۱۴۰۳ فروردین ۲۷, دوشنبه

معنای زندگی از دید این و آن (۵)

  Bild

 
محمدبن بهاءالدین محمد مولوی بلخی   (۶۰۴ ـ ۶۷۲ هجری قمری)
متخلص به «خاموش» و «خَموش» و «خامُش»
 
تحلیلی
 از 
شین میم شین
 
۱
 می وصلم بچشان تا در زندان ابد
به یکی عربده مستانه به هم درشکنم
معنی تحت اللفظی:
جرعه ای از باده وصل به من بنوشان، 
تا مست شوم و به عربده ای در زندان ابدی را درهم بشکنم.

مولانا 
در این بیت شعر
دنیا را به زندان تشبیه می کند، 
موجودات زنده را به محکومین به حبس ابد 
و 
مرگ را به آزادی 
از سویی 
و
 به وصل با حق 
از سوی دیگر.
 
خواجه عبدالله انصاری
هم همین نگرش عرفانی را نمایندگی می کند:
گویند که چون عزرائیل خواست موسی را قبض روح کند 
موسی گفت: 
ای عزرائیل 
نخست این پیغام مرا به حق برسان 
و 
بگو:
 «هیچ دیدی که دوست از دوست خود جان بستاند؟»
عزرائیل پیغام بگذارد، پاسخ آمد که
 ای موسی 
هیچ دوستی دیدی که دیدار دوست خود نخواهد؟ 
 
این بدان معنی است که عرفان آبستن نیهلیسم است.
نیهلیسمی که انتحار و یا اعدام فخرفروشانه را مورد تجلیل قرار می دهد:
گفت:
«آن یار کزو گشت سر دار بلند،
جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد.»
 
حافظ خردستیز
در این بیت غزل،
بر دار شدن حلاج را مورد تجلیل نیهلیستی قرار می دهد:
دار به سبب اعدام حلاج دیوانه، سربلند می شود.
حافظ
ضمنا
انا الحق گفتن حلاج دیوانه را افشای اسرار جا می زند.
 
در قاموس عرفان و عرفا
معنای زندگی در مرگ است.
یعنی
خود زندگی زندان واره است و بی معنا ست.
 
البر کامو
علامه امپریالیسم
در لاطائلاتش، 
خودکشی را به مثابه تنها راه غلبه بر پوچی زندگی
توصیه می کند.
همه تروریست های راستگرا و چپنما هم مسموم به زهر مهلک عرفان بوده اند و هستند.
مثلا
فاشیست ها و فوندامنتالیست های اسلامی و حتی استالینیست ها.
 
در قاموس عرفان و عرفا
مرگ
 به معنی نیل به وحدت با حق است
و 
ارگاسم 
به معنی تجربه دنیوی این وصل.
 
هنوز هم در خانقاه ها 
مرادان و بزرگان خانقاه ها
برای استثمار جنسی زنان و نران 
آنها را به طور خانوادگی به تخت می کشند و کام می گیرند.
احتمالا
بهانه و دلیل مولانا در تجاوز جنسی مستمر به کودکان مردم که در مکتبش تلمذ می کردند،
همین تجربه وصل با حق در اثر ارگاسم بوده است.
 

 
شعارهای تروریست های فدایی
معروف 
به 
«جنگ مسلحانه: هم استراتژی، هم تاکتیک» 
و 
«ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا»
سرشته به همین استنباط عرفان و فاشیسم و اگزیستانسیالیسم از زندگی و مرگ بوده اند.
 
در
شعار «م‍ب‍ارزه م‍س‍ل‍ح‍ان‍ه: ه‍م اس‍ت‍رات‍ژی ه‍م ت‍اک‍ت‍ی‍ک» مسعود احمدزاده
دیالک تیک استراتژی و تاکتیک
در سنت عرفان، تخریب می شود و میان اقطاب دیالک تیکی (استراتژی و تاکتیک) علامت تساوی گذاشته می شود
که
در عرفان خردستیز به عنوان اصل «وحدت وجود»،
 به خورد خلایق خر داده می شود. 

خرافه وصل عارف با حق
هم
چیزی جز ذوب نیهلیستی ماده در روح نیست.
 

در
شعار «ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا» امیر پرویز پویان 
نیز 
ضرورت مبارزه مسلحانه
به معنی ضرورت گذشتن پیشاپیش از روی جنازه خویش
است
و
 رد تئوری بقا 
به معنی تحقیر خردستیزانه زندگی و اثبات حقانیت و حقیقت انتحار عنقلابی است.

این کردوکار حضرات
اما
قبل از همه
به معنی ستیز با غریزه قدر قدرت حفظ نفس است
که کار بسیار دشواری است و مستلزم تخریب پیشایپش خانه خرد است.
 
دلیل جنون فاشیست ها و فوندامنتالیست ها و تروریست ها و نیهلیست ها و حلاج ها
هم
همین است.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر