۱۳۹۳ مرداد ۱۷, جمعه

مقوله «رقیب» در آثار خواجه شیراز (33)

تحلیلی از شین میم شین   

توانگرا، دل درویش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند

·        دوئالیسم توانگر و درویش (و در واقع، دیالک تیک درویش و توانگر) در فلسفه تاریخ (تئوری اجتماعی) سعدی و حافظ در تحلیل نهائی و عملا بسط و تعمیم دوئالیسم خدا و انسان ست.
·        در این دوئالیسم توانگر و در تحلیل نهائی طبقه حاکمه به مقام خدا ارتقا داده می شود و بشریت زحمتکش به اسفل السافلین گدا پرتاب می شود.
·        به همین دلیل است که خواجه از  مفاهیم «درویش خود» و «نشکستن دل او»  بهره برمی گیرد.
·        این  مفاهیم مترادف با  مفاهیم فقهی  «بنده خدا» و «الطاف الهی»  است.
·        می توان گفت که در ایدئولوژی فئودالی ـ بنده داری، دیالک تیک توده و طبقه حاکمه مورد جعل و تحریف و تخریب چندگانه قرار می گیرد:  

1
·        اولا دیالک تیک توده و طبقه حاکمه دیالک تیکیت زدائی می شود.
·        یعنی خصلت دیالک تیکی آن سلب می شود.
·        یعنی پیوند تضادمند توده با طبقه حاکمه انکار می شود.

·        این اما به چه معنی است؟  

2
·        این به معنی استحاله سوبژکتیف (زورکی و الکی و کشکی و دلبخواهی و مصلحتی) دیالک تیک توده و طبقه حاکمه به دیالک تیک واره هیچ واره و همه چیز واره، هیچکاره و همه کاره است.
·        طبقه حاکمه بدین طریق و ترفند، خدا واره می شود و توده های مولد و زحمتکش، بنده واره، وابسته واره، انگل و گدا و مفتخور و محتاج واره.

3
·        وقتی از دوئالیسم توده و طبقه حاکمه سخن می رود، منظور این تخریب عمدی دیالک تیک عینی است:
·        در این روند است که پیوند تضادمند توده و طبقه حاکمه پاره می شود و میان آندو دیواری قطور و ضخیم و نفوذ ناپذیری کشیده شود.
·        دیالک تیک عینی در آئینه ذهن عوام الناس هم چه بسا به همین شکل مخدوش و معیوب و وارونه منعکس می شود.  

4
·        ایدئولوژی فئودالی ـ بنده داری همین دیالک تیک سلب دیالک تیکیت شده را، یعنی همین دیالک تیک طبقه حاکمه و توده را پس از وارونه سازی، در آئینه آسمان منعکس می کند و از آن، دوئالیسم خدا و انسان را در می آورد.
·        به همین طریق و ترفند است که خدای واهی و خیالی خالق هستی لایتناهی جا زده می شود و بشریت به مثابه گدا و بنده و وابسته.
·        به همین ترفند است که توده به مثابه انگل و مفتخور و علیل و ذلیل جا زده می شود.

5
·        بعد همین دیالک تیک خدا و انسان دوباره وارونه می شود و به شکل وارونه در آئینه زمین منعکس می شود.
·        آنگاه طبقه حاکمه (و در رأس آن، خوانین و سلاطین و سرمایه داران و انحصارات و رؤسای جمهور و صدر اعظم ها و والیان فقیه و پاپ ها و غیره) به مثابه ظل الله (سایه خدا) جا زده می شود.

6
·        با این ترفند و توطئه ایدئولوژیکی چند مرتبه و بغرنج، توده بطور مضاعف به بند کشیده می شود و سلب اختیار و خودمختاری می شود:
·        توده هم بنده و وابسته خدای واهی و خیالی تلقی می شود و هم بنده و  رعیت و عمله و وابسته طبقه حاکمه.

7
·        ضمنا توده به دو طریق مادی و معنوی (روحی و فکری و روانی و ایدئولوژیکی)  به بند کشیده می شود:
·        هم بطور مادی (عینی و واقعی) تا درجه گدا و درویش تنزل داده می شود و جزو مایملک و محتاج توانگر زمینی می گردد و هم بطور معنوی و فکری تا درجه مخلوق و بنده و وابسته ی سایه طبقه حاکمه (خدای واهی و خیالی)  تنزل داده می شود.

·        این کمال مطلق تحمیق و عوام فریبی توده به مثابه مولد اصلی ثروت مادی و معنوی جامعه و جهان است.
·        این فاجعه ای عظیم است. 
·        همه این جعلیات و تحریفات با وارونه سازی توأم اند:

8
·        رابطه توده با طبقه حاکمه اولا دیالک تیکی است:
·        یعنی رابطه ای مبتنی بر وحدت و تضاد دو قطب متشکله آن است:
·        چون بدون بنده، بنده دار، بدون رعیت، ارباب فئودال، بدون عمله، بورژوائی نمی تواند وجود داشته باشد.
·        بنده و رعیت و عمله همانقدر بنده دار و ارباب فئودال و بورژوا را مشروط می سازند که بنده دار و ارباب فئودال و بورژوا، بنده و رعیت و عمله را.
·        برای اینکه بدون بیگاری بنده و کار کمر شکن رعیت و عمله، ثروتی برای بنده دار و ارباب فئودال و بورژوا تولید نمی شود.  

9
·        ضمنا در این دیالک تیک، نقش تعیین کننده از آن توده های مولد و زحمتکش بنده و رعیت و عمله است و نه از آن طبقات انگل و استثمارگر بنده دار و فئودال و بورژوا.
·        چون مولد ثروت مادی و حتی معنوی نه مشتی علاف و عیاش و انگل پای منقل نشین و خوشگذران، بلکه توده های مولد و زحمتکش اند.


10
توانگرا، دل درویش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند

·        با این توضیح نظری ایدئولوژی فئودالی، روشن می شود که چرا خواجه اندیشه خود را به این شکل فرمولبندی کرده است.
·        درویشی که خواجه او را تا حد مایملک توانگر تنزل می دهد و دادن پشیزی را به توانگر توصیه می کند، دیروز مولد سربلندی بوده است که زیر بار کار مبتنی بر استثمار و ستم علیل و ذلیل شده و به دریوزگی مجبور گشته است.
·        گدای مادر زاد به همان اندازه وجود دارد که توانگر مادر زاد.


·        به قول ژان ژاک روسو، «همه از مادر لخت و عور یعنی برابر زاده می شوند.»
·        نابرابری ها محصول سیستم اجتماعی مبتنی بر ستم و استثمار اند. 

·        شنیدنی اما دلیل خواجه است:


11
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند

·        بدست آوردن دل درویش نه به دلیل هومانیسم، نه به دلیل وحدت نوعی بشریت، نه به دلیل خواهری ـ برادری ماهوی همه انسان ها، بلکه به دلیل نماندن «مخزن زر و گنج درم» است.
·        اگر امنیتی وجود می داشت و خطری برای «مخزن زر و گنج درم» در بین نمی بود، توانگر در آن صورت، دیگر نمی بایستی پشیزی به دراویش دهد.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر