فاشیستبودن یا ناسیونالیست بودن، کار دشواری نیست. کافی است چشم بر ارزشهای انسانی ببندیم و کمی با حرفهای کلی سرگرم بشویم: زبان خود را بهترین زبان دانستن و زبان دیگری را گوش خراش خواندن؛ موسیقی قومی خود را سحرانگیز دانستن و موسیقی دیگری را سرسامآور خواندن؛ لباس محلی خود را زیبا نامیدن و لباس محلی دیگری را به تمسخر گرفتن؛ سنتهای قبیلهای خود را ستودن و سنتهای قبیلهای دیگری را ابلهانه خواندن ... و دردناکتر آنکه اسیب دیدگان از ناسیونالیسم و قومپرستی، خود به قومپرستانی تندروتر بدل میشوند و اینچنین، انسان به جای رهایی از چنگال تعصب و تلاش برای گسترش همزیستی، تعصب بیشتر را بهعنوان شیوه نجات برمیگزیند...
دوست بازیافته
اثر«فرد اولمن»
نرجمه :مهدی سحابی
فاشیستبودن یا ناسیونالیست بودن، کار دشواری نیست.
فرد اولمن
مش فرد با عرض معذرت
فاشیسم کمترین قرابتی و ربطی به ناسیونالیسم ندارد
خلایق بهتر است که قبل از نویسنده شدن
زحمت ورق زدن فرهنگ مفاهیم را به خود بدهند تا رستگار شوند.
بهتر دانستن زبان و تبار و مخلفات خود نیز
تعیین کننده جهان بینی و جهتگیری سیاسی و ایده ئولوژیکی نیست.
فاشیسم چیست؟
ناسیونالیسم که بد نیست.
تاریخ چین
تاریخ سرشگ انگیز رشگ انگیز فخر انگیزی است.
هیچ خلقی در جهان
به اندازه خلق چین
به تمدن و فرهنگ بشری خدمت نکرده است
و
هیچ خلقی
به اندازه خلق چین
ستم ندیده است
و
هیچ خلقی
بسان خلق چین
تحت رهبری حزب کمونیستی
پس از گسستن قید وبند های استعماری ـ فئودالی ـ برده داری
به پا نخاسته است و به عرش اعلی معراج نکرده است.
کجای این تحلیل مغلطه است؟ حزب توده را نمی توان و نباید حزب توده ایران جا زد. توده انترناسیونال است و نه ناسیونال. هیچ دهقان و کارگر و پیشه وری حزب توده را حزب توده ایران نمی نامد.
دروغگویی
منحصر به افاغنه نیست.
همه کم و یا بیش دروغ می گویند و دروغ می نویسند.
اگز دروغگویی نبود
جامعه دارالمجانین و جهنم می شد.
بیشترین و بهترین و مفید ترین دروغ ها را مادران و پدران به کودکان خود می گویند.
سعدی هم می دانست:
دروغ مصلحت آمیز
بهتر از راست فتنه انگیز است
هنر محض با تعریف محض از هنر یکی نیست.
هنر محض و یا مطلق و تعریف محض و یا مطلق از چیزی
نه امکان دارد و نه وجود.
هنر
فرمی از شعور (روح) است.
مثل تئولوژی (فقه و شریعت)
مثل میتولوژی
مثل فیلوسوفی (فلسفه)
مثل فیلوسوفی علمی (مارکسیسم)
است.
هنر اولین فرم شعور بوده است که در روند کار مادی تشکیل یافته است
و خادم دیالک تیکی تولید مایحتاج بوده است
هنر احتمالا قبل از کسب توان تکلم تشکیل یافته است
نباتات و جانوران هم هنرمندند
سیرسیرک و وسک و زنبور و قناری چه کم از الهه و گل نراقی و بنان دارند
پیری
دیالک تیکی از تضعیف جسمی و تقویت و تحکیم فکری است.
پیری بر خلاف تصور رایج
فاجعه نیست.
نعمتی است و نه ذلتی.
کسی که حسرت برگشت به دوره کودکی و جوانی را می خورد
ترحم انگیز است و نه رشگ انگیز.
ممنون.
متد به قول طبری، اسلوب
در دیالک تیک تئوری و متد وجود دارد
و نقش تعیین کننده در این دیالک تیک
از ان تئوری است،
بی انکه متد هیچ واره باشد.
وقتی مفهوم دیالک تیک ماتریالیستی (مارکس) و یا دیالک تیک ایدئآلیستی (هگل) بر زبان می آید،
متد یکی است.
تفاوت آندو در تئوری است.
درست به دلیل تئوری است که دیالک تیک ایدئآلیستی (هگل) وارونه و پا در هوا ست.
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
الاّ بر آن که دارد با دلبری وصالی
دانی کدام دولت در وصف مینیاید
چشمی که باز باشد هر لحظه بر جمالی
خرّم تنی که محبوب از در فرازش آید
چون رزق نیکبختان بی محنتِ سؤالی
همچون دو مغز بادام اندر یکی خزینه
با هم گرفته انسی وز دیگران ملالی
دانی کدام جاهل بر حال ما بخندد
کو را نبوده باشد در عمر خویش حالی
بعد از حبیب بر من نگذشت جز خیالش
وز پیکر ضعیفم نگذاشت جز خیالی
اول که گوی بردی من بودمی به دانش
گر سودمند بودی بی دولت احتیالی
سال وصال با او یک روز بود گویی
و اکنون در انتظارش روزی به قدر سالی
ایام را به ماهی یک شب هلال باشد
وان ماه دلستان را هر ابرویی هلالی
صوفی نظر نبازد جز با چنین حریفی
سعدی غزل نگوید جز بر چنین غزالی
حضرت_سعــــدی
بعد از حبیب بر من نگذشت جز خیالش
وز پیکر ضعیفم نگذاشت جز خیالی
معنی تحت اللفظی:
پس از رفتن جانان، سیل خیالش از سرم گذشت
و
دار و ندارم را با خود برد و از پیگر نحیف من تنها چیزی که باقی ماند، خیالی بود وبس.
این بیت غزل سعدی مملو از دیالک تیک های گوناگون است:
دیالک تیک حبیب و شاعر
دیالک تیک گذشتن و گذاشتن
دیالک تیک پیکر و خیال
دیالک تیک عبور خیالی بر کسی و بقای خیالی از او
یعنی حتی پس از تهی شدن شاعر از همه چیزدر اثر عبور سیل خیال، خیال جانان باقی مانده است و بس
افراد ساکت
پر سر و صداترین افکار را دارند.
حریف
اولا
اکر کسی فکری در سر داشته باشد
بالاجبار
سخنی بر لب دارد
و
نمی تواند ساکت باشد
در غیر این صورت
جنون می گیرد.
ثانیا
افکار را نمی توان به باصد و بیصدا طبقه بندی کرد.
این ساعت مغز است که موقع تفکر تیک تاکش گوش فلک را کر می کند و نه افکار که فراورده های روند تفکرند
پرسش و پاسخ
حریف اول:
کی زنت را شناختی؟
حریف دوم:
پس از ازدواج
این تندیس در سال 1997 توسط ویکتور هولیک در براتیسلاوا برای بزرگداشت یک کارگر تخلیه فاضلاب ساخته شد او عاشق دختری شد اما وقتی شغلش را گفت. دختر جرات رد پیشنهادش را نداشت و به دروغ قول داد با او قهوه مینوشد به همین خاطر کارگر هر روز همان ساعت چشم به راه و منتظرش بود. پس از مرگ او این مجسمه ساخته شد و در کنار آن کافهای ساخته شد تا مردم بیایند، با او قهوه بنوشند، تا عشق، همدردی و قدردانی از خدماتش داشته باشند.
اگر توانستید به مگس ها بفهمانید که گل از زباله بهتر است، می توانید به خائنین ممکلت بفهمانید کشور، از ثروت بهتر است...
ارنستو چهگوارا
چهگوارا جان
مگر تو پزشک نبوده ای
مگر به مدرسه و دانشگاه نرفته ای؟
در طبیعت مثل جامعه تقسیم طبیعی کار هست.
همانطور که یکی رفتگر است و دیگری آهنگر
مگس و کرکس و کفتار
رفتگران طبیعت اند
متخصص در نظافت بنیادی طبیعتند.
همین مگس که تو تحقیرش میکنی
می تواند در عرض چند ساعت لاشه فیلی را از بین ببرد و طبیعت را ضد عفونی کند و مانع شیوع امراض بیشمار گردد
یک دیدگاه فلسفی معین در جهان وجود ندارد هر فیلسوفی برای خودش یک واریانت از دیدگاه های موجود در دنیا را ارائه داده ؟ ما فقط دو دیدگاه فلسفی داریم که جهان بینی نامیده می شود: جهان بینی ماتریالیستی و جهان بینی ایدئالیستی
متد یا اسلوب
به تنهایی وجود ندارد.
هیچ چیز به تنهایی وجود ندارد.
هیچ چیز را نمیتوان در تنهایی اش درک کرد و توضیح داد.
متد
در دیالک تیک ایکس و متد وجود دارد
و
نقش تعیین کننده در این دیالک تیک از ان ایکس است.
پیدا کنید ایکس را.
از یک میلیون معلم
شاید یکی توان اندیشیدن داشته باشد.
معلم
مبلغ ترکه به دست و زورگوری ایده ئولوژی طبقات حاکمه است
و تحفه نیست.
تعیین کننده
نه مبلغ
بلکه طبقات حاکمه اند. ت
حول جامعه
تایع بی چون و چرای تعویض طبقات حاکمه است
مبارزه اقتصادی
به قول حریفی به نام لنین
یکی از سه فرم مهم مبارزه طبقاتی است.
دو فرم مهم دیگر مبارزه طبقاتی را نام ببرید
سمیر جان
الفبای مارکسیسم بیاموز تا رستگار شوی.
بحران سرمایه داری
بحران عمومی است که با پیروزی انقلاب اکتبر شروع شده است.
بحران عمومی
یکی از مهم ترین مفاهیم فلسفه مارکسیستی است
ما ترجمه اش کرده ایم
اگر فارسی فراگرفتی
خبر کن تا لینک دهیم و بخوانی و بدانی
ضد ماتریالیسم
ایدئآلیسم است و بس.
معیار علمی برای تمیز آندو
طرز حل مسئله اساسی فلسفه است:
ماتریالیسم
ماده و یا وجود را مقدم بر روح و یا شعور می داند
ایدئآلیسم
روح و شعور را مقدم بر ماده و وجود.
اسپیریتوئالیسم (روحگرایی) اصلا مکتب فلسفی نیست.
روح و یا شعور در فلسفه
عالی ترین مفهوم فلسفی است
یعنی مقوله فلسفی است.
روح در اسپیریتوئآلیسم
چلچله ای است که از قفس تن بشر پر می کشد.
خرافه است
رئالیسم بازنمایی راستینی از جهان واقعی است و منظور از جهان واقعی، جهان معاصر است
علی دهقان
روی مفهوم رئالیسم (واقع گرایی) باید کار کرد.
عکس برداری از بچه گرسنه ای و یا بچه خونالود سرگردانی در صحرای کربلا
ربطی به رئالیسم ندارد.
جهان واقعی
هم فقط جهان معاصر نیست.
جامعه و یا جهان
خصلت روندین (فرایندی، پروسه ای، پلکانی، نردبانی) دارد.
جامعه و جهان خصلت تاریخی دارد
یعنی در تحول بالنده و پیش رونده مدام بوده است و است و خواهد بود.
برای درک درست و دقیق جامعه و جهان
فراگیری تعریف مفاهیم مارکسیستی الزامی است
ما ۲۴ سال است که مشغول ترجمه و انتشار مفاهیم مارکسیستی هستیم
اجنه می خوانند و رستگار می شوند
هیچکس نمی تواند ما را بهتر از خودمان فریب دهد.
گوته
این فریب به معنی حقیقی کلمه نیست.
فریب چیست؟
فریب = جا زدن باطل به عنوان حقیقت.
بشر
فریب اگر بخورد از دشمن خود می خورد و نه از خویشتن.
نکته باریکتر از مو انجا ست که بشر برای زنده ماندن
بالاجبار
به قبول دعاوی دشمن قوی و قهار خود
تظاهر می کند
ولی در اعماق ذهن و ضمیر خود می داند که «زمین می گردد.»
بیداد به چه معنی است؟
بیداد یک مفهوم است و بدون فراگیری تعریف علمی و استاندارد مفهومی
نمیتوان آن را در دل خود حس کرد.
ای بسا داد که در البسه بیداد اعمال می شود
و
ای بسا بیداد که در البسه داد.
بدون تئوری انقلابی
میت وان شعار داد
ولی نمیتوان انقلابی بود
عاجز کشی ست شیوه ابنای روزگار
بیدل به چشم خیره نگاهان زبون مباش
نه.
مش بیدل.
عاجز کشی (زحمتکش کشی و زن کشی)
کسب و کار ابنای روزگار نیست
کسب و کار کیست؟
منظور چه از «تو» کیست؟
انقلاب کار این و آن نیست.
کار کیست؟
مومنی، اقتصاددان: سهم پرداخت از جیب مردم برای هزینه های سلامت، بیش از سه برابر استانداردهای متعارف دنیا است.
آن غریبی خانه میجست از شتاب
دوستی بردش سوی خانهٔ خراب
گفت او این را اگر سقفی بدی
پهلوی من مر تو را مسکن شدی
هم عیال تو بیاسودی اگر
در میانه داشتی حجرهٔ دگر
گفت آری پهلوی یاران بهست
لیک ای جان در اگر نتوان نشست
این همه عالم طلبکار خوشند
وز خوش تزویر اندر آتشند
طالب زر گشته جمله پیر و خام
لیک قلب از زر نداند چشم عام
نه. عصر مانی پولاسیون تمام ارضی (گلوبال) است. محتوای اطلاعات استحماری است. قحط روشنگری است
اروتیک نیست. پورنوفیکاسیون است
دلیل آرایش نکردن زنان در طالبانستان چیست؟
وقتی کسی روی و موی کسی را نمی بیند،
آرایش و آرایشگاه
فلسفه وجودی خود را از دست می دهند
ایکاش چنین بود سه خط که سهل است. یه خط را حتی نمی خوانند. عصر ما عصر عکس است و عکس هر چه عریانتر مطلوب تر و محبوبتر و پر مشتری تر
*پاول کوژینسکی*
کارتونیست بزرگ لهستانی
میگوید :
انسانِ گرسنه در درجه نخست هدفی جز سیر شدن شکم ندارد
چون غمِ نان اجازه نمیدهد که انسان به تماشای جهان بنشیند
در زندگی عمیق شود
کتاب بخواند، یاد بگیرد
و آگاهیاش را بالا برده
و به جهان اطراف خود بیاندیشند
آدمی در نتیجه ی زندگیِ فقیرانه
پا را فراتر از جهل نمیگذارد
*به همین دلیل است که*
*گرسنه نگه داشتن اکثریتِ ملتی*
*ضامن بقای طبقات حاکمه است*
*چیزی که با فقر یکجا جمع نمیشود*
*آگاهی است*
یک شگرد دیگر برای به بردگی گرفتن ملت ها غمگین کردن آنهاست
انسان وقتی غمگین باشد قدرت اندیشیدن و تصمیم گیری منطقی ندارد
این است راز عزاداری ها و غم و اندوه های همیشگی
رفع حوایج حیاتی (و نه فقط نان)
اساس اساسی حیات است.
کشف مهم مارکس (تز معروف به درک ماتریالیستی تاریخ) همین است.
زیربنای اقتصادی جامعه که کلیت روبنای ایده ئولوژیکی (از آگاهی کذایی تا خرافات فضایی و مذهب و هنر و قضاوت و دولت و اخلاق و حکومت و غیره)
بر روی آن قرار دارد و منطبق با آن است.
قضیه دقیقا بر عکس دعاوی لهستانی ها ست.
چیزی قوی تر از نیاز و رفع نیاز موجودات را به تفکر و تفهم و تکامل برنمی انگیزد.
دلیل تکامل موجودات همین است و نه برعکس.
پرولتاریای فقیر
صدهزار بار علمی تر از بورژوازی سیر می اندیشد.
پرولتاریا
اساسا و اصولا
مارکسیستی می اندیشد.
مارکسیسم ایده ئولوژی پرولتاریا ست.
عصر فرهنگ سهخطی است!
هر روز تعداد خوانندگان متنهای بلند کم میشود.
منوچهر آذر
آره.
عصر ما عصر لقمات مک دونالدی است.
همه چیز لقمه ای ـ مک دونالدی است:
خوشمزده ولی مخرب و مضر
مفهوم فلسفی اش
فراگمنتاسیون همه چیز است
از اخبار تا افکار و آثار
همه چیز نیمبند و ناقص و نارسا ست.
عکس ها
حتی
چه بسا نقطه ای (پونگتوئال) و جزئی اند و نه کامل و کلی
گاه آرزو می کنم زورقی باشم برای تو
تا آنجا برمت که خواهی
زورقی توانا بر تحمل باری که بر دوش داری
زورقی که هیچگاه واژگون نشود
هر اندازه که نا آرام باشی ، یا دریای زندگیت متلاطم باشد
دریایی که در آن می رانی
ابرهای خزانی در ذهن و روح من ، ابرهای خزانی سنگین و پر سایه
خاطر به آرامش است ، *اندیشه* *آدمیان را باز نتوان خواند* ،
و *مقاصد آدمیان را به چشم نتوان* دید .
آسمان به خوابی خوش فرو شده است ، به امید پراکندن ابرها
می باید خود را از دام اوهام برهانیم
اگر بر آن سَریم که همه چیز را دریابیم
می باید ایمان داشت که در ایهام تنها باید از نیروی فرزانگی جَست .
می توانم نگه دارم دستی دیگر را ، چرا که کسی دست مرا گرفته
و به زندگی پیوندم داده است ."
مارگوت بیکل
می باید خود را از دام اوهام برهانیم
اگر بر آن سَریم که همه چیز را دریابیم
می باید ایمان داشت که در ایهام تنها باید از نیروی فرزانگی جَست
رهایش از اوهام
دلبخواهی که نیست.
پیش شرط رهایش از اوهام چیست؟
مش مارگوت؟
منظور از نیروی فرزانگی چیست که داشتنش پی شرط درگ ایهام است؟
درک ایهام
مستلزم تفکر است.
و
تفکر فرمی از کار است
تفکر کار فکری است.
این شعر به ظاهر انتقادی و ذاتا ارتجاعی
به ضرب المثلی تبدیل شده است و مرتب تکرار می شود.
در این شعر
تحقیر توده و تخریب اعتبار توده و ماستمالی طبقات حاکمه صورت می گیرد.
فقط به نظر ساده لوحان
مردم قاتلند.
قاتلان حقیقی طبقات حاکمه اند که دشمنان توده اند ولی کارهای کثیف را به عهده مزدوران می گذارند.
مزدورانی که نان خون آلوود به خانه می برند و معذورند.
توده هشیار وشریف (ونه پست)
همان هایی هستند که مقتول را با عزت و احترام به مدفن می برند و بر قاتلانش لعنت می فرستند
مناسبات تولید به قول مارکس که ذکرش کرده اید میان انسانها ست و نه فقط میان بورژواها. ما نظر مارکس را تأیید کرده ایم و ادعای شما را رد.
شما که نمی خواستید با ما بحث کنید. حالا ما چه خاکی بر سرمان بریزیم؟ جوابت را بدهیم ویا بگذریم؟
بی اعتنا به علایق و سلایق خلایق
آثار مادی و فکری انها
مثلا آثار هنری خودت
جاودانه اند
مش بایرن
به عبث مپندار که تو با جاودانگی بیگانه ای
آره.
پافشاری به تورگ نوشتن ترک و کورد نوشتن کرد و غیره کردوکرای فرمایلستی با محتوایی پاینستی است.
ولی فرم را نباید دستکم گرفت.
موقع ترجمه متون این حقیقت امر معلوم می شود.
واژه های به اصطلاح هم معنا منحصر به فرد می مانند
طرافت های زبان صرفنظر ناپذیرند و باید رعایت شوند.
مرغیست که دیگر نه پرِ بازش هست
نه شوق گل و هوای پروازش هست
اما نفس باد صبا میگوید
او هست درین چمن که آوازش هست
سایه
شوق پروازش همیشه هست
مش سایه
توان پر زدن و پرواز کردنش نیست.
آوازش هم روزی دیگر نخواهد بود
طنین آوازش و شکوه پروازش اما همیشه خواهد بود
که کار آدمی باقی است
ار جسمش فنا گردد
طبری
اشیاء را می توان داشت و نه افراد را
این جور مدح ها شبیه ذم اند
همه در آثار مادی و فکری شان همیشه زنده اند. فقط سراب نیست
مناسبات تولیدی بورژوازی حاکم و نئولیبرالسیم سرکش و لجام گسیخته نیازمند این است که عقلانیت (rationality)و خردِ انسان را در سطحِ وسیعی لگدمال کند.
علی دهقانی
مناسبات تولیدی بورژوازی وجود ندارد.
مناسبات تولیدی ویا زیربنای اقتصادی
همیشه متعلق به فرماسیون اقتصادی ویا نظام جانعتی است:
مثلا مناسبات تولیدی برده داری، فئودالیسم، سرمایه داری، سوسیالیسم
راسیونالیسم (خردگرایی)
رهاورد انقلابات بورژوایی است.
محتوای طبقاتی راسیونالیسم
ضد فئودالی و ضد مذهبی است
خرد در کانون فلسفه کلاسیک المان (ایده ئولوژی بورژوازی آغازین) قرار داد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر