۱۴۰۰ مرداد ۷, پنجشنبه

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۵۵۷)

  De vuurproef

 هانی شافت

آنتی فاشیست  شهید هلند 

میم حجری


۷۷۷۱   

سنگ سخنگو

قره داغی
خان بالا لطف کردند با مشقت فراوان الهه هیکس را رام و تربیت کردند اهلی و اهلی شد. قول داد به جوانان مبارز ایرانی بالخصوص خوزستانی اغتشاشگر نگوید و دیگر پرت و پلا نگوید بعد از این وظیفه سنگین به حول قوه الهی اگر عمری باقی باشد نوبت رام کردن ملیحه محمدی است.

البته‌ الهه جان ده سال خان بالا را پیر کرد

سگ سخن جو

 

این چه روند و روالی است
قره داغی


همه اعضای هر جامعه
حق دارند که موضع طبقاتی خاص خود را نمایندگی کنند.

کلام قصاری از ولتر هست که شنیدنی و اندیشیدنی است:
من با نظرات تو مخالفم
اما حاضرم بمیرم تا تو حق ابراز نظر داشته باشی.


بدبختی ما این است که پوزه بند بر پوزه هر دگراندیش می بندیم و مانع ابراز نظر این و آن می شویم.
این رویه و روال
اولا
نشانه فقر فلسفی است.
کسی که توان تحلیل نظرات همنوع را ندارد
فقط می تواند
تف کند
توهین کند
تمسخر کند
تحقیر کند
تخریب کند
ترور کند.

عیب دیگر این رویه و روال این است که حقیقت در انحصار کسی نیست.
ای بسا نظرات نادرست
که حاوی ذراتی از حقیقت اند

و

ذکرشان لازم است.
همین تحلیل الهه از جوانان خوزستان
به احتمال قوی حاوی ذراتی از حقیقت است.
می توان از او دلیل پرسید
ولی نباید مانع ابراز نظرش گشت.

۷۷۷۲   

سنگ سخنگو

راوی

۱
رابطهء تشکیلات و آگاهی رابطهء فرم (ظرف) و محتواست


سگ سخن جو

 

زنده باد راوی که چشم ما ست.

این اولین بار است که دیالک تیک فرم و محتوا چنین بسط داده می شود.
ولی خیلی رسا ست
اگرچه می توان رادیکال تر دید.

۲
به نظرم عمده کردن ظرف (تشکیلات) در برابر آگاهی که از نان شب هم برای طبقهء کارگر حیاتی تر است
نواختن شیپور از سر گشادش است..


سگ سخن جو

 

آره.
حق با راوی است.
اما
در گنجینه مفهومی مارکسیسم ـ لنینیسم
دیالک تیک عام تر و دقیقتری در این زمینه هست:
دیالک تیک کمیت و کیفیت.
حزب به لحاظ تعداد اعضا (کمیت)
بزرگ
و
به لحاظ آگاهی تئوریکی اعضا (کیفیت)
فقیر.

۹۹ در صد احزاب و سازمان ها از همین قرار است
حتی در مقیاس جهانی.

سؤال اما برای ما این است که چرا و به چه دلیل؟

۷۷۷۳   

سنگ سخنگو

خامنه ای شبیه هیتلر است
سلیمان
شبیه هیملر بود
و
سپاه
شبیه اس اس

اس اس هم سازمانی مولتی فونکسیونال (چندین کارکردی) بوده است:
 
فونکسیون اس اس
انجام کارهای کثیف بود که سربازان عادی حاضر به انجامش نمی شدند:
شناسایی، بازداشت، شکنجه، بازجویی، واداشتن به توبه، کشتار زنان و کودکان در اردوگاه های نازی
کشتار اسرای روسی و غیره
کشتار کمیسارهای بلشویک
حرکت
در پشت سپاه و به گلوله بستن هر سربازی که قصد فرار از جبهه دارد
و
اعدام اسرای جنگی بر خلاف قوانین بین المللی 
تجاوز به زنان و دختران دشمن 
به آتش کشیدن روستاها با سکنه شان و غیره

۷۷۷۴   

سنگ سخنگو

جنقوری قابل مقایسه با رایش سوم آیة الله عادولف هیتلر است


۷۷۷۵   

سنگ سخنگو

کتاب یازده دقیقه یکی از شاهکارهای پائولوکوئلیو هست که نگاه عمیقی به روابط جنسی، عاطفی و عشقی انسانها داره.
ماریا دختری که در یک روستا در کشور برزیل زندگی میکند همیشه در رویای عاشق شدن ازدواج و فرزند آوریست. با شکستهای پی در پی در روابط عشقی مصمم میشود که دیگر هرگز عاشق مردی نشود. سرگرم کار میشود و برای تفریح به شهر میرود که در همانجا هنگام شنا در دریا با مردی سوئیسی آشنا میشود که به او وعده کار در سوئیس به عنوان یک رقاصه و حقوق روزی پانصد دلار را میدهد. ماریا با قبول وعده ها به سوئیس میرود در آنجا با خلف وعده مرد مواجه میشود و دچار یک دوره افسردگی شده و در نهایت به این نتیجه میرسد که به شغل روسپیگری مشغول شود.در تمام یکسالی که ماریا به این شغل فعالیت دارد متوجه هیجانات ترسها و آشفتگیها و نشاط مردانی میشود که با آنها همخوابگی دارد. ماریا کشف میکند که طبق قانون چهل و پنج دقیقه ای که صاحب کافه برایشان در نظر گرفته فقط یازده دقیقه برای لذت جنسی کافیست البته اگر واقعا لذتی در کار باشد. دختر روستایی داستان با مطالعه و نگاه عمیق به مشتریانش در می یابد که هیچکدام از آن مردها عاشق خانواده یا زندگی نیستند. و برای همان یازده دقیقه مجبور هستند ازدواج کنند فرزند بیاورند و شبو روز کار کنند تا بتوانند مردهای خوبی باشند.
ماریا به درد دلهای مشتریانش گوش میدهد و میفهمد که هیچکدام از آنها از زندگی و سکس لذتی نمیبرند فقط تظاهر میکنند که عاشقند.
نتیجه مهمتری که میگیرد نگاه عمقی به عشق است
ماریا از روسپیگری به نور الهی پی میبرد و به عشق واقعی .

به اینکه عشق با اسارت و حسادت منافات دارد و عاشق باید رها کند .
در ارتباط با یکی از مشتریانش به راز بردگی انسانها پی میبرد. و درمی‌یابد که انسانها ذاتا بردگی را دوست دارند و از رنج بردن لذت میبرند.

ماریا در یک برخورد اتفاقی با یک نقاش ماهر روبرو میشود که ادعا میکند در ماریا نوری دیده و به وجود او نیازمند است.
مرد نقاش ماریا را آزاد میگذارد تا تصمیم بگیرد که ادامه بدهد یا روسپیگری را رها کند.
در تمام ملاقاتهایی که با مرد نقاش دارد با اینکه پول آن شب را پرداخت میکند هیچ رابطه جنسی بینشان اتفاق نمی‌افتد.
دختر روسپی میفهمد که روح هردوی آنها با هم پیوندی ناگسستنی دارد پیوندی که به عشق ختم میشود.
در واقع هردوی آنها به هم کمک میکنند تا خود واقعیشان را پیدا کنند.
پائولو


سگ سخن جو

 

پائولو
در سطح قضایا پرسه می زند
و
توان تفکر ریشه ای ندارد.
در نتیجه به درجه عوام واره عوامفریبی تنزل می یابد و خواننده آثار خود را هم با خود به قهقرا می برد.
پائولو
خیال می کند و یا می خیالاند که خلایق به خاطر ارگاسم چند ثانیه ای تشکیل خانواده می دهند.
تولید مثل می کنند و زندگی می کنند.
پائولو اصلا نمی داند که انسان و جامعه چیست.
پائولو
حتی روسپیان را و مردان اروپا را نمی شناسد.
روسپی که نمی تواند زبان سوئیسی ها را به معنی واقعی کلمه یاد بگیرد و درد دل های مردان کذایی را بفهمد
چه رسد به تحلیل آنها.
مردان اروپایی
خارجی ها را
به ویژه فواحش را
اصلا آدم حساب نمی کنند که سفره دل شان را برای شان باز کنند.
آنها موقع خالی کردن خود
جانورانه
حرف هایی بی اختیار می زنند که ماریا خیال میکند
که دارند با او درد دل می کنند.
مردان کذایی موقع جفتگیری قربان صدقه هر خری حتی می روند
این حرفها

به طور غیر ارادی و غریزی گفته می شوند و فاقد ارزش اند.
خارجی ها برای اروپایی ها و امریکایی ها
مثل زباله اند.
حتی اگر دکتر و مهندس باشند
چه رسد به اینکه روسپی باشند

۷۷۷۶   

سنگ سخنگو

همین الهه هیکس را که ظاهرا گفته در خوزستان مجاهدین دست به اغتشاش زده اند
مسخره می کند.
حشمت رئیسی هم همین حرف ها را همین امروز زده است.
ولی کسی مسخره اش نمی کند.
چون ضعیفه نیست. 

قویه است.

۷۷۷۷   

سنگ سخنگو

نقش تعیین کنندۀ مردم
واقعاً اگر مردم کشوری خودشان تعیین کنندۀ سرنوشت خودشان نشوند،وآگاهی شان به آن درجه نرسد که بهترین و پیشرفته ترین شکل اقتصادی-اجتماعی نظام اجتماعی را خودشان تعیین کنند، هیچ نیرویی نمی تواند آن را برایشان خلق کند.و به عکس اگر کوششی ( خارج از حضور و موافقت مردم ) در این راستا بشود، مقاومت ویژه ای را در آن جامعه به وجود می آورد که حتی مسایل منطقی را هم پذیرا نخواهد بود!
(محمد علی عمویی – صبر تلخ – ص 444 )


بگذارید روی این حرف های عمویی درنگ کنیم:

۱
نقش تعیین کنندۀ مردم

 
سگ سخن جو


منظور از نقش تعیین کننده چیست؟

خلایق فریدریش انگلس را به خاطر همین مفهوم کلافه کرده بودند.
مثال:
در دیالک تیک زیربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی
نقش تعیین کننده از ان زیربنای اقتصادی است.

 
انگلس برای تفهیم قضیه
مفهوم جدیدی را معرفی کرد:
مفهوم در تحلیل نهایی را.
حکم دیالک تیکی فوق را به صورت زیر تصحیح کرد:
در دیالک تیک زیربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی
نقش تعیین کننده
در تحلیل نهایی
از ان زیربنای اقتصادی است


این بدان معنی است که روبنای ایده ئولوژیکی
مثلا دولت
مذهب
هنر
قضاوت
اخلاق و الی اخر
هم
به نوبه خود در زیربنای اقتصادی مؤثر می افتند
اما حرف اخر را زیربنای اقتصادی می زند
یعنی
عناصر روبنایی ناشی از زیربنا هستند.

۷۷۷۸   

سنگ سخنگو

ندا

۱
اینکه پائولو یک نویسنده عوام هست قبول دارم


سگ سخن جو

 

ممنون
پائولو
نویسنده توده نیست.
پائولو
نویسنده طبقه حاکمه است که فونکسیون هنری اش عوامفریبی است.
فرق هم نمی کند که خودش بداند و یا نداند
بخواهد و یا نخواهد.

اگر
پائولو
نویسنده توده بود
به قول فروغ
میدان دید باز و وسیعی می داشت.
واله و مبهوت شاخه ها نمی گشت
بلکه به ریشه دست می برد.
روشنگری می کرد و نه عوامفریبی
نویسنده توده مثلا احمد محمود است.

۲
ولی نوشته های ایشون چون بخشیش از عرفان سرچشمه میگیره منو جذب میکنه.


سگ سخن جو

 

این نظر شما هم درست است و هم تصدیق قضاوت ما ست:
عرفان
مکتبی دیرآشنای خردستیزی است که ایده ئولوژی طبقات اجتماعی انگل و ستمگر است.
عرفان در قرون وسطای اروپا و ایران
مبلغ دیالک تیکی از آنتی فئودالیسم (مخالفت با مذهب و روحانیت) و ایراسیونالیسم (خردستیزی) بوده است:
از برخورد سعدی و حافظ (نمایندگان فئودالیسم) به عرفان هم می توان فهمید:
سعدی و حافظ
گرایش آنتی فئودالیستی عرفان را می کوبند و گرایش ایراسیونالیستی عرفان را می نوازند و حتی توسعه می دهند و تعمیق می بخشند.
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این فریق را
گفت آن گلیم خویش بدر می‌برد ز موج
وین جهد می‌کند که بگیرد غریق را


۷۷۷۹   

سنگ سخنگو

هم مرگ برجهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شمانیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شمانیز بگذرد
درمملکت چوغرش شیران گذشت ورفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد
(سیف فرغانی)


سگ سخن جو

 

این شعر فرغانی
به ظاهر انتقادی است.
به ظاهر امیدبخش است.
به ظاهر سرشته به نفرت به طبقه حاکمه است.
ولی عوام فریبانه است.
سرشته به تریاک است:
تسکین می دهد
از درد می کاهد
تخدیر میکند
به انفعال سوق می دهد.
و
خواب اور است و نه بیدارنده.
نوعی لیسیدن زخم است و نه نشان دادن راه رهایش از ضربه و زخم.
و یا حتی نهادن مرهمی بر زخم.

این شعر فرغانی
ستایشگر و یا توجیه گر پاسیویته و بی اعتنا بی ضرورت اکتیویته و یا حتی مخالف اکتیویته است.
مبلغ خودپویی روندهای جامعتی است.

طبقه حاکمه
به خودی خود سرنگون نمی شود
به قول احسان طبری
· و اين سمندى است كه خودپو نشود (نرود)
· تا به مهميز، نرانى، ندود

· مزدك ما سخنى نيكو گفت:
«نور با رزم، به نصرت شد جفت»

· تا تلاش من و تدبير تو نيست
ديو ادبار به نخجير (کمند، صید) تو نيست


۷۷۸۰   

سنگ سخنگو

چون نیک بنگری همه
بیش و کم
هیکس و مسیح اند.

دلیل اصلی تحقیر مسیح و هیکس
زنیت انها ست
و گرنه تعداد نرانی که همین مواضع را دارند
کم نیست.
ضمنا این حق انها ست که موضع سیاسی داشته باشند.
موضعمندی بهتر از بادگرایی است

اگر کسی موضع دیگری دارد
می تواند
به عوض تحقیر و تمسخر و توهین و تخریب و ترور حریف
به دفاع از موضع خود و اثبات بطلان موضع سیاسی حریف خطر کند

۷۷۸۱   

سنگ سخنگو

عاشقانه دوست بدار، عاقلانه رفتارکن
حریف


سگ سخن جو

 

 ایراد این اندرز چیست؟

ادامه دارد.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر