میم حجری
تحت تأثیر تصور و تصویری از شهریار دادور
آهویی عاصی
که
در اعتراض به بیداد داروغه و بی اعتنا به دشنه و دار
«آرام و درخود
خود را از تمامِ تعلقات ِ پوشنده ی تن
رها می سازد»
(دادور)
و
بی پرچمی در دست و بی شعاری بر لب
جنگ افزاری از اندام عریان زیبای خویش می سازد
و
به جنگ مجانین می رود.
در اعتراض به سامانه و سیستم قرون وسطایی در قرن بیست و یکم
در دهشتکده فاشیسم و فوندامنتالیسم اسلامی
و
در غیاب عقل کل اندیش رهایی بخش،
عاصی و بی پروا به پیک مرگ پوزخند می زند
و
در هیئت آه آهویی در مصاف با باد هرزه
از پله های عصیان بالا می رود و در آسمان آبی اوج می گیرد.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر