟

اخر
لامصب
این چه عندرزی است که به خلایق خر می دهی؟
در این صورت
کسی نباید انتقادات این و آن راجع به ان و این را بخواند و یا بشنود.
فقط باید خود او را پیدا کند و ببیند که راجع به این و آن چه می گوید.
مثال:
آدم باید بی خیال انتقادات این و آن
راجع به پوتین و پالان و چکمه و نعلین باشد.
ضمنا همه تلاشش را به خرج دهد تا به حضور پوتین و پالان و چکمه و نعلین شرفیاب شود و ببیند که راجع این وآن چه می فرمایند



مردم نمی‌دانند
گفتن حقیقت در دنیایی مملو از مردمی که نمی‌دانند دارند با دروغ زندگی می کنندچقدر سخت است.."
ادوارد اسنودن

از همین جمله حریف
بیسوادی فلسفی اش نعره می کشد.
حریف
معنی حقیقت را نمی داند.
حریف
خیال میکند که ضد حقیقت
دروغ است.
دروغ
ضد دیالک تیکی راست است.
ضد دیالک تیکی حقیقت
باطل است.
ای بسا دروغ
که حقیقی است
و
ای بسا
راست که باطل (ناحقیقی) است.
سعدی می دانست.
دروغ مصلحت امیز
به (بهتر) از راست فتنه انگیز.
راستی حقیقت چیست؟
ضمنا
مردم با دروغ زندگی نمی کنند.
با راست و دروغ کسی زندگی نمی کند.
من ـ زور حریف این است که طبقه حاکمه به توده حقیقت را نمی گوید.
آره.
اولا
به این دلیل که منافع طبقه حاکمه سرپوش نهادن بر حقیقت را الزامی می سازد.
ثانیا
به این دلیل که طبقه حاکمه
قادر به کشف حقیقت نیست.
برای کشف حقیقت
باید فوت و فن فلسفی اندیشی (کل اندیشی) فرا گرفت.
چون حقیقت در کل است (هگل)
حقیقت
همان اب حیات است که در ظلمات است.
برای کشف حقیقت به خرد کل اندیش (مارکسیسم) نیاز است.



عجب خرافاتی.
مصدق امریکا پرست تر از محمد رضا شاه بود.
مصدق
کشته مرده امپریالیسم امریکا بود.
دلیل ارجحیت قایل شدن امپریالیسم امریکا به شاه
که مخالف سرسخت انگلیس و امریکا و شوروی بود،
چه بود؟
به عوض عوامفریبی
یک لحظه
فقط یک لحظه بیندیشید.
ضرر ندارد.
مصدق
که تحفه نبوده است.
۷۰ درصد کابینه مصدق
از اشراف مرتجع فئودال تشکیل یافته بود


بی اعتنا به دلایل این و آن،
حیات
عالی نعمت هستی است.
ضمنا
انتحار
به هر دلیل
بدترین بی رحمی و بی حرمتی نسبت به مادر و پدر و خواهر وبرادر و قوم و خویش و خویشتن است


رئیس بسیج زنان
خر نیست.
دلیل دارد.
سؤال این است
که
دلیلش چیست
و
چگونه به این دلیل رسیده است؟



معنی تحت اللفظی:
کسی که خون ما را می خورد، قبل از قتل ما وضو گرفته است.

خوب چه ایرادی دارد؟
مبارزه در جامعه بشری
مبارزه ای طبقاتی است.
طبقات اجتماعی متخاصم
می توانند
اهل وضو و تیمم و نماز و روزه باشند
و
قبل از قتل همدیگر
وضو بگیرند.
بیشترین تعداد مسلمانان را نه کفار
بلکه مسلمانان کشته اند.
اگر فردا مریم رجوی به قدرت رسد،
خون آخوندها
به عوض شراب ناب
نوش خواهد شد.
آخوندها هم خون انان را نشو کرده اند.



خر نمی تواند مختار باشد. حرف بر سر این است.
خر خودکشی نمی کند. اگرچه زندگی دشواری دارد.



مهمترین اصل در طول زندگی خودسازی است نه اصلاح دیگران.
ماری

عجب خرافه ای.
همان کسی که چند روز قبل
از پرورش دختری بنا بر معاییر خویش
گزارش داده
و
از استقلال شخصی و شخصیتی و اقتصادی او دم زده،
اکنون از فرط حواس پرتی
نقش بشر در جامعه و همنوع را منکر است.

غافل از این اصل
که
خصلت وساختار هر چیز و هر کس دیالک تیکی است.
خود ماری دیالک تیکی از مربی ومربا ست.

خود ماری را مادر و پدر و قوم و خویشش (به نمایندگی از سوی طبقه حاکمه)
تربیت کرده اند (مربا)
و
همان مربای دیروز
مربی فرزندان خویش (به نمایندگی از سوی طبقه حاکمه) است.

عجب حافظه قدر قدرتی اوپوزیسیون عیران ویران دارد.
چرا نامی از دیکتاتور عیرانی بر زبان نمی رود
که
خلایق خر
دیروز جاوید شاه گفتند و فردا جاوید شیخ و او پس فردا سقوط کرد؟
ضمنا
در سقوط این دیکتاتورها و حتی در سقوط دیکتاتور عیران
مردم کشورشان نقش تعیین کننده ای نداشته اند.
دربهترین حالت الت دست امپریالیسم و بنیادهای عوامفریبی اش از بی بی ۳۰ تا ۳۰ عرعر و دوبچه ول معطل و غیره بوده اند.
علاوه بر این وضع این کشورها پس از سقوط دیکتاتورها
صدهزار بار بدتر شده است.
مقل اوپوزیسیون عنقلابی کجا ست؟
عقل که هرگز نداشته اند.


 

معنی تحت اللفظی:
عبادت به دلیل جهالت
وسوسه ای (بد اندیشی ئی) بیش نیست.

عجب خرافه ای.
هیچ خری حتی به دلیل خریت
به اطاعت و عبادت نمی پردازد.
پیش شرط اطاعت و عبادت
درک پیشاپیش دیالک تیک عبد و معبود (برده و برده دار، کنیز وکدبانو) است
یعنی خودشناسی و ارباب شناسی است
یعنی
شناخت خویشتن و جامعه خویشتن است
و
نه جهالت.
جاهل هرگز نمی تواند خود شناس و ارباب شناس ویا خداشناس باشد.
درست به همین دلیل
حضرت محمد کسانی را که به اسلام نمی گرویدند، جاهل می نامید و سردسته انان را ابوجهل.
علاوه بر این،
وسوسه
یعنی بداندیشی.
چرا باید
اطاعت و عبادت
به معنی وسوسه و بد اندیشی باشد.
چرا نباید به دلیل دوراندیشی و ژرف اندیشی باشد.
وقتی قلدری چماق به دست بالای سرت ایستاده و امر به عبادت و اطاعت میکند،
خم و راست شدن مکانیکی
می تواند به سالم ماندن سر منجر می شود.



منظور از آزادی چیست؟
بدون آگاهی
آزادی محال است و خواب و خیال است.
خر
هر چقدر هم زور بزند
نمی تواند مختار باشد.
توده
به تنهایی
یعنی بدون حزب توده
نمی تواند به خورهانی نایل آید و تود فرمایی (دموکراسی) برقرار سازد.
توده بدون حزب توده
میتواند به دنبال هر شیادی بیفتد و فاجعه بیافریند.
حزب توده
واحد پیشاهنگ صرفنظر ناپذیر توده است.
و
بدون توده به طویله تبدیل می شود.



فرد صادق همیشه کودک است.
سقراط

سقراط
شبیه محمود احمدی نجات و مسیح علی نجات است
و
بسان ایندو که آبروی ایران و ایرانیان را می برند،
آبروی یونان ویونانیان را می برد.
مثلا
معنی صداقت را نمی داند.
سقراط خریت را با صداقت عوضی می گیرد.
صداقت اما به معنی حقیقت پرستی است.
خر
نه معنی حقیقت را می داند
نه دنبال حقیقت می گردد
و
نه
لیاقت کشف حقیقت را دارد.




لامصبا
اشعار سعدی را درست رونویسی کنید تا آبرو نبرید
دشمن اگر دوست شود چند بار
صاحب عقل اش نشمارد به دوست

مار همان است
به سیرت
که هست
ورچه
به صورت
به در آید ز پوست

معنی تحت اللفظی:
اگر دشمن به کرات دعوی دوستی کند، خردمدان به دعاوی اش تره خرد نمی کنند.
به همان سان که مار اگر پوست عوض کند
ذاتش عوض نمی شود.
سعدی دراین دو بیت شعر
دیالک تیک ظاهر و ذات (پدیده و ماهیت) را به شکل دیالک تیک صورت و سیرت و به شکل دیالک تیک پوست و است (بود) بسط و تعمیم می دهد.
ضمنا دیالک تیک های زیر را توسعه می دهد:
دیالکت یک دشمن و دوست
دیالک تیک خردمند و خر



این خرافه از هدایت است.
هدایت به لحاظ جهان بینی
فرقی با روحانیت ندارد.
هدایت عقب مانده تر از حافظ شیراز است.
ضد آزادی فقط اسارت نیست.
چیست؟

شناخت و شعور میتولوژیکی (اساطیری)

شناخت و شعور اساطیری
دومین نوع شناخت و شعور پس از شعور و شناخت هنری است
که نتیجه توسعه نیروهای مولده و نتیجه نفی دیالک تیکی شناخت و شعور هنری بوده است.
نفی دیالک تیکی
یعنی حذف جنبه های مرده و کهنه شناخت و شعور هنری و حفظ و توسعه جنبه های مثبت و حیاتمند آن.
شناخت و شعور اساطیری
آمیزه ای از عناصر ناتورال و سوسیال (طبیعی و اجتماعی) است.
خدایان میتولوژی بخشا طبیعی اند
مثلا خدای آذرخش اند
و
بخشا جامعتی اند.
مثلا آهنگرند، پیشه ورند.
خدای خدایان
زئوس
خدای آذرخش و عقاب و غیره است
یکی دیگر خدای عشق و هوس و سکس و جنگ و مخلفات است.
کسب و کار این خدایان
همان کسب و کار خلایق است.
جنگ و ستیز با همدیگر
عیاشی و زنبارگی و الی آخر




هدایت به لحاظ جهان بینی فرقی با روحانیت ندارد.
هدایت اصلا سواد ندارد.
هارت و پورت می کند.
سواد حافظ در زمینه آزادی
بیشتر و علمی ترو عمیقتر از هدایت بوده است.
حافظ از دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی) باخبر بوده است
هدایت خیال می کند که ضد آزادی اسارت است و بس.
آزدی و اخیتار
یکی از مهم ترین مفاهیم فلسفی است.
اختیار = درک جبر به قول هگل
جبر = قوانین و قانونمندی های عینی مربوطه.
بدون آگاهی
آزادی وجود ندارد.
خر نمی تواند مختار باشد.
خودکشی هدایت نشانه خریت او بوده است.
خردمند دست به خودکشی نمی زند.
پیش شرط خودکشی
خریت و خردستیزی است.



نه.
قضیه از قرار دیگری است:
مضارع (زمان حال)
پلی میان ماضی و مستقبل است
بدون بررسی ماضی نمی توان طرح آینده ای را ریخت.
فرد در این صورت درمضارع مدام درجا میزند و قدمی جلوتر نمی رود.

خرافه غنیمتدانی دم از عمر خیام و حافظ و فاشیست ها و امپریالیست ها
عمیقا ارتجاعی و ضد پیشرفت اجتماعی است.
ننگ بر آن که طرفدار دم است.



شعور هنری
اولین و ساده ترین فرم شعور بشری است که احتمالا قبل از شروع نیاکان ما به تفکر و تکلم
یعنی
قبل از کسب توان تجرید
یعنی
قبل از کسب توان گذار از مشخص به مجرد،
یعنی
قبل از کسب توان مفهوم سازی و حکم سازی (واژه سازی و جمله سازی)
شروع شده است.
آثار هنری باقی مانده در دیواره غارها کشف شده است که قدمت چندین هزارساله دارند



ایده ئولوژی
چیزی طبقاتی است.
دین توده های برده و رعیت با دین اشراف برده دار وفئودال از زمین تا آسمان تفاوت دارد.
ضمنا
دین به مثابه عنصری روبنایی
تایغ زیربنا ست.
مسحیت
در قرون وسطی با همان دین در نظام سرمایه داری یکی نیست
و
همان دین در سوسیالیسم چیز به کلی دیگری است.
شما معنی دیالک تیک را نمی دانید.
دیالک تیک = وحدت اضداد = همبایی و همستیزی اقطاب متضاد




خلایق از هر ننه مرده ای
نقل قول منتشر می کنند.
بی انکه یک ثانیه بیندیشند.
حتی یاوه ای را که منتشر می کنند
نمی خوانند.
چون چه بسا اغلاط املایی و انشایی در نقل قول شان هست.
هدایت به لحاظ جهان بینی فرقی با روحانیت ندارد.
راستی جهان بینی هدایت و روحاینت چیست؟
هدایت فقط غر می زند.
بچه پولدار است و در فرانسه ولگردی کرده و اخر سر دست به خودکشی زده است.
درست در زمانی که خلق های آفریقا و آسیا سیستم استعماری را به چالش کشیده بودند.


پرسش گر همان کاری را می کند که معدنچی.
حریف

چرا و به چه دلیل؟
پرسشگر
می تواند عاجز از تفکر باشد.
مطلقا تنبل و پاسیو و منفعل باشد.
برای اتلاف وقت و یا به نیات بند تنبانی دیگر
می تواند
سؤال طرح کند
و
یا
حتی
سؤال را با سؤال «جواب» دهد
و
جواب داده شده را اصلا نخواند.
خیلی ها
به قول خودشان
اگر کامنت طولانی تر زا دو سه کلمه باشد، قیدش را می زنند.
ضمنا بیشرمانه اعلام می دارند که حوصله اندیشیدن و خواندن اندیشه را ندارند.
اصولا و اساسا
امرزوه کسی چیزی نمی خواند.
میلیاردها ساعت از وقت مردم
صرف دیدن اینجا و آنجای نری و یا زنی می شود.
مذهب مدرن
دیری است که بند تنبان است.
بحث ها بر سر دین و مذهب
هم
به نیت نیل به بند تنبان است.
زنی که هنرش نشان دادن سینه اش به بهانه شیر دادن به توله اش است
۲۷ میلیون لایک دریافت کرده است.
ما ۲۳ سال است که به خون دل
دایرت المعارف ها را ترجمه میک نیم
و
احدی اعتنایی به مطالب ندارد.
تو خود حدیث مجلل بخوان از این ذلت


بحث بر سر مفهوم دین است.
هدف تمرین تفکر مفهومی است.
هدف خروج از خریت و عرعر است.
همین وبس.
به عوض دین
می توان زین را تماتیزه کرد.
می توان هنر را، استه تیک را اتیک را اروتیک را تماتیزه کرد.
خلایق اصلا نمی دانند که مفهوم چیست تا بدانند که تفکر مفهومی چیست.
هدف شان اصلا دین نیست.
مگر در زمان شاه دین نبود؟
مگر شاه و فرح و همین شازده
به زیارت قبور ائمه و سفر حج نمی رفتند؟
خیلی ها به نیت عیاشی و لاس و لیس و مخلفات
به
دین ستیزی تظاهر می کنند.
هدف این جماعت
بند تنبانی است.
اولین نکته ای که در بحث با کسی برای شان مهم است
این است که طرف نر است و یا زن است.
اگر ندانند
گیج می شوند و شروع به فحاشی میکنند.
تهمت می زنند
توهین می کنند
تخریب و تحقیر می کنند.
طرز بحث خیلی ها شبیه طرز بحث ساواکی ها ست.
قصد پرونده سازی دارند
و اندیشه وحقیقت برای شان پشیزی ارزش ندارد.



لحظاتی هست که باید همه چیز را داد تا همه چیز را نجات بخشید.
رحمان هاتفی (حیدر مهرگان)

از همین یاوه حیدر
خرافه های تئوری نخبگان می تراود.
نجات دهنده نه نخبه نیهلیست
بلکه توده بی نام و نشان است که سازنده یگانه تاریخ است.

حیدر
قبلا مائوئیست بوده
بعد
احمالا
تحت تأثیر تیزابی به حزب توده می گرود
ولی از مارکسیسم بیگانه می ماند.
در حزب توده
نیهلیسم حکمفرما بوده است.
ریشه های این نیهلیسم
به
سنن باستانی و برده داری و فئودالیسم می رسد.
شهیدنامه های قطور حزب توده
دال بر سیطره نیهلیسم بر حزب توده بوده است.
وجه مشترک استالینیسم با فاشیسم و نیچه ئیسم همین نیهلیسم است.
اگر جوانشیر و اخگر و حیدر و بیگوند و تیزابی و شهبازی و غیره
زنده می ماندند
حزب توده به این روز نمی افتاد.
همه چیز نجات داده نشده است.
همه چیز از بین رفته است.

حزب توده اکنون
حزب دوده شده است.
دوده یعنی دودمان.
حزب توده در غیاب شعور مارکسیستی
به تجلیل مرده ها پناه برده است.
نسل کذایی نوین توده ای
اصلا توده ای نبوده است.
نثر نشریه نوید
اصلا نثر توده ای حزب توده نبوده است.




من برای مهرورزی به دنیا آمده‌ام، نه برای کینه ورزی.
سوفوکلس

هی سوفکلس
مهر به تنهایی وجود ندارد.
هیچ چیز به تنهایی وجود ندارد.
هر چیزی با ضد خود وجود دارد.
مثلا
دیالک نیک مهر و کین وجود دارد
و
اقطاب دبالک تیکی به یکدیگر تبدیل می شوند.
کسی که کین نورزد
نمی تواند مهر بورزد.
و
کسی که مهر می ورزد
نمی تواند کین نورزد
اگر سعدی را دیدی
در مکتبش فوت و فن دیالک تیک بیاموز:
گل و خار
و
گنج و مار
و
غم و شادی
به هم اند.


سلمان رشتی
خر است.
حضرت محمد
شخصیتی انقلابی است.
حضرت محمد
همتراز با لنین و مائو و هوشی مین است.
البته در پله های نازلتر توسعه جامعتی.
انقلاب اسلامی را حضرت محمد با تشکیل حزب الله به پیروزی رسانده است.
خمینی و شرکا
عنگلاب اسلامی کرده اند و حزب الله شان
حزبی فاشیستی - فوندامنتالیستی ـ ارتجاعی وضد اسلامی است




تفکر یا تفکر مفهومی است و یا کردوکاری نازلتر از عرعر است
این سخن کانت
رسول روشنگری
بدان معنی است که بدون تعریف علمی مفاهیم
نمی توان اندیشید.
روح و یا شعور چیست و انواع شعور در تاریخ جامعه بشری کدامند؟
مذهب که فقط مسیحیت و اسلام نیست تا به بهانه سکس مسیح ویا محمد با این و آن
به تحقیر ان پرداخت.
مذهب قدمت چندین هزار ساله دارد.
نیاکان ما چه بسا خورشید را پرستیده اند
چه بسا پستان مادران را ویا آلت تناسلی پدران را پرستیده اند.
جامعه بشری
فقط توسعه و تکامل مادی نیافته است
بلکه همراه با توسعه مادی
توسعه فکری و معرفتی (شناختی، شعوری و روحی) یافته است.
اولین فرم شعور
فرم هنری اش بوده است
دومین فرم شعور
فرم اساطیری اش بوده است
سومین فرم شعور
فرم مذهبی اش بوده است
چهارمین فرم شعور فرم فلسفی اش بوده است
هر فرم عالیترشعور
نافی دیالک تیکی فرم های ماقبل بوده است.
درست به همین دلیل
شعور مذهبی
نافی و حاوی آثار هنری و اساطیری است
بخش اعظم قران اسطوره و قصه است





پناهیان:
برخی انگیزه رفتن به شیراز برای زیارت شاه‌ چراغ را نداشتند، ولی با این شهادت‌ها چند بار رفتند.

واقعا؟
پس ایمان بیاوریم به طویله گشتن کشور.
چون هیچ خری به کشتارگاهی سر نمی زند.


عجب خرافه ای.
دین
نه زین، بلکه فرمی از شعور است.
دین
شعور وارونه است.
چرا و به چه دلیل؟
دین
و لی شعور است و بهتر از ببشعوری است.
دین
روح جامعه بی روح است.
ولی روح است.
دین
شعور جامعه بی شعور است.
ولی شعور است.
دین را فقط از موضع طبقه کارگر
می توان نقد و حذف کرد
و
با مارکسیسم جایگزین ساخت.
هر نقد دیگر از دین
خرافی تر و ارتجاعی تر از دین خواهد بود.
هر نقد دیگر.
چرا و به چه دلیل؟


هی مش ولتر
راه حل مسائل
نه
دلبخواهی
است
و
نه
یکی یک دانه است.
هماندیشی منطقی و عقلایی و علمی
بی قید و شرط نیست.
مشخصه مرکزی مهم و مشترک نیچه ئیسم و فاشیسم و فوندامنتالیسم و انارشیسم و اولیگارشیسم و امپریالیسم
خردستیزی است
و
هماندیشی با خردستیزان
بیهوده و بی فایده است.
برای غلبه بر خردستیزان
خرد کل اندیش
باید بر تخت قدرت نشیند
و
مشت آهنین پرولتاریا بر پوزه خردستیزان.




۲۰ مرداد سالگرد ازدواج منو شوهرم بود من امروز یادم افتاد اون اصلا یادش نبود

ماری

همه جا از فقر و فاقه در جنقوری اسلامی سخن رانده می شود.
ولی در تویتر
کمترین اثری از فقر و فاقه به چشم نمی خورد.
یکی از نشانه های رفاه و رضایت
مسائل مطروحه در همینجا ست.
به سکنه جنقوری باید خیلی خوش بگذرد که مسائل شان در همین حد و حدود اند:ی
ادآوری سالروز ازدواج



با فراگیری مشقت بار تفکر مفهومی (مارکسیسم)
و
یا یاوه بافی.
از این کودتاها در همه جای دیگر صورت گرفته است.
محتوای این کودتاها هژه مونیک بوده است.
محتوای جنگ های کنونی در جهان کنونی پس از سقوط سوسیالیسم هم هژه مونیک است
سرکرده سابق (بریتانیای کبیر) در اثر این کودتاها
خلع ید می شود و دو سرکرده جدید پیروز در ج. ج. دوم
مناطق تحت نقوذ آن را و سرکرده های سابق (فرانسه و آلمان و ژاپن و اسپانیا و پرتغال و غیره) را تصرف می کنند.
مصدق
امریکوفیل تر از محمد رضا شاه بوده است.
دلیل سرکرده امپریالیستی در زمینه ترجیح دادن شاه به مصدق
نیز هژه مونیک بوده است و نه ایده ئولوژیک
مصدق از دیدی دیگر

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5882

دکتر مصدق از دیدی دیگر

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5882





مفاهیم ساقی و جام می و زهد و غیره حافظ
باید تحلیل مارکسیستی شوند.
این ساقی و مغبچه و می فروش و پیر مغان و غیره کیانند که حافظ مرتب نشخوار می کند؟
اصلا خرابات در شیراز نشانه چیست؟
سکنه خرابات کیانند و چرا در حواشی شهر در خرابات سکونت دارند و نه در خود شهر؟



دینداری
بدتر از آته ئیسم (لامذهب بودن) نیست.
سؤال این است که دین چیست؟
دین فرمی از فرمهای مختلف شعور است.
دین داشتن به معنی داشتن شعور مذهبی است.
اته ئیسم در این صورت به معنی بی شعوری است.
بحث بر سر کیفیت شعور نیست.
بحث بر سر داشتن و نداشتن شعور است.
ضمنا
قرآن کتابی فقهی، هنری، استه تیکی، اروتیکی، اتیکی، اجتماعی، سیاسی است
۷۰ درصد قران
قصه است.
خواندن خرکی قرآن بی فایده است.
قران باید تحلیل مارکسیستی شود.
ما بخشی از قران را تحلیل مارکسیستی کرده ایم.
نمونه ای:

درنگی در آیه ای از قران کریم (سوره بقره)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12435

پایان




افلاطون:
خردمندان
سخن می گویند
برای اینکه چیزی برای گفتن دارند.
خران
سخن می گویند
برای اینکه مجبور به گفتن چیزی اند.

عجب خرافه ای.
من ـ زور افلاطون از سخن چیست؟
معیار تمیز خردمند از خر چیست؟
سخن = اندیشه ای که به زبان معینی تبیین می یابد
سخن = غلاف خنجر اندیشه
خردگرا بر خلاف خر
به فوت و فن اندیشیدن آشنا ست.
یعنی اندیشه را می اندیشد.
یعین اندیشه
محصول اندیشیدن او ست.
نتیجه کار فکری او ست.
یعنی تجارب خود و همنوعان خود را تجزیه و تحلیل می کند (تئوریزه می کند)
بعد اندیشه ویا تئوری و یا نظر حاصله را بر زبان می راند
بسته به زبانی که بلد است.
خر
افکار و خرافات این و آن را
مثلا همین افلاطون را
عرعر می کند
یعنی با خوداندیشی بیگانه است.
درد هم همین است.
۹۹ درصد کاربران
بنا بر ادعای افلاطون علیه السلام
باربران اند.
عرعرگران اند.



عمر جهان بر من گذشته است
نزدیک‌ترین خاطره‌ام خاطره‌ی قرن‌هاست.
کوچِ غریب را به یاد آر
از غُربتی به غُربتِ دیگر،
تا جُستجوی ایمان
تنها فضیلتِ ما باشد.
به یاد آر:
تاریخِ ما بی‌قراری بود
نه باوری
نه وطنی.
شاملو

تاریخ ایران
از دید احمد شاملو که خود را مظهر نسل اندر نسل ایرنیان تصور و تصویر میکند،
در کوچ مدام خلاصه می شود
کوچ از غربتی به غربتی دیگر.
در نتیجه، تنها فضیلت ایرانیان
در جست و جوی ایمان خلاصه می شود.
اما ایمان به چی؟
ایمان انتزاعی که وجود ندارد.
باید به چیزی، به مذهبی، به مرجعی، به اوتوریته ای ایمان آورد.
معمولا سکنه هر کشور به مذهب و مرام و مسلک طبقه حاکمه ایمان می آورند.
کریم هم گفته:
الناس فی دین ملوکهم
توده به دین سلاطین و خوانین شان ایمام یم آورند.
ایمان هم آورده اند.
یک زمان زرتشتی بوده اند
بعد
مزدکی شده اند
بعد اسلام اورده اند
بعد به تشیع اصلا حشری گرویده اند.
همه جا از همین قرار بوده است.
با تعوض طبقه حاکمه دین و مرام و مسلک مردم هم عوض شده است.



درد و رنج و عذاب و زجر و اذیت و آزار
هرچه باشد به موجود زنده از نبات تا جانور و بشر تحمیل می شود
خواه توسط طبیعت
خواه توسط همنوع
خواه توسط سیستم جامعتی
خواه توسط طبقه حاکمه و عمالش
و
خواه توسط خویشتن خویش.
تحمل درد
امری جبری و عینی و طبیعی است و نه ارادی، اختیاری، آگاهانه ود لبخواهی.
درس گرفتن از خود درد صورت نمی گیرد.
درس گرفتن از اشتباه و یا علت و دلیلی صورت می گیرد که به تحمیل درد منجر شده است.

خود درد نه مثبت است و نه فخرکردنی و نه مایه افاده فروشی.
فقط خردستیزان مثلا فاشیست ها، فوندامنتالیست ها و نیهلیست ها و آنارشیست ها
خود را دردمند جا می زنند تا برتر از دیگران قلمداد کنند.
عذاب وجدان حتی آگاهانه نیست.
جامعتی و اخلاقی و حتی مذهبی است.
دلیل دچار گشتن مذهبی جماعت به عذاب وجدان
می تواند هراس از عذاب الیم در دوزخ باشد.
شکنجه گران جنقوری اسلامی
ضمن شکنجه اعضای جامعه
چه بسا اشک می ریزند و دعا می خوانند تا ملائکه عذاب (شکنجه گران الهی) در آن دنیای دیگر
عذاب شان نهند.



آیا سنت گرایان را مسؤول اِعمال خشونت ميدانيد؟
مجتهد شبستری:
بله، اما بحث بنده در اینجا این نیست که در تعلیمات سنت ما خشونت وجود دارد یا ندارد. بحث این است که زندگی در این عصر، بدون رویارویی منتقدانه با سنت گذشته، موجب خشونت می شود.

از همین پرسش و پاسخ
هم خریت می تراود و هم خر پرروی
من ـ زور از خشونت چیست؟
خشونت از خرافه مفاهیم مدرن برای ماستمالی مفهوم فلسفی فراگیر قهر است.
و گرنه خشونت در بهترین حالت یکی از زیرمفاهیم حقیر و فقیر مفهوم فلسفی قهر است.
قهر از تجرید انواع مختلف اعمال زور تشکیل می یابد:
مثلا از تجرید انتخابات پارلمانی، سرکوب، ضرب وشتم معترضین، بازداشت، شکنجه، حبس، حصر، اعدام، تبعید، اعتصاب، بست نشینی، تظاهرات، شورش، قیام، جنگ چریکی، جنگ منظم، زد و خورد پارتیزانی در شهر و روستا و کوه و جنگل، انقلاب، کودتا ...
قهر
هم می تواند ارتجاعی
و
هم
انقلابی باشد.
خشونت
مفهوم فقیر و حقیری است.
خشونت
می تواند تنبه کودک توسط مادر و پدر و مربی کودکستان و معلم دبستان و غیره باشد
محمد مجتهدی شیاد است و از دادن پاسخ روشن به پرسش بندتنبانی شانه خالی می کند.
تا متجددنمایی کند.
اعمال قهر
همیشه و همه جا
الزامی است.
بستگی به این دارد که من ـ زور عوامفریبان از مفهوم قهر چه باشد.
قهر
به قول حضرت مارکس
قابله انقلاب است.
قهر می تواند از طریق انتخابات پارلمانی هم اعمال شود



مسعود امیدی باسوادترین چپ جنقوری است.
ما صد سال قبل مطلبی از او را مورد تحلیل احتمالا معیوب قرار داده ایم.
مسعود امیدی خر نیست.
سیری در دیالک تیکیات
در
قاموس مسعود امیدی
ادعای دیالک تیک و بی طرفی در جنگ سوریه
سرچشمه:
نوید نو
ویرایش و تحلیل از
ربابه نون
۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1372
۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1373
۳
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1374
۴
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1375
۵
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1376
۶
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1377
۷
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1378
۸
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1379
پایان



سکوت در عرصه تاریکی بی شرمی است
مارتین لوتر کینگ

صداقت (حقیت پرستی) و سطح سواد خلایق
از مفاهیم شان معلوم می گردد.
اگر به رسانه های امپریالیستی دقت شود
تحریف سیستماتیک مستمر مفاهیم به چشم می خورد.
چون
بدون تحریف مفاهیم
عوامفریبی و خر پروری محال است.
به همین دلیل
دفاع از حریم مفاهیم
اصلی ترین وظیفه خردگرایان است.
مارتین لوتر کینگ در این خرافه به ظاهر انتقادی ـ انقلابی
از مفهوم بی معنی و ضد عقلی سکوت در تاریکی استفاده میکند.
حداقل اگر می گفت نور ناچیزی در تاریکی و یا سخنی در سکوت گورستانی
منطقی تر و تجربی تر و مقبول تر می بود.
سؤال این است
که چرا جنقوریان به انتشار لاطائلات ضد عقلی این و ان کمر بربسته اند.
قحط اندیشه که نیست.
مثلا ما که یک خروار مغز خر خورده ایم
در این ۲۳ سال
یک میلیون اندیشه علمی و انقلابی منتشر کرده ایم.
این دکاکین حرف های ناب، اشعار ناب، سخنان بزرگان و غیره
چه رسالتی را به دوش می کشند و به ازای اشاعه خستگی ناپذیر خرافه
چه به دست می اورند؟




شیرین
که عمرش دراز باد،
تنها کسی است که هر از گاهی تصادفا پارس های ما را می شنود.
بقیه
همه
پنبه در گوشانند.


قالی بافان
از قضایا به کلی بی خبرند.
مثل سطل ننه ات طلب ها
از جنبه های سوسیال اسلام
ایراد می گیرند.
با همین نیم کیلو گوشت که به فقرا داده می شود،
شکم خانواده هایی برای اولین بار سیر می شود و از ابتلا به بیماری های مختلف ممانعت به عمل می آید.
مارکسیسم بیاموزید تا رستگار شوید.
بهشت برین زیر پای مارکسیست ها ست
جنتی فرض اتمی یین دار الحمار ای دوستان





از نو رسیدگان خرابات نیستیم
چون خشت، پا شکستهء میخانه ایم ما
صلئب نوحه سرا

عجب تشبیهی.
خشت = میخواره ای که پایش در راه میخانه شکسته است.
صائب
جز مغز اندیشنده کم و کسری نداشته است

هی
مشد اینشتین
عقاید تازه و نو وجود ندارد.
عقاید حقیقی و باطل (علمی و خرافی) وجود دارند.
مارکسیسم بیاموز تا رستگار شوی
بهشت برین زیر پای مارکسیست ها ست.



مسعود امیدی ما را قطع امید میکند.
چپ سوسیالیستی؟
مگر چپ امپریالیستی و یا فئودالیستی هم وجود دارد؟
ترامپ
باید حق داشته باشد
که
بایدن و شرکا را
سوسیالیست جا می زند.

این مفاهیم تق و لق را از کجا شکار میکنید؟
تروتسکیست ها از سوسیالیسم انقلابی دم می زنند.
وقتی می پرسی:
مگر سوسیالیسم ارتجاعی هم وجود دارد؟
استدلال من، تقی می کنند که
بعله
انواع مختلف سوسیالیسم وجود دارد.
این چیزی جز تحریف مفاهیم نیست.




می خواستم ترانه ای باشم که بچه های دبستانی ازبر کنند.
شمش لنگ رودی

عجب آرزوهایی لنگ رودی ها دارند.
بچه های دبستانی که سهل است،
سالمندان گورستانی
حتی معنی عشعاری را که نشخوار میکنند، نمی دانند.
به چه کار آیدت چنین سبقی
از دهستان ما ببر طبقی



قدرت سیاسی از لوله ی تفنگ بيرون می آيد
مائوتسه دون

محتوای تئوریکی این شعار خرکی مائو
همان محتوای شعار خرکی فدائیان فئودالی خلق بوده است:
تنها ره رهایی ترور مسلحانه.
از این شعارها
فقر فلسفی می تراود.
از این شعارها
خریت تئوریکی می چکد.
مبارزه
طبقاتی است
و
مبارزه طبقاتی
سه فرم اصلی دارد:
اقتصادی
سیاسی
ایده ئولوژیکی
لنین.

و
هر کدام از این سه فرم مبارزه طبقاتی
زیرفرم های متنوع و متعدد دارد:
مثلا مبارزه سیاسی
می تواند
تظاهرات خیابانی باشد
درگیری با نیروهای امنیتی باشد
زد و خورد پارتیزانی ـ خیابانی باشد
بست نشستن باشد
اعتصاب عمومی باشد
جنگ چریکی باشد
جنگ منظم باشد
انتخابات پارلمانی باشد
کودتای انقلابی باشد
....


نئولیبرالیسم
از واژه های مصلحتی مدرن مد روز طبقه حاکمه امپریالیستی است.
نئولیبرالیسم
از سر تا پا
عوامفریبانه است.
بورژوازی واپسین و معاصر
اصلا لیبرال نیست.
بورژوازی اغازین با فلاسفه ای از قبیل کانت و هگل و روبسپیر و دیدرو وهولباخ و فویرباخ
لیبرال بوده اند و شعار برنامه ای شان
آزادی ـ برادری ـ برابری (بورژوایی و فرمال) بوده است.
بورژوازی واپسین و معاصر
به همین دلیل
برای ریختن آبروی لیبرالیسم
پس از تخریب سوسیالیسم
از نئولیبرالیسم دم زده است.
نئولیبرالیسم
مثل انگلیسی های مش قاسم در رمان دایی جان ناپلئون است
همه کاسه ها و کوزه های مربوط به نظام سرمایه داری را می توانند بر سر نئولیبرالیسم خرد و خراب کنند
و
عملا
نظام سرمایه داری را به اب زمزم بشویند و پاکیزه تر از ماتحت آخوندها کنند.
اکنون
در غیاب سوسیالیسم
و
در مزمت بی وقفه نئولیبرالیسم
تنها بدیل بهتر که برای بشریت میماند،
نظام سرمایه داری امپریالیستیا است.
مرگ بر نئولیبرالیسم = جاوید باد امپریالیسم

در سیاست دول امپریالیستی هم قضیه از همین قرار است:
بدیل
برای نخبگان امپریالیستی
نخبگان نخبه «ستیز» فاشیستی و اولیگارشیستی اند.
بدیل برای اوباما و بایدن و بیل و کلبتین
ترامپ است
بدیل برای سران احزاب امپریالیستی در آلمان
طویله های فاشیستی از قبیل آ اف دی و غیره اند
بدیل برای ماکرون (نماینده اولیگارشی مالی و بانکی)
ماری لوپن است.
بدیل برای سران احزاب ایتالیا
جزب قاشیستی موسولینی است
....




احمدرضا احمدی
با جادوی ترکیب واژه‌هایی که زبان غنی پارسی در اختیارش گذاشته بود،
خودش را در سرزمین شعر و ادبیات ایران کاشت و رفت.
مداح

واقعا؟
جادوی ترکیب واژه های پارسی
فونکسیون بیل و کلنگ داشته است؟
احمدی
علاوه بر این
هم خودش را به دست خودش کاشته و هم بعد راهش را گرفته و رفته؟
هنر نزد ایرانیان است و بس:
هم خودکار تشریف دارند و هم خودرو


قیاس به نفس مفرما.
مگر ما مرض داریم که فیل (و نه فیر) هود کنیم؟
وزن را نمی نویسند.
موقع خواندن شعر
وزن شعر
معلوم می شود.
مثال به عنوان ویرایش:
گلِ در این باغ نروییده ز اندیشه‌ی تو
به سخن نسخه‌ی خورشید‌دمیدن داری


عجب خرافه ای.
زندگی
عالی ترین نعمت هستی است.
آنچنان زیبا ست این بی بازگشت
کز برایش میتوان از جان گذشت.

فقط مرتجعین
مثلا برده داران
فئودال ها
فاشیست ها
فوندامنتالیست ها
امپریالیست ها
اگزیستاسنیالیست ها
اولیگااشیست ها
متنفر از زندگی اند و شیفته مرگ و انتحار و جنگ و جنایت و خونریزی اند.
این نظر سیاوش و سابه را
هر مارکسیستی نمایندگی میکند.
اوپتیمیسم (خوش بینی فلسفی) و دفاع از خرد و حقیقت و زندگی
مهمترین مشخصه پرولتاریا و پیروان پرولتاریا ست




قويترين معذرت خواهي در تاريخ!
هنگامی که ابوذر به بلال گفت: "حتی تو هم ای پسر زن سیاه اشتباه مرا میگیری؟" بلال سرگشته و خشمگین برخاست و گفت: "به خدا سوگند برای این توهین از تو نزد پیامبر خدا (ﷺ) شکایت خواهم کرد". چهره‌ ی پیامبر (ﷺ) از شنیدن این جریان دگرگون شد و گفت:
"ای ابوذر! آیا او را بخاطر مادرش سرزنش کرده ای؟ تو کسی هستی که هنوز آثار جاهلیت در تو دیده میشود". در این حال ابوذر به گریه افتاد و گفت: "ای رسول خدا برایم طلب آمرزش کن". سپس با حالت گریه از مسجد بیرون آمد و به نزد بلال رفت و در مقابل او چهره‌اش را بر خاک گذاشت و گفت: "ای بلال! به خدا سوگند چهره‌ام را از روی خاک بلند نمیکنم ، مگر آنکه تو با پایت آن را لگد‌مال کنی ، چون تو بزرگواری و من پست و بی ارزش. اشک از چشمان بلال سرازیر شد، نزدیک ابوذر شد. خم شد و چهره‌ی ابوذر را بوسید و گفت: " به خدا سوگند من چهره‌ی کسی که حتی یک بار هم در برابر خدا سجده کرده باشد را لگد‌مال نمیکنم". سپس هر دو برخاستند همدیگر را در آغوش گرفتند و به گریه افتادند.
اینست اسلام واقعی و چنین است مهر و محبت مسلمانان نسبت به همدیگر.

این چیزها
ربطی به اسلام ندارند.
اسلام چیست که همه بسته به میل و منافع خود
آن را می کوبند ویا می ستایند؟

سجده کردن که نشانه آزادی و عزت نیست.
سجده کردن نشانه بندگی است و بندگی در شأن انسان نیست.
ضمنا
ابوذر
احتمالا جزو طبقه برده دار بوده است
و
بلال
برده بوده است.
برده که حق و حقوقی ندارد تا ابوذر به پوزش خواهی از او بپردازد.
برده زرخرید است.
برده
ابزار است و نه آدم.
برده
ابزار سخنگو ست.
مثل گاو و گاوآهنی است که حرف می زند
برده
را ارباب میتواند حتی بکشد و ککش نگزد.
حتی زن برده را ارباب می تواند مورد استفاده جنسی قرار دهد و قرار می دهد.
خود پیامبر زن غلامش به نام زید را در غیاب او به تخت می کشد و وقتی زید با خیر می شود
جبرئیل آیه می اورد که ارباب حق سکس با برده اش را دارد.

چرچیل می‌گوید:
روزی از روز ها سوار تکسی شهری شده بودم و به دفتر BBC مصاحبه میرفتم .
هنگامیکه به آنجا رسیدم به راننده گفتم:
آقا لطفا نیم ساعت صبر کنید تا من برگردم.
راننده تاکسی گفت :
نه آقا من میخاهم سریعا به خانه بر گردم تا سخنرانی چرچیل را از رادیو گوش دهم.
از علاقه ای این فرد به خودم خوشحال و ذوق زده شدم
و من هم پول ده پوندی برایش دادم راننده با دیدن پول
گفت گور بابای چرچیل اگر بخواهید تا فردا اینجا منتظر تان میمانم.
دانستم که زمانه ای رسیده که پول حتا علایق و احساسات انسان ها را عوض میکند تا زمان که پول و دولت داشته باشی محبوب دلها استی و زمانی که از پول و دولت ماندی همه فراموشت میکند.

اینهم از ان جوک های بی بنیاد انگلیسی است.
راننده تاکسی باید خر به توان ۳ باشد:
چون
اولا
هر خر معمولی
از قیافه و قد و قامت و پیپ و پالتوت
تو را می شناسد
ثانیا
راننده تاکسی باید
بیگانه با منافع طبقاتی خود باشد تا هودار نماینده ضد کارگری و ضد خلقی سرسخت امپریالیسم باشد.
ثالثا
باید پخمه باشد تا چند پوند ناقابل را به شنیدن سخنرانی بدترین دشمن طبقاتی خود برتر شمارد.



مطمئنید که انسان هستید؟
دی شیخ
بی چراغ
همی گشت گرد باغ
کز این و آن ملولم و حویانم ارزو ست.




این چیز جدیدی نیست.
تاریخ کشور جز این نیست.
حمله اسکندر و اعراب و مغول و تیمور و شعبان و رمضان و غیره را به یاد آر
تا هوشیار شوی



این بیت شعر فاضل بی فضل
معیوب است.
فاضل
شاعری بند تنبانی است
و
سواد فارسی ندارد.
من ـ‌ زورش از «هنوز»
نه
هنوز
بلکه همچنان است.


آره.
کلیه و جگر و شش و قلب و ست وپا و سر و سینه و کاف و کوف سکنه جنقوری را صادر کنید
و
در عوض پالان اعلی وارد کنید.
تا ببینیم
آخر سر به کجا می رسید.
گر مسلمانی همین است که اینان دارند
وای اگر از پی امروز بود فردایی




تجار بازار ها
کثیف ترین قشر بورژوازی کشورند.
تجار بازار ها
پایگاه اصلی ارتجاع فئودالی و فوندامنتالیستی حاکم اند.
آنهم نه تازگی ها بلکه از صدها سال تاکنون.
تجار بازار ها
اطلاعات استراتژیکی لازم را در اختیار خان مغول برای حمله به ایران قرار داده اند.
تجار بازار ها
محروم از کمترین خصیصه ملی اند.
مراجعه کنید به کتاب چنگیزخان







محمدحسین طاهری آکردی،
دبیر ستاد امر به معروف :
 زنان در زمان‌های قبل از اسلام علاوه بر چادر از برقع استفاده می‌کردند تا کامل پوشیده شوند. با یک نگاه ساده در تخت‌ جمشید می‌بینید که مجسمه‌ها پوشش کامل دارن

هی حریف
زنان در تخت جمشید
نه زنان کشور
بلکه زنان طبقه حاکمه بوده اند
ضمنا
نه در زندگی روزمره
بلکه در شرفیاب شدن به خدمت شاهان کشور بوده اند.
لباس شان
نه
حجاب شان، بلکه زینت شان بوده است
به ترفند لباس
زیباتر شده اند.
چیزی که امروز رواج جهانی کسب کرده است.

خلایق
امروز
در عصر فرمالیسم
مرتب لباس عوض می کنند و مرتب سلفی می گیرند و منتشر می کنند.
و خرمن میلیونی لایک
از میلیون ها خر علاف و عیاش درو می کنند.





حداقل
خرافات این و آن را درست رونویسی کنید تا خوانندگان خرافه ای بیاموزند.

توان تفکر که ندارید.
می شاند به چه معنی است؟
می نشاند چرخ و نه می شاند چرخ.
ضمنا
من ـ زور صائب بیسواد از چرخ تحفه چیست؟



مگر اختلاس و استثمار و فقر و بی عدالتی و بی اعتنایی به منافع ملی
تازگی دارد؟
خیال میکنید که خلایق فاقد حافظه تاریخی اند؟
بهای بحرین از چه قرار بوده است و مبالغ نجومی مکسوبه کجا رفته اند؟
مش فرح شخصا می گوید:
موقع خروج از بهشت برین
یک میلیون دلار در کیف داشته است.
این یک میلیون دلار از کجا آمده است؟
شازده در ان زمان در مطبوعات فرنگی
ثروتمندترین شازده جهان معرفی می شد.
این ثروت شازده از کجا آمده است؟
ازش بپرسید و بگیرید و به کشور نکبت زده برگردانید



ابله نیست.
مثل ۹۹ در صد مردم است.
نان به نرخ روز می خورد.
این امری طبیعی است.
نیای بشر
یعنی میامین
برای خوردن اندکی از طعام میمون دیگر
ماتحتش را لیس می زند.
بوسه در جامعه بشری
تداوم همان لیس است.
اگر استالین روی کار می آمد
خیلی از نان به نرخ روز خورها
به صدور کمونیسم به کرات آسمانی تظاهر می کردند.
همین پوتین و پالان فاشیست
به داشتن همین آرزو تظاهر کرده اند.
آدم
آدم است و می تواند به همه چیز استحاله یابد.
کریم ۱۴۰۰ سال قبل گفته است و سعدی ستوده است:
الناس فی دین ملوکهم
توده به دین طبقات حاکمه می گرود.
یعنی
طبقات حاکمه
ایده ئولوژی خود را به توده دیکته و تحمیل می کنند.
عنقلابیون جنقوری هم
طرفدار برابری زنان و نران نیستند.
مثل اجامر زن ستیزند.
شعار زن زندگی آزادی را برای عیاشی و علافی و لاس و لیس کتبی و شفاهی بر لب دارند



وایت لینگ
رئیس کمونیسم کارگری بوده است.
رهبر من ـ زور حشمت در ان زمان بوده است که مخالف کمونیسم علمی بوده است
و به تحقیر تئوری مارکسیستی پرداخته است.
به عوض انتشار مکانیکی نامه های این و آن
هر روز تعریف یک مفهوم فقهی، فلسفی، علمی، هنری را بیاموزید
تا توان تفکر کسب کنید.
مارکس و انگلس و لنین که پیامبر نبوده اند.
مارکسیسم و لنینیسم
ربطی به انها ندارند.
مارکسیسم و لنینیسم
علمی فلسفی ویا فلسفه ای علمی اند.
خیلی از حرف های مارکس و غیره قابل تحلیل و تفسیر و توضیح و تصجیج اند
آیه و روایت و حدیث نیستند


این در مورد همه موجودات از میکروارگانیسم تا ماکروارگانیسم صادق است.
اگوئیسم (خودپرستی)
اله منتار (بنیادی) است
بهترهم همین است.
برای اینکه در غیر اینصورت
موجود زنده
در مواجهه با دشواری ها و بدبختی ها
به بهانه ای
دست به خودکشی می زند تا به آسایش حسمی و روحی ‌ـ روانی برسد.
از قضا در قرن نکبت ۲۱
اگوئیسم
به فضیلتی اخلاقی استحاله یافته است.
چون ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ اسلامی (خمینیسم، طالبانیسم ـ مجاهدیسم)
در سنت فاشیسم
خودکشی را به مقام فضیلتی اخلاقی ـ مذهبی ـ ایده ئولوژیکی ارتقا داده است.


سنجری
سواد ندارد و معنی انقلابی را نمی داند.
خیزش مهسا
فقط انقلابی نبوده و نیست.
از یان خیزش های مخملی و عنقلابی همه جا هست.
درست به همین دلیل مورد حمایت امپریالیسم قرار دارد.
شعار اوجالانی زن زندگی ازادی شعاری امپریالیستی است

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر