تحلیلی
از شین میم شین
من
آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که
گاه گاه بر او دست اهرمن باشد
·
معنی تحت اللفظی:
·
من برای نگین سلیمان حتی تره هم خرد نمی کنم، اگر اهرمن
هر از گاهی دستی بر آن کشیده باشد.
·
اگوئیسمی که در بحث قبلی مطرح شد، در این بیت، به مثابه
گشتاور ایدئولوژیکی اندیشیده، سنجیده و جا
افتاده ای تداوم می یابد:
1
من
آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که
گاه گاه بر او دست اهرمن باشد
·
این بیت، بمراتب صریحتر از بیت قبلی، با واژه مقدس «من»
آغاز می شود، منی که ارزش چیزهای عینی ـ واقعی را که مستقل از او وجود دارند، بسته
به سلیقه و علاقه خود تعیین و عملا تحریف می کند.
·
منی که بسان خدائی در مرکز ثقل کاینات ایستاده و به محض
نزدیک شدن اهرمن کذائی به چیزی، آن چیز را ارزش زدائی می کند و تا حد زباله تنزل
می دهد.
·
این همان منگرائی خاص طبقات اجتماعی واپسین است که در
شعر احمد شاملو و نثر جلال آل احمد و امثالهم تداوم می یابد.
2
من
آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که
گاه گاه بر او دست اهرمن باشد
·
در این بیت، بیش از هر چیز و قبل از هر چیز، تئوری شناخت
خواجه تبیین می یابد.
·
برای روشن تر گشتن قضیه بهتر است که این بیت مورد تأمل و
تحلیل دیالک تیکی قرار گیرد:
3
·
خواجه در این بیت، دیالک تیک سوبژکت شناخت و اوبژکت شناخت
را به شکل دیالک تیک من و نگین بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن سوبژکت
شناخت (من) قلمداد می کند.
·
این کرد و کار خواجه اما بدان معنی است که او دیالک تیک سوبژکت
ـ اوبژکت را وارونه و پا در هوا می می کند.
·
چون در دیالک تیک سوبژکت شناخت ـ اوبژکت شناخت نقش تعیین
کننده از آن است اوبژکت شناخت است، یعنی
از آن نگین است و نه از آن سوبژکت شناخت (من)
·
برای اینکه نگین فی نفسه، یعنی بی اعتنا به خواجه و
اهرمن و این و آن، ارزش عینی و درخود دارد و این ارزش درخود باید برسمیت شناخته
شود و در ارزیابی آن دخیل باشد.
·
ارزش نگین قبل از هر چیز در کیفیت مادی خود آن است و نه
در نزدیکی و دوری اهرمن و نظر خواجه:
الف
·
نگین ترکیبی شیمیائی است که طبیعت هنرمند صدها هزار سال رویش
کار کرده است.
ب
·
نگین ساختار کریستالوژیکی (بلورشناسی) بغرنج و شگفت
انگیزی دارد.
ت
·
نگین تجسم خرد عینی است:
·
در نگین قوانین و قانونمندی های عینی جامه واقعیت پوشیده
اند.
پ
·
نگین علاوه بر آن، مولود استه تیکی و هنری انسان هنرمند
است:
·
نگین تجسم نفوذ روح در ماده است.
·
نگین جولانگاه دیالک تیک طبیعت و انسان است.
·
برای تشکیل نگین، هنرمند خلاق و خوداندیش روی سنگ زیبای
طبیعی چه بسا ماه ها کار عرقریز و اندیشه و عاطفه و احساس آمیز کرده است.
ث
·
نگین به همین دلیل گرهگاه دیالک تیکی خلاقیت طبیعت و انسان
است.
·
نگین محصول زحمت هنرمند طبیعت و هنرمند جامعه است.
4
من
آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که
گاه گاه بر او دست اهرمن باشد
·
دست داشتن هرازگاهی اهرمن که نمی تواند نگینی این چنین
ارزشمند را بی ارزش کند و به سطح خرمهره ای تنزل دهد.
·
ارزش نگین ارزشی درخود است.
·
خواجه با معیار قرار دادن نزدیکی و دوری اهرمن به نگین
جهت ارزیابی آن، نقش تعیین کننده اوبژکت شناخت را انکار می کند.
·
این موضع معرفتی ـ نظری خواجه را سوبژکتیویسم معرفتی می
نامند که امروزه یکی از مکاتب اصلی فلسفه بورژوائی واپسین و معاصر است.
·
سوبژکتیویسم معرفتی فقط به درد عوامفریبی و احیانا خود
فریبی می خورد و نه به درد ارزیابی عینی و
علمی چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی طبیعی و اجتماعی.
5
من
آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که
گاه گاه بر او دست اهرمن باشد
·
خواجه در مفهوم «نگین سلیمان» کلیه چیزهای ارزشمند هستی
را تجرید می کند.
·
از این رو خواننده و شنونده این بیت، هر چیز مهم و
ارزشمند مادی و یا معنوی را می تواند از آن استخراج کند:
·
مثلا کسی می تواند پست و مقام سیاسی و یا اقتصادی و یا
فکری و فرهنگی را از مفهوم انتزاعی «نگین سلیمان» استخراج کند و این بیت خواجه را
به شرح زیر معنی کند:
·
من برای پست و مقامی که وسیله سوء استفاده هر از گاهی لاشخوری
باشد، تره حتی خرد نمی کنم.
6
·
یکی از دلایل محبوبیت فراگیر شعر خواجه هم همین مسئله
است.
·
مفاهیم خواجه را هر
خواننده و شنونده ای می تواند بسته به نیاز خود بسط و تعمیم دهد.
·
به همین دلیل هم است که اشعار حافظ و نیچه و شاملو و
لاطائلات آل احمد و غیره علیرغم ماهیت ارتجاعی و راستگرایانه شان، انقلابی و چپگرایانه
جلوه گر می شوند.
·
به همین دلیل خیلی از ساده لوحان سطحی اندیش به تکثیر و
توزیع لاطائلات منظوم و منثور اینها مبادرت می ورزند.
7
من
آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که
گاه گاه بر او دست اهرمن باشد
·
دست عوامفریبان وقتی رو می شود که هارت و پورت شان را
کنار نهی و عمل شان را مورد بررسی عینی قرار دهی.
·
کسی که برای نگین سلیمان به بهانه دست داشتن هر از گاهی
اهرمن تره خرد نمی کند، همان کسی است که در وصیت نامه اش، تیمور لنگ را سلیمان
زمان جا می زند و شفیع روز جزا.
·
ضمنا با عقد عهد و پیمان و گرفتن قول و گذاشتن قرار، مصرانه
از او می طلبد که در صحرای محشر، شفاعتش کند.
·
این بدان معنی است که خواجه، قلدر قاتل و خونخواری را تا
درجه ائمه اطهار ارتقا می دهد و جزو معصومین و مقربین درگاه الهی محسوب می دارد.
·
و حتی تربیت پسرش را به او محول می کند.
·
معلوم نیست که اهرمن تر از تیمور لنگ کیست.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر